🎬 تماشایی 🍃 یک برگ از هزاران... 📖 داستانی شیرین از دفتر پرمعنا و درخشان زندگی حضرت معصومه (سلام الله علیها) نویسنده: مرضیه پژوهانفر ساخت پادکست: محدثه سلطانی گویندگان: زهرا کریمی، سید حسین موسوی نیا، مریم نعیمی تدوین: لیلا خدامرادی کار مشترک جوانه نور و کانال مهدویت دانشگاه اراک #قسمت_اول #جوانه_نور •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه دوم واتساپ👇🏻: https://chat.whatsapp.com/D8J3G18HEjULGhyDOq33yX •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•

🏴مائیم گدای حضرت معصومه 🏴محتاج عطای حضرت معصومه 🏴همراه رضا ز دیده خون می‌گرییم 🏴در روز عزای حضرت معصومه عمه سادات سلام علیک روح عبادات سلام علیک #بانوی_عالمه #حضرت_معصومه 🔰 کانال ویژه نوجوانان: •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾• @javaneh_noor •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•

•┈••✾🌼🍃 ﷽ 🍃🌼✾••┈• بسم الله الرحمن الرحیم 🍃تقدیم به محضر بانوی روشنایی، حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها🍃 🔸️"یه بسته نبات برای ننه"🔸️ ننه می گفت حرم پُر از، چهلچراغ و آینه‌س غرق پَر کبوترا، پُر از نسیم و پنجره‌س می‌گفت کنار کفشداری، موقع ظهر، وقت صلات حضرت معصومه میده شفا رو تو بسته نبات یه بسته‌ی کوچیک بگیر، بهش بگو واسه منه بزن به میله‌ی ضریح، به نیت چشم ننه می‌گفت که حتما وضومو از سر حوضت بگیرم بعدش یه مشت آب بخورم، که هیچ مریضی نگیرم می‌گفت زیارت‌نامه رو همراه مادر بخونم دو رکعتم نماز و چند سوره‌ی کوثر بخونم از لای قرآن درآورد دو اسکناس سبز نو گفت یکی‌شون به جای من، اون یکی هم برای تو حضرت معصومه رو که دیدی بده سلاممو بگو که درد چشم و پا، ازم گرفته خوابمو بگو ننه گفته دلم تنگ زیارتش شده دیدن گنبد طلات، هر ساله عادتش شده صورتمو تو بغلش گرفت و لرزید یه دفه اشک چشای فندقیش رو گونه لغزید یه دفه کاسه‌ی فیروزه‌ای آبو که ریخت زود درو بست قلب ننه انگاری که تو سینه‌ی منم شکست ای حضرت معصومه که هم پاکی و هم باصفا حاجت میدی به زائرا، به بچه‌ها، بزرگترا قبول کنید زیارت اولمو هر چند کمه لطفا ثوابشو خانم، حساب کنید واسه ننه شاعر: مرضیه پژوهان‌فر •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه دوم واتساپ👇🏻: https://chat.whatsapp.com/D8J3G18HEjULGhyDOq33yX •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•

🔳 #وفات_حضرت_معصومه 🍃سلام حرم یازده امام ، سلام کرم یازده امام ....🍃 🎙با نوای: محمدحسین پویانفر #مداحی #وفات_حضرت_معصومه #جوانه‌ی_نور 🔰 کانال ویژه نوجوانان: •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾• @javaneh_noor •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•

✨ انیمیشن زیبای "مهمانِ قم" ◾ویژه‌ی سالروز وفات حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) #السلام_علیک_یا_فاطمه_معصومه 🔰 کانال ویژه نوجوانان: •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾• @javaneh_noor •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•

✅ پیروزی همیشه به این معنی نیست که اول باشی، پیروزی یعنی ... 〰〰〰〰〰〰〰〰〰 🍃 جوانه‌ی نور؛ من اینجا هستم تا، خودت رو بهتر بشناسی💚 #روزهای_ناب #فصل_پرواز #خودشناسی_به_سبک_رفاقت •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•خود 🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان: ✔️ ایتا: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه دوم واتساپ👇🏻: https://chat.whatsapp.com/D8J3G18HEjULGhyDOq33yX •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•

♥️🔸♥️🔸♥️🔸♥️🔸 🔸♥️🔸♥️🔸 ♥️🔸♥️🔸﷽ 🔸♥️🔸 ♥️ 🔸 •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 💬 یک فنجان قصه ☕️   حرم🕌 مالامال از جمعیت بود. بوی عود و اسپند فضای روحانی حرم را عطرآگین کرده و صدای صلوات و نوحه خوانی با صدای ناله مردم عجین شده بود.  به محض اینکه مامان ضریح را دید، شروع کرد به گریه و زاری.😭 ویلچرش را کنار دیوارچسباندم. با عصبانیت روبه روی ضریح ایستادم ودرحالیکه چشمان خیسم را پاک می کردم گفتم:"مامان نباید گریه کنی!! تو باهاش قهری!!" موج جمعیت مرا به جلو هول داد. با نزدیک شدن به ضریح اشک صورتم را پوشاند و ناخودآگاه لبهایم از هم باز شد:"السلام علیک..."،🤚 ناگهان حرارت بدنم بالا رفت و بغضم شکست.😭 در حالیکه داغی اشک صورتم را می سوزاند،خودم را به ضریح رساندم و تصویر ضجه های بی‌صدا و شبانه ام، جلوی چشمم آمد: "یادت میاد چقدر التماست کردم؟ گفتم کسی رو ندارم دردمو بهش بگم... تو کس من باش؟ یادت میاد همه زخم زبونارو؟ یادته گفتم تو یه زنی درد منو میفهمی، دامن منو سبز کن؟" دستمال کاغذی از جیبم در آوردم و اشکهایم را پاک کردم.🤧 تازه سر درد دلم باز شده بود:" ۳ساله که پامو تو حرمت نذاشتم! باهات قهرم خانم! چون من بهت پناه آوردم اما تو به دادم نرسیدی. الانم اگه اینجام فقط به خاطر دل مامانمه. من دیگه کاری باهات ندارم. " یکدفعه جمعیت مرا به عقب پس زد و از ضریح جدا کرد. با هر زحمتی بود کنار خانمی که چادر به صورت کشیده بود و آرام گریه میکرد ایستادم. دلم پُر بود. دوست داشتم آن بار سنگین را همانجا خالی کنم، اما فقط به ضریح زل زدم و در سکوت اشک ریختم. به صدای زن بغل دستی ام گوش دادم. داشت التماس میکرد و شفای فرزندش را از او میخواست. با بی‌تابی حضرت معصومه را به پدرش قسم می داد و التماس می کرد. قلبم به درد آمد،💔 اما من نمیخواستم التماسش کنم. گفتم:« پیش پدرت شکایتت رو میکنم!» این را گفتم و رفتم. مدت ها بود که کابوس های شبانه، خواب را بر من حرام کرده بود و فکرهای آزار دهنده مغزم را رها نمی‌کرد. "اگه مامان طوریش بشه چکار کنم؟ من هیچکی رو ندارم! تنها همدم و مونس من، مامانه! خدایا بهم رحم کن🙏." پتو را روی صورتم کشیدم. ناگهان یاد زمزمه های آن زن زیر چادرش افتادم. بی اختیار گفتم:"یا فاطمه معصومه! شما هم مثل من خواهر نداشتی..میدونی توی اینهمه تنهایی امیدم فقط به وجود مادرمه!💞 اونو شفا بده. دیگه نمیگم بچه میخوام. فقط مامانمو شفا بده. تو رو به پدرت قسم میدم. خدا میدونه الکی گفتم شکایتتو میکنم آخه من کی هستم که بخوام شکایت کنم؟" آنقدر گریه کردم تا خوابم برد. در عالم خواب دیدم که مامان در حالی که چیزی را زیر چادر سفیدش پنهان کرده به سمت من می آید. با تعجب گفتم:" مامان!! این خودتی که داری راه میری!؟ پس این چیه زیر چادرت قایم کردی؟" زیر لب زمزمه کرد:" یواش! الان بیدار میشه!" امروز دقیقا یک سال از خواب عجیبی که دیدم می‌گذرد. همسرم به کمک مامان، مشغول چیدن بسته های نذری توی ماشین هستند و من معصومه کوچولو را بغل گرفتم تا همگی برای عرض ادب، مشرف به حرم بانو شویم.💗💕 نویسنده:صابره آذریان #یک_فنجان_قصه •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه دوم واتساپ👇🏻: https://chat.whatsapp.com/D8J3G18HEjULGhyDOq33yX •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•

#پویش #علی_لندی ⏬ ارسالی از هنرمند نوجوان ⏬ ✴ امیر حسین کیانی ۱۱ ساله از استان خوزستان، شهرستان رامهرمز •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه دوم واتساپ👇🏻: https://chat.whatsapp.com/D8J3G18HEjULGhyDOq33yX •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•