یادداشت های روز چهارم:
الیر ملک لر زمزمه.. اکبر جوز آشدی عالمه
مولودی خوانی
شهدای هویزه و محیط زیبای اونجا
هم جولدردم هم آغلاتیم
امضا میخوای؟
وصیت نامه شهید علم الهدی
موشکا
این موشکی که در این سمت میبینین اسمش فتاح.. اممم ببخشید صحیون کش هستش
متاسفانه برقا رفته
حواستون باشه این شربت، شربت شهادته. من ۸ لیوان خوردم. تو مفقودالاثر میشی.
یادمان طلائیه
مشهد الشهدای اهواز
نشین اونجا میوفته
آنبولانس
هات چاکلت
اینصافون اولسون پنجره لری آچامرم
سرماخوردگی
الحمدالله این سفر هم به خیر و خوشی تموم شد. چیزای زیادی یاد گرفتم و تصمیم گرفتم بعضی از رفتار هام رو عوض کنم و سبک زندگیم رو یه تغییر اساسی بدم. با آدمای زیادی آشنا شدم و شخصیت واقعی بعضی از آدما رو شناختم. بلند خندیدم، بلند گریه کردم، ذوق کردم، ناامید شدم و تجربه های زیادی به لیست تجربه هام اضافه شد.
چیزی که درباره تو دوست دارم بوی توست. تو بوی زمین، گرمای خورشید، عود، چوب سوخته، و خزه میدهی. ذرهای انسانتر از ما..
کمرم رو خم کردم تا خودم رو توی آینه دبستان ببینم ولی به جای انعکاس خودم، دختر بچهای رو دیدم که رو انگشتهای پاش وایساده بود که بتونه خودش رو توی اون آینه ببینه. مقنعش کجه و یه قسمتی از موهای کوتاهش از کنار مقنعه بیرون زدن. بوی پرتقال میده. کاپشن صورتی پوشیده و ناراحته چون معاون نمیذاره تا با دوستش تو حیاط برف بازی کنن. تو یکی از جیباش ۵۰۰ تومن پوله. صبح اون رو از مامان گرفت که یه پفیلا گوجه ای برا خودش بگیره ولی خریدن لواشک برای آبجیش، واسه اینکه اون لبخند قشنگ و ذوق خوشمزشو ببینه هم ایده خوبیه ها