جوانه نور/🇵🇸Javaneh-noor
•┈••✾🌼🍃 ﷽ 🍃🌼✾••┈• #رمان_ریحانه #قسمت_22 به محض این که جلوی در ساختمون میرسم، در باز میشه و خانم
•┈••✾🌼🍃 ﷽ 🍃🌼✾••┈•
#رمان_ریحانه
#قسمت_23
تمام مدت و حتی دو ساعت بعد از برگشتن هانیه و مطهره از مدسه، مشغول درسهام بودم و بعد از خوردن گوجه و بادمجون دستپخت آوا، جمع کردن سفره رو سپردم به هانیه و خودم ظرفهای شام به بغل، راهی آشپزخونه شدم.
ظرفهارو به تنهایی میشورم و در همون حین سعی میکنم سریال محبوب این شبهای طولانی زمستون رو با سرک کشیدنهای پی در پی به هال، دنبال کنم.
شستن ظرفها که تموم میشه، نگاهی به خیسی بیضی شکل و نسبتا بزرگ روی پیراهنم میاندازم، باید عوضش کنم.
ظرفی پر از پرتقال و سیب آماده میکنم و همراه پیشدستی و چاقو جلوی بچهها، روی میز میذارم و خودم برای عوض کردن لباسم راهی اتاق میشم.
بعد از خوردن میوه، ساعت یازده شب بالاخره راهی اتاق خواب میشم.
هانیه طبق معمول بعد از سریال، تازه نشسته پای درسهاش و نگار و مطهره توی رختخوابهاشون مشغول تعریف خاطرات تموم نشدنی کلاس درس و همکلاسیهاشون هستن.
آوا اما کنار ساکش، مشغول جمع کردن وسایلش هست تا فردا صبح با اتوبوسهای روستا بره خونشون.
هنوز معلوم نیست بابا اینا کی قراره از روستا برگردن و نمیدونم آیا با رفتن آوا، میتونیم از پس کارها و درسا و خودمون بربیایم یا نه!
#رمان
رمان اختصاصی کانال جوانه نور
✍به قلم م. بابایی
⛔️ کپی شرعا اشکال دارد ⛔️
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان:
✔️ ایتا👇🏻:
https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac
✔️ گروه سوم واتساپ👇🏻:
https://chat.whatsapp.com/HLHpIsmvHG00KS3n9vSUVy