#روایٺــ_عِـشق ✒️
مطالعه کنید😔♥️👇👇
‼️همیشه تا ساعتی پس از پایان ساعت کار، در محل کارش میماند تا تمام حقوقی که دریافت میکند حلال باشد.
‼️وقتی کسی مبلغی قرض میخواست، حتی اگر خودش آن مبلغ را در اختیار نداشت، از شخص دیگری قرض میگرفت و به او میداد تا آن فرد مجبور به تقاضا کردن از افراد دیگری نباشد.
‼️ اگر جایی میرفت خوراکی اش را اصلا نمی خورد و حتما می آورد خانه تا باهم بخوریم(میگفت دلم نمیاد تنها بخورم!!!)...یا اینکه بلند پیش دوستانش می گفت یکی هم برمیدارم برای خانومم!!
‼️میگفتم «حمید جان اینکارو نکن درست نیست من خودم خجالت می کشم ، معذبم چون همدیگرو می بینیم تومهمونی ، جایی...» . ایشون می گفت «اتفاقا من مخصوصا اینکارو می کنم تا بقیه هم یاد بگیرن که به همسرشون احترام بگذارن به همسرشون محبت کنن!....»
‼️این ویژگیها عین حقیقت است و اغراق و کلیشه نیست! شکم، چشم و زبان را همیشه و بهویژه در مهمانی ها حفظ میکرد.
‼️همسرم هرگز نماز اول وقت و نمازشبش ترک نمیشد؛ از غیبت بیزار بود؛ اینکه میگویند، کسی پای خود را مقابل پدر و مادر دراز نمیکند، در مورد همسرم صدق میکرد.
‼️خواندن دعای عهد کار همیشگی او بود، هرروز صبح پیش از رفتن به محل کار حتما قرآن تلاوت میکرد.
💠هر وقت حمید آقا از هییت برمیگشت من و مادرش میگفتیم کمتر سیـــــنه بزن...سیـــــنه ات درد میگیره...ولی به مامانش لبخند میزد و میگفت آخه مامان سینه زنی خیلی خوبه...
💠بعد که میرفتیم منزل به من میگفتن شما نگو سینه نـــــزن!!! من بهت قول میدم این سینه که برای اباعبدالله سینه زده روی آتیش جهنم رو نمیبینه.
💠بعد شهادت وقتی رفتم معراج شهدا...تعجب کردم..آ دست ها و پاهاش و شکمش و سمت چپ صورتش پر بود از ترکـــــش های ریز و درشت که باعث شده بود به شهادت برسه مثل حضرت عباس(ع)
💠ولی تنها جایی که سالم بود سینه اش بود!!!!وقتی دیدم یاد حرفش افتادم...دستم رو روی سینه اش گذاشتم ببینم اونجام ترکش خورده ،،،ولی قفسه سینه اش سالم سالم بود در حالی که کل بدنش دچار جراحت های شدید بود...اربا اربا بود
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_حمید_سیاهکالیمرادی🌷
@javanane_fadai1