یکی از نیازمندیها؟ یه پنجره بزرگ.. از اونا که وقتی بازشون میکنی بوی خاک مرطوب و انعکاس نور خورشید از روی برگهای سبز درخت، امید رو به قلبت تزریق میکنه:)
پنجرهها واقعاً شگفت انگیزن. به نظر میان یه شیشه سادست که در برابر حشرات بهار، گرمای تابستون، بارون پاییز و سرمای زمستون، از خونه محافظت میکنه؛ ولی در واقع یه دره. دری که میتونی با باز کردنش تو دنیایی بزرگتر از فضای محدود و تکراری خونه، سرک بکشی. میتونی پیرمرد غرغروی سر کوچه رو ببینی یا پسر جذاب همسایه که داره از مغازه خرید میکنه. پسر بچه هایی که با جیغ و داد فوتبال بازی میکنن، دخترهای کوچولویی که پز عروسک های صورتی با موهای طلایی شون رو به هم میدن. یه عده لی لی بازی میکنن، دختر جوونی مشغول ناز کردن یه گربه نارنجیه. مرد میانسالی با لباس ورزشی مخصوص در حال دویدنه.
این زندگیها این لبخندها و شاید فریاد ها میتونه بخشی از تجربیات و شاید یه تیکه از روحت بشه اگه فقط پنجره رو باز کنی.
هیچکس کاملا از بین نمیرود. تکههایی از ما در خاطره شخصی، یادداشت نویسندهای، زمزمه بیکلام فردی یا شاید یادگاری که برای صاحبش عزیز است، هرگز نمیمیرد!
این پیام حاوی اولین تقدیمی اروئیکاست✨
خب شما اول این پیام رو بازارسال میکنید کانال های قشنگتون و منم از بین ۴۰ نامه نادر ابراهیمی یکیشون رو که به نظرم نیاز دارید بشنویدش براتون مینویسم.
ممنون کافیه
ترس از سقوط است که باعث میشود آدم ها اشتباه کنند. ما هراسان متولد نمیشویم. وقتی جوانیم، هنگام دویدن یا بالارفتن یا پریدن اشتباه نمیکنیم و نگران صدمه دیدن یا تحمل شکست نیستیم با اینکه زندگی واقعی طرد شدن و ترسیدن را یادمان میدهد، اما اگر حقیقتاً چیزی را بخواهی باید خطر کنی.
_سنگ کاغذ قیچی
اروئیکا.
کاش میشد رهگذری باشم که از کنارت رد میشه
گلی که بوش میکنی
گربهای که نوازشش میکنی
قاصدکی که آرزوهات رو یواشکی بهش میگی و فوتش میکنی تا به گوش خالق برسونه
کاش میشد هوایی باشم که نفس میکشی
نقاشی که توجهتو جلب میکنه
بوی آشنایی که باعث لبخندت میشه
نمیدونم!
کاش یه چیز نزدیکتر به تو بودم.
هدایت شده از ' 𝑦𝑒𝑙𝑙𝑜𝑤 𝑜𝑟𝑐ℎ𝑖𝑑 '