#متن_روضه :
الهی هیچ خونه ای بی مادر نباشه ، شبایِ بی مادریه خونه ی امیرالمومنینِ ، نیمه شب میاد ، کنارِ قبر فاطمه ، صورت رو قبرِ زهراش میگذاره ..
فاطمه یِ جوان من
جوانِ قد کمانِ من
تو جنتی ، تو کوثری
تو قلب و جانِ حیدری
تو دخترِ پیمبری
زِ جای خیز، فاطمه
بیا بسویِ خانه ات
نشسته جایِ خالیت
زینبِ ناز دانه ات
فاطمه نمیدونی ، زینب دلِ بابا رو آب میکنه ، موقه نماز که میشه ، جانمازت رو می اندازه ! چادرت رو سر میکنه ، عینِ خودت رکوع میره فاطمه ،
زِ جای خیز، فاطمه
بیا بسویِ خانه ات
( برو مدینه ، اینجا نباش ! )
نشسته جایِ خالیت
زینبِ ناز دانه ات
فاطمه صبر میکند
طواف قبر میکند
خون شده قلبِ زینبت
گریه چو ابر میکند
باریکلا ، شب آخره ، امشب یه جوره دیگه داری گریه میکنی ، امشب میگی فرداشب دیگه کجا برم ؟ گم کرده دارم ، این چند شب با روضه های مادر مأنوس بودم ، می اومدم کنار مادرم مینشستم ، گریه میکردم ، رزق یکسالم رو از فاطمیه کرفتم ، بی بی جانم ، روزهای آخره ساله ، داری سال رو با گریه برا مادر تمام میکنی
اِای ای .. مادر مادر .. مادری که مظلوم بود ، مادری که غریب بود ، مادری که تو شهرِ خودش اگه میخاست گریه کُنه ، می اومدند به امیرالمومنین میگفتند ، یاعلی صدای گریه ی فاطمه مارو آزار میده ! به فاطمه بگو یا شب گریه کنه یا روز ! فاطمه جان : همسایه ها گلایه دارند ، عرضه میداشت علی جان ، مگه این مردم نمیدونن من داغ بابا دیدم ؟ مگه دختری که داغ بابا ببینه حق نداره برا باباش گریه کنه ؟ یا علی به این مردم بگو من چند روزِ دیگه بیشتر بینِ شما نیستم !
همسایگان ، زِگریه ی من شِکوه میکنند
گویند ، گریه ات برده از ما رفاه را
( باشه یاعلی )
دیگر برای گریه بُرون میروم ز چشم
دیگه جایی میرم که صدا گریه ام رو نشنوند ، دستِ بچه هاشو میگرفت می اومد بیرون مدینه ، صبح می اومد ، تاغروب امیرالمومنین میرفت ،فاطمه و بچه هارو برمیگردوند ، کاروان ها می اومدند بروند ، میدیدند یه خانومی نشسته ، اونقدر #جانسوز گریه میکنه ، سئوال میکردند این خانوم کیه اینقدر جانسوز گریه میکنه ؟ میگفتند دختره پیغمبره ، از سوز گریه زهرا ، دل ها آتیش میگرفت ...
#اتریش_مرکز_اسلامی_وین
1393
@javdafshani