👵🏻👱🏻♀👵🏻👱🏻♀👵🏻👱🏻♀👵🏻👱🏻♀👵🏻👱🏻♀👵🏻👱🏻♀👵🏻
🎈ماجراهای نورا و مادربزرگ🎈
#قسمت_سوم
نورا، شلوار سفیدش رو هی میبرد و هی میآورد:
"خدا بگم نوید رو چیکار نکنه. ببین امروز با دستای گیلاسیش چه بلایی سر شلوارم آورده."🍒
مادربزرگ چشاشو ریز کرد و نگاهی به لکهها کرد: "به زحمت میره." 🤕
نورا گفت:
"حالا اگه یه رنگ دیگه بود، یه چیزی. ولی رو شلوار سفید، خیلی ضایعه. تازه گرفتمشها."😩
مادربزرگ گفت:
" آره والا. وقتی زمینه سفید باشه، حتی یه لکهی کوچیک خودشو به سرعت نشون میده •••
لباس سفید و روشن، مثل دل آدمای پاک میمونه.🤍
حالا اگه زمینهش سیاه بود، لکه گیلاس زیاد به چشم نمیومد." 🖤
نورا مستاصل نشست رو زمین و خیره شد به شلوارش:
"میکشمت نوید! "💣
مادربزرگ گفت:
"تنها راهش اینه بذاری تو مایع سفیدکننده، چی میگن بهش؟ "🚿
-وایتکس.
-آره مادر. بذار تو آب وایتکس، سفید میشه. درست مثل روز اول. اما اگه زمینهش سیاه بود، تو وایتکس هم میذاشتی فایده نداشت. خراب میشد.💔
نورا شلوارشو برداشت و رفت تا وایتکسو امتحان کنه...❇️
👵🏻👱🏻♀👵🏻👱🏻♀👵🏻👱🏻♀👵🏻👱🏻♀👵🏻👱🏻♀👵🏻👱🏻♀👵🏻
#توبه
#داستانک
#نورا_و_مادربزرگ
🌟خط نور، کانالی ویژه نوجوانان🌟:
https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac