فکر الاغ - @mer30tv.mp3
3.82M
قصه_کودکانه
یه قصه شیرین😍
برای کودک دلبند شما🥰
هر شب
در کانال جوانان عاشق😊🌸🍃
یا محمد ای خرد پابست تو ای چراغ
مهر و مه در دست تو
هرزمان گلواژه هایت تازه تر
بلکه از هستی بلند آوازه تر
ختم شد برقامتت پیغمبری
این ترا باشد دلیل برتری
عید مبعث مبارک
@javananeAshegh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوستت دارم؛
هيچ جملهاى بهتر از اين ندارم
كه متعلق به تو و من باشد...
✨@javananeAshegh 🎶
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرشتهای پاک، چشمانی معصوم
قلبی پراز تپش، عشقی پر از جنون
صدایی آرام، چهره دلگشا
لبخندی از مهر، مهری دلنواز
ساده یه ساده، پاک و بی آلایش
مهربان و آرام، بدون آرایش
دو بال پرواز، پرواز در اوج
همیشه منتظر در رسیدن به اوج
دعای خیرش بدرقه راه
چشمان منتظر، منتظر ما
خودش همیشه سبز، عشقش چون سهراب آبی
همیشه صفا دارد، این خواهر رویایی
خواهر خوبم، همیشه محجوبم
دوستت دارم و میدانم تویی همیشه محبوبم
تقدیمی از خواهر عزیزم سایه جان برای مهرسای گلم😍🥰🥰😍🥰🥰😍
رفیق اگر تو رسیدی سَلام ما برسانی
که من به اَهل وفا و مروتی نرسیدم
- شهریار
دَر اِنتظار تو چَشمم سپید گَشت و غَمی نیست
اگر قبول تو اُفتد، فَدای چَشم سیاهَت ...
- شهریار
مرجان
پارت_سی_وپنج
مهربان تازه منو دید و گفت : مرجان توام اومدی ؟ دستهاشو برام باز کرد و همو بغل گرفتیم ...
مادرشوهرش و ممد اقا به سمت ما اومدن و دعوتمون کردن داخل ...
مهربان دستم رو گرفت و گفت : تا شما چای بخورید من با مرجان میام ...
منو برد سمت اتاق هاش ...
جاهازشو مرتب چیده بود و یه تخت قشنگ تو یکی از اتاق ها داشت ...
روش نشستم و گفتم : وای مهربان همه چی داری ...
_ اره ممد اقا همه چی خرید ...کمدشو باز کرد و گفت : این لباسا بهمتنگ شده همه رو گزاشتم برای تو ...
چشمکی زدم و گفتم : ممنونتم ابجی ...
کنارم روی تخت نشست و گفت: اقام چطوره ؟
_ خوبه همه خوبن ...خودت چطوری ؟ خداروشکر بچه دار شدی!
_ اره بخدا ممد اقا اجازه نمیده دیگه یه جارو بزنم ...میگه هرچی میخوای فقط بگو ...
سرشو رو شونه ام گزاشت و گفت : همه چی خوبه خداکنه زودتر بدنیا بیاد ...
_ خداروشکر ...
_ بلند شو بریم یه چایی میوه بخور ...بعد میایم اینجا ...
_ بریم ...
خانواده ممد اقا سنگ تموم گزاشته بودن و بقدری ازمون پذیرایی کردن که شرمنده شدیم...
ممد اقا گوسفند زمین زد و گفت : براشون شب کباب کنین و اضافه اشو بزارین ببرن ...چشم روشنی مهربان ...
مامان تشکر کرد و خاله گفت : انشالله هرسال یه پسر میاره براتون...
ممد اقا سرخ شد و خوشحال بود ...