eitaa logo
مسیر نوکری
2.6هزار دنبال‌کننده
880 عکس
660 ویدیو
166 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دریا به دیده ی تر من گریه می کند آتش ز سوز حنجر من گریه می کند سنگی که می زنند به فرقم ز روی بام بر زخم تازه ی سر من گریه می کند https://eitaa.com/javdafshani
1. ای کوه صبر.mp3
4.45M
( علیه السلام ) ای کوهِ ، صبر و دین ای ماهِ ، بی قرین ( دارم بر لب ذکرِ یا زینُ العابدین ) 2 دارم داغ ، تو در سینه ( رفته دل سو یِ مدینه ) 2 ( واویلتا واویلتا ... ) تکرار فدایِ چشم تو دریایِ چشم تو ( میگریم هر لحظه برایِ چشم تو ) 2 اشکت جاری ، با هر نوا ( با یاد دا غِ کربلا ) 2 ( واویلتا واویلتا ... ) تکرار ( یاد کر بُ بلا ، آتش و خیمه ها ) 2 میگریم هر لحظه برای چشم تو یاد خیمه ، یاد غارت کوفه و شام اسارت ( واویلتا واویلتا ... ) تکرار مسموم وا اماما شهید وا اماما ... 24/7/1396 https://eitaa.com/javdafshani
2. شب های غربت.mp3
6.56M
قسمت دوم : ( علیه السلام ) شب‌های غربت تو ... https://t.me/javdafshani
قسمت دوم : ( علیه السلام ) شب‌های غربت تو گذشت و سحر نداشت حتی سحر ، غم از دل تو دست برنداشت در حیرتم که سلسله ی آهنین مگر جایی ز زخم گردن تو خوب‌تر نداشت زخم تن تو را همه دیدند و هیچکس غیر از خدا ز زخم درونت خبر نداشت دنیا چه کردُ با تو که هجده عزیز تو تن‌هایشان به روی زمین بود و سر نداشت سنگت زدند بر سر بازارهای شام با آنکه جز تو یوسف زهرا ، پسر نداشت هجده سرِ بریده برایت گریستند آهت هنوز در دل دشمن اثر نداشت سوزم بر آن عزیز که در آفتابُ سوخت یک سایبان به جز سرِ پاکِ پدر داشت حال تو بودُ در دل گودال قتلگاه چون بسملی که بال زد و بال و پر نداشت مهمان شام بودی و بهر تو میزبان جز گوشه ی خرابه مکانی دگر نداشت سوز شما به سینه ی «میثم» اگر نبود اینقدرُ نخل سوخته ی او ثمر نداشت ( یا زینَ العابدین ) تکرار لاله ی سرخ شهادت تنِ تبدار من است چشمه ی فیض خدا چشم گُهر بار من است غل و زنجیر گران غم یک دشت شهید این همه بارِگران بر تن بیمار من است یک جهان گُل در درونِ پیرهن دارد بقیع دردِ دلها از برایِ مرد و زن دارد بقیع سالها بگذشته از این ماجرا اما هنوز داغ هجده ساله زهرای جوان دارد بقیع راز مخفی بودنِ قبر ترا با ما نگفت تا به کی مُهر خموشی بر دهان دارد بقیع ؟ 24/7/1396 https://eitaa.com/javdafshani
هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد او ماند که در کنار زینب باشد سجاد که سجاده به او دل می‌بست ، تدبیر خدا بود که در تب باشد ... https://eitaa.com/javdafshani
1. من نگویم.mp3
5.41M
قسمت اول : ( علیه السلام ) من نگویم ظلم بر من کم کنید ... ۲۰ شهریورماه ۱۳۹۸ هیئت ثارالله قم https://eitaa.com/javdafshani
قسمت اول : ( علیه السلام ) من نگویم ظلم بر من کم کنید بلکه زنجیر مرا محکم کنید ( ای غریب ، ای غریب ... از امروز غل و زنجیر به گردنش انداختند ، امروز وقتی حضرت رو سوار بر شتر بی جهاز کردند ، نوشتند شتر ، یک کوهانه بود ، حضرت رو مرکب قرار نگرفت ، از روی مرکب بر زمین افتاد ، عوض اینکه بگن کجاوه بگذارید ، محمل بگذارید ، مرکب راهوار بیارید ، میدونید چه دستور دادند ؟ دستور دادند پاهای حضرت رو از زیر شکم شتر ببندند ... ؟ ) من نگویم ظلم بر من کم کنید بلکه زنجیر مرا محکم کنید ظلم بر من بیش از، این ها کنید ( اگه میخواهیدتازیانه بزنید ، به من بزنید ، میخواهید سنگ بزنید ، به من بزنید ... ) ظلم بر من بیش از، این ها کنید لیک دست عمّه ام را واکنید عمّه ام چون مادرم زهرا شده پشتش از بارِ مصیبت ، تا شده مادرم گر پهلویش از در شکست عمّه ام را چوب محمل سر شکست ... روضه های زین العابدین ، عجیبه ، بی جهت نبود 35 سال گریه میکرد ، اما درِ دروازه شام ، یک جمله ای فرمودند ، که کنار بدن بی سرِ بابا هم این جمله را نگفتند ... فرمود ای کاش مادر مرا نزائیده بود ... آدم وقتی صحنه ای رو ببینه از دنیا سیر شده باشه ، میگه ای کاش من نبودم نمی دیدم ... مگه حضرت چه صحنه ای می دید ؟ شاید یک نگاه میکرد می دید عمه هاش رو دارند تازیانه می زنند ؟ یه نگاه میکرد می دید خواهراش رو دارند سنگ می زنند ... اما یه صحنه ای نوشتند ، جگر رو آتیش میزنه ... نوشتند : یه پیرزن شامی ، از بالای بام ، یه سنگی پرتاب کرد ، این سنگ به سرِ بریده ی ابی عبدالله ... سر از بالای نیزه روی زمین افتاد ... زین العابدین این صحنه ها رو دید ، فرمودند : ای کاش مادر مرا نزائیده بود ... 20/5/1398 https://eitaa.com/javdafshani
قسمت دوم : ( علیه السلام ) گریز به : ( سلام الله علیها ) بگم آقا دست های شما بسته بود ، جلو چشم تان عمه هاتون رو میزدند ؟ خواهراتونو میزدند ؟دستای شما در غلو در زنجیر بود ، اما این تازگی نداشت ، یه روز هم مدینه ، دستای جدتان علی را بستند ... ها ... امشب میخواهیم بانام فاطمه ، پرونده ی این چند شب رو مُهرکنیم ... یا زهرا ... ، اون روز جلوی چشم مولا ، مادرتان زهرا رو میزدند ؟ اون روز جلوی چشم امیرالمومنین ، مادرتان زمین خورد ؟ میزد مرا مُغیره و ... به خودِ حضرت زهرا ، طاقت نداری مادرت جلوی چشمت حتی زمین بخوره ، فوری میدوی زیر بغل هاشو میگیری ، مادر چی شد ؟ چرا زمین خوردی ؟ تا برسه کسی جلوی چشمت مادرت رو بزنه ؟ میزد مرا مُغیره و یک تن به او نگفت زن را ، کسی مقابل شوهر نمی زند الهی اگر مادر رو میزنند ، جلوی دخترش نزنند ... گفت یه شب تو مدینه ، اون زمانی که آزاد بود و میگذاشتن پشت دیوار بقیع روضه مادرم رو خوندم ، در و دیوار اون شب گریه میکردند ، مجلس عجیبی بود ، مجلس که تمام شد ، همه رفتند ، فردای اون شب ، میرفتم زیارت حرم پیغمبر (ص) ، یه مرتبه دیدم یه آقای جوانی ، با چشمای اشک آلود اومد جلو ، گفت فلانی ، دیشب خوب مارو سوزوندی پشت دیوار بقیع ، خب مجلسی بود ،حالی بود ، بی بی نظر کرده بود ، مگه چی شده ؟ گفت : حاج آقا ، من دیشب با خانومم ، با یه دختر پنج شش ساله ، پامنبرت بودیم ، خیلی گریه کردیم ، مجلس که تمام شد، رفتیم هتل ، خوابیده بودم ، نیمه شب یه صدای ناله ای منو از خواب بیدار کرد ، بلند شدم ، دیدم خانومم نشسته داره گریه میکنه ، گفتم خانم چیه ؟ چرا گریه میکنی ؟ چرا نمیخوابی ؟ گفت میخام بخوابم اما گریه امانم نمیده ... گفتم چی شده ، به من بگو ، گفت آخه امشب که از پشت دیوار بقیع برمیگشتیم ، این دخترم یه سئوال از من کرد ، جیگر منو آتش زده ... چه سئوالی کرد ؟ گفت همینطور که برمیگشتیم ، دخترم به من گفت : مادر ، این آقایی که روضه میخوند ، میگفت بی بی رو سیلی زدند ، آیا درسته ؟ گفتم آره مادر ... پرسید اون آقایی که روضه میخوند میگفت با غلاف شمشیر زدند ؟ آیا درسته ؟ گفتم آره مادر ... بینِ در و دیوار پهلوش رو شکستند ؟ درسته ؟ گفتم آره مادر ، سرش رو بلند کرد ، گفت مادر مگه فاطمه شوهر نداشت ... ؟ شما با ناله هاتون جواب بدهید ... مگه پسر نداشت ؟ هم شوهر داشت ، هم پسر داشت ، اما وقتی میزدنش دستای علی رو بسته بودند ، ای ی ی ی مادر ... مادر ، مادر ، مادر ... بیش از همه ، به حالت زینب دلم بسوخت مادر، کسی مقابل دختر نمیزند یه بیت داره ، حاج آقای سازگار ، گفتم و تمام ... امضارو بگیر از بی بی ، بگو بی بی جان ، این چند شب رو میخام شما امضا کنید ، یه بیت داره حاج آقای سازگار از زبان بی بی زینب میگه : دیدم که خصم ستمکار ریخت بر سرت ( یه نفر نبودند ، قنفذ بود ، مغیره بود ، دیگران بودند ) دیدم که خصم ستمکار ریخت بر سرت ( خدا میدونه از موقعی که این یه بیت رو من شنیدم ، مدت ها با این یک بیت ، گریه میکردم ) دیدم که خصم ستمکار ریخت بر سرت ، قدّم نمی رسید که خود را سپر کنم ... اما کربلا تلافی کرد زینب ، هر کجا میخواستند بچه هارو بزنند ، می دوید بازوش رو سپر میکرد ... رقیه رو نزنید ، سکینه رو نزنید ... زینب رو بزنید ... هر کجا نشستی به قصد فرج ، ناله بزن یا حسییین ... 20/5/1398 https://eitaa.com/javdafshani
3. طلب مرگ.pdf
704.4K
« فیالیتَ اُمّی لَم تَلِدنی و لَم اَکُن اسیراً یَرانی » ای کاش من به دنیا نمی آمدم ، مادر مرا نمی زائید و من خودم را اسیر یزید نمی دیدم ... https://eitaa.com/javdafshani
(ع) من را به جُرمِ عاشقیِ یار می بَرند با این تنِ پُر از تب ِ بیمار می برند ؟ این روزگار عجب بی حیا شده است ؟ آلِ رسول را سرِ بازار می بَرند ... ؟ https://eitaa.com/javdafshani
1. تا اشک هست.mp3
5.63M
قسمت اول : ( علیه السلام ) تا اشک هست ، در بصرم گریه می کنم ۲ مهر ماه ۱۳۹۸ https://eitaa.com/javdafshani