eitaa logo
جوانه نور/🇵🇸Javaneh-noor
694 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
23 فایل
هردرخت تنومندی اول یه جوانه‌‌ی کوچيک بوده🌱 وقتی تونست در مقابل طوفان وحوادث مختلف مقاومت کنه، تبدیل میشه به درخت قوی و مرتفع🌳 برای رسیدن به اون بالاها باید ازجوانه‌ی وجودیت حسااابی مراقبت کنی، درست مثل یه باغبان😉👨‍🌾 ارتباط باما: @admin_javane_noor
مشاهده در ایتا
دانلود
•┈••✾🌼🍃 ﷽ 🍃🌼✾••┈• آزمون تعیین سطح کلاس زبان رو که دادم همراه مامان راهی بازار شدیم. تا الان هر بار که حرف رفتن به شهرستان رو پیش کشیدم، مامان با جمله‌های کاملا خارج از بحث، نُطقم رو کور کرده. دیگه نمی‌دونم از چه راهی وارد بشم که مامان موافقت کنه. یک‌دفعه یادم به جایزه‌ای که مامان برای معدلِ خوبم قول داده بود، می‌اُفته. سریع میگم: مامااان!؟ می‌گم، مگه قول ندادین برای معدلم بهم جایزه بدین؟ خب من جایزه‌م‌ رو انتخاب کردم! مامان تهدیدآمیز می‌گه: ببین ریحانه! اگه باز هم می‌خوای از رفتن به خونه عمو حرف بزنی، از همین الان بگم موافق نیستم، والسلام! پنچر می‌شم؛ می‌خوام حتماً هر طور شده قانعش کنم: آخه... -بیا این مشمای گوجه رو بگیر! گوجه‌هارو می‌گیرم و حرفم رو از سر می‌گیرم: مامان آخه... -این سیب‌زمینی‌هارو هم بگیر! مشمای سیب‌زمینی‌ها رو هم تحویل می‌گیرم و هم‌زمان می‌گم: مامانی! خب من دوست دارم برم... -اون کیسه‌خای کاهو و خیار رو هم بردار و سریع بیا! سریع برشون می‌دارم و دنبال مامان راه می‌اُفتم. می‌خوام حرفم رو ادامه بدم که یک لحظه به خودم میام؛ نگاهی به مامان و کیسه‌های خریدی که انتظارِ انتقال به دست‌های من رو می‌کشن می‌اندازم. از حرف زدن منصرف می‌شم؛ راستش دست‌هام دیگه بیشتر از این، جایی برای حمل کیسه‌ها ندارن! تصمیم می‌گیرم ادامه صحبتم رو بذارم برای یه وقت دیگه که مامان سرحال‌تر هست. ... آخرین تیکه لباسم رو توی ساک می‌ذارم و باقی وسایل شخصیم رو هم با وسواس روی لباس‌هام می‌چینم. عمو اینا امشب میان خونه‌مون. خداروشکر مامان و بابا هر چند با هزار شرط و شروط، بالاخره اجازه دادن همراه عمو اینا به شهرستان برم. هانیه بین چهارچوب در ایستاده و کارهای من رو تماشا می‌کنه. هر چی تا الان باهاش حرف زدم اثری نداشته و هنوز هم ناراحته. از طرفی هم نمی‌تونم بی‌خیال ناراحتیش بشم. نُچی می‌گم و دست از کار می‌کشم. رو به هانیه می‌گم: آجی! چرا اون‌طوری نگاه می‌کنی؟! خُب کلاس کاراته شما از فردا شروع می‌شه! شروع کلاس‌های من از دو هفته دیگه هست. این‌جوری ناراحت نباش دیگه! تازه شما هم که آخر هفته با خاله اینا میاین! رمان اختصاصی کانال جوانه نور ✍️به قلم م. بابایی ⛔️ کپی شرعا اشکال دارد ⛔️ •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه سوم واتساپ👇🏻: https://chat.whatsapp.com/HLHpIsmvHG00KS3n9vSUVy