eitaa logo
اروئیکا.
45 دنبال‌کننده
81 عکس
1 ویدیو
0 فایل
اروئیکا به معنی امید از دست رفته قشنگه؛ اینطور نیست؟
مشاهده در ایتا
دانلود
واقعا یکی از جالب ترین چیز هاییه که به ذهنم رسیده‌. اگه اشکالی داشت از ناتوان بودنِ من تو استفاده از کلمات برای رسوندن منظورمه نه خودِ نوشته.
کاش وقتی بیدار می‌شدیم خبر سلامتیتونو می‌شنیدیم نه شهادتتونو🙃💔
- ما ملتِ شهادتیم؛ ما ملتِ امام‌حسینیم. بپرس، ما حوادث سختی را پشت‌سر گذاشته‌ایم!
صبح زود بیدار شدن هم عجیبه ها کلاس زبانم رو گذروندم، صبحونه خوردم، فیلم دیدم، نمونه سوال عربی حل کردم ولی هنوز ساعت ۱۲ نشده😀
اون آدم گذشته بهترین نسخه از تو بود. کسی که الان هستم هم بهترین نسخه از منه. بین بهترین نسخه من و تو به اندازه عمق جوونی فاصله هست. جوونی که دیگه برنمیگرده!
این روزا زیادی دارم فیلم میبینم. این اصلا خوب نیست
می‌دانستم حتی اگر یک بار دیگر با آن چشمان آبی رنگی که دریا برآن بوسه زده بود به من نگاه کند، زخم چندین ساله قلبم در زمان کوتاهی بهبود می یافت. اما در لحظه ای که مردمک چشمانمان یکدیگر را در آغوش کشید فهمیدم آن دریای گرم و پرشور جایش را به اقیانوس عمیق، سرد و یخ زده داده؛ طوری که مطمئن بودم حتی با کاوش میان آن یخ های عظیم نمیتوانم گرمای نگاهش را بیابم و دوباره آن را از آن خود کنم.
امروز ظهر شبکه مستند داشت صحبتای اقای امیر عبداللهیان درباره سردار سلیمانی رو نشون میداد. ناخودآگاه چشام گوشه تلویزیون دنبال کلمه زنده میگشت..
یه شهید داشت یه شهید دیگه رو توصیف میکرد:)❤️‍🩹
واقعا نمیدونم چه صفتی میشه بهش نسبت داد قشنگ؟ دردناک؟ مخلصانه؟
یه پری کوچولوی نازنازی امروز بغلم کرد خوشحالم خوشحاللل🥲🤍✨
سردرد وحشتناکی داشت. کلماتی را که مرتب و منظم روی دفترش نشسته بودند را می‌دید، ولی چیزی نمی‌فهمید. با چشمانش آرام از روی آنها رد می‌شد بدون آنکه به خودش زحمت خواندنشان را بدهد. کلمات انگار فهمیده بودند و چیزی نمی‌خواند. از جایشان بلند شدند و شروع کردند به سر و صدا و شلوغی روی صفحه سبک کاهی. از آنها التماس کرد سر جای خودشان بنشینند. در حالت عادی خواندن کتاب به اندازه کافی برایش سخت بود. ولی اصرارش بی‌نتیجه بود. کلمات دیگر آرام نمی‌شدند. انگار مسابقه بود. هر کسی جلو می‌آمد و مهارتی از خود را نشان می‌داد. کلمه دریا جلو آمد و بعد از شنیدن تشویق دیگران شروع کرد به نشان دادن دریایی بزرگ. دفتر خیس و چروک شد. او جیغ کشید. کلمه باد فکر کرد می‌تواند برگه‌های خیس را خشک کند ولی نسیمی که ساخته بود از کنترلش خارج شد و باعث شد که برگه‌های کاغذ پاره پاره شوند. درخت دانه‌هایش را پراکنده کرده بود و از گوشه های کتاب جوانه های کوچک بیرون زده بودند. صدای حیوانات مختلف گوشش را آزار می‌داد. بوهای عجیبی می‌آمد. بوی آتش، بوی گل یاس، بوی خاک خیس، بوی بنزین و بوی عطر هایی که نمیشناخت. کتاب خود به خود ورق می‌خورد و صفحات جلو و جلوتر می‌رفتند. کاری از دستش بر نمی‌آمد. چشمانش را بست و اجازه داد سیل عظیم کلمات او را ببلعد.
پینترست زیبایی رو به روحم تزریق میکنه:))
نینی>>>🥺🤍