جوانه نور/🇵🇸Javaneh-noor
•┈••✾🌼🍃 ﷽ 🍃🌼✾••┈• #رمان_ریحانه #قسمت_1 بسم الله الرحمن الرحیم زندگی در جریانه و
•┈••✾🌼🍃 ﷽ 🍃🌼✾••┈•
#رمان_ریحانه
#قسمت_2
روستای مادری من یه جایی میان حدفاصل شهرمون با شهرهای شمالی کشوره.
یک روستای کوچیک و خوش آب و هوا، با انبوه باغات میوه که در بند قلههای بلند رشتهکوه البرز هست و یک رودخونه پر آب و خروشان که از وسط این باغها میگذره.
اونجارو بیشتر از هر جای دیگهای دوست دارم، تا حدی که دلم میخواست خودمون هم اونجا زندگی میکردیم.
اینجوری دیگه مجبور نبودیم برای رسیدن به روستا و دیدن مامانبزرگ که ″مامانی″ صداش میزنیم، این همه راه کوهستانی خطرناک و پر پیچ و خم رو طی کنیم.
″مامانی″ من یعنی مادر مامان، یه زن سختکوش، جدی، همه فن حریف و در عین حال بسیار دلسوز و مهربونه.
گاهی تند و بد اخلاق میشه، گاهی شوخ و سرحال، اما هیچ وقت به من از گل نازکتر نگفته.
از وقتی یادم میاد، هر سال تابستون موقع برداشت محصولات باغ، همراه خاله فخری و بچههاش ″نگار″ که همسن مطهره هست و ″مهدی″ که دو سه سالی از من بزرگتره، میرفتیم روستا.
بابا و عمو جمشید (شوهر خاله فخری)، بعد از دو سه روز برمیگشتن سر کارشون اما بقیه همگی تا یک ماه یا حتی بیشتر میموندیم پیش مامانی.
#رمان
رمان اختصاصی کانال جوانه نور
⛔️ کپی شرعا اشکال دارد ⛔️
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان:
✔️ ایتا👇🏻:
https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac
✔️ گروه سوم واتساپ👇🏻:
https://chat.whatsapp.com/HLHpIsmvHG00KS3n9vSUVy
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•