eitaa logo
مسیر نوکری
2.6هزار دنبال‌کننده
880 عکس
660 ویدیو
166 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
1. مناجات.mp3
2.48M
( عجل الله تعالی فرجه ) ای داغدار اصلی این روضه ها ، بیا صاحب عزای ماتمِ کرب و بلا ، بیا تنها امیدِ خلقِ جهان « یابنَ فاطمه » ای مُنتهای آرزوی اولیاء بیا بالا گرفته ایم برایت دو دست را ای مردِ مستجاب قنوت و دعا ، بیا از هیچکس به جز تو نداریم انتظار بر دستهای توست فقط چشم ما ، بیا هفته به هفته می گذرد با خیال تو پس لا اقل به حُرمتِ خونِ خدا ، بیا ... بیش از هزار سال تو هم گریه کرده ای ای خون جگر ز قامت زینب ، بیا بیا 16/5/1401 https://eitaa.com/javdafshani
2. زبان حال بی بی.mp3
6.85M
( علیه السلام ) زبان حال حضرت زینب (سلام الله علیها ) با مولا آرام‌تر برو که توانی نمانده است 16/5/1401 https://eitaa.com/javdafshani
( علیه السلام ) زبان حال حضرت زینب (سلام الله علیها ) با مولا آرام‌تر برو که توانی نمانده است آرام‌تر برو که توانی نمانده است تا آخرین نگاه زمانی نمانده است بگذار تا که سیر نگاهت کنم حسین یک لحظه بعد از تو نشانی نمانده است می‌خواستم فدای تو گردم ولی نشد بعد از شهیدِ علقمه جانی نمانده است تو می‌روی ... پس که عَنان گیرِ من شود؟ وقتی که هیچ مردِ جوانی نمانده است حالا که غیر از چشم‌هایِ تَر نداری تنهای تنها ماندی و یاور نداری بگذار تا زینب لباسِ رزم پوشد تا که نگوید دشمنت لشگر نداری من آب می‌آرم برای اهلِ خیمه دیگر نگو آقا که آب‌آور نداری اصلا تصورش هم سخته ، خواهری که پنجاه و چند سال با حسین بوده ، شرط ازدواجش با عبدالله جعفر این بود : عبدالله اگه حسینم خواست مسافرتی بره ، منم باید با حسینم برم ، حالا لحظه ی آخره ، پیراهن کُهنه رو داده ، پیراهن دست باف مادر رو داده ، دیگه یقین کرده حسین میخواد بره ، دل از حسین نمیکَنه ... مشکل چو دید پای به مَرکب نهادنم آمد جلو ، رکاب من و مَرکبم گرفت ( گفت داداش بزار خودم کمکت کنم ) اوّل به یک نگاه ، توانایی ام فزود ( یه نگاه به زینب کردم ، نیرو گرفتم ، توان گرفتم ) امّا به یک نگاه دگر ، سوخت جان من یه نگاه دیگه با حسرت به زینب کردم ، یاد مادرم افتادم ، آخه مثل مادرم نگاه میکرد ، مثل مادرم راه می رفت ... یه نگاه به صورت زینب کردم ، یاد بابام علی افتادم ، صداش صدای بابام علی بود ، جگر منو آتش زد دمِ آخر ، یه کار دیگه کرد ، دل اهل عالًم رو آتش زد ... حسان با شعرش این صحنه را به تصویرکشیده : با چادرش که فاطمه را بود یادگار او مادرانه ، لخته‌ ی خون از لبم گرفت ( خون های صورتم را پاک میکرد ، حسین داری میری ، زینب چه کنه ؟ زینب چه کنه ؟ ... او مادرانه ، لخته‌ ی خون از لبم گرفت ... ) بگذار لخته خون ز لب هایت بگیرم آخر مگر ای نازنین خواهر نداری ؟ می آیم آخِر ، بهرِ دیدارت به گودال هر چند دیر است و دیگر سر نداری 16/5/1401 https://eitaa.com/javdafshani
( علیه السلام ) امشب شب ناله زدنِ ها ، 9 شب آماده شدی برای شب عاشورا ، 9شب سینه زدی تا آماده بشی برای شب عاشورا ، امشب شبِ اربابه ، امشب شب بدنِ بی سره ، امشب بدنِ بوریا پیچیده ابی عبدالله ، توو منظر همه مونه ... یااباعبدالله ، یااباعبدالله ... رفت میدان ، جنگید ، با اینکه تشنه بود ، با اینکه جیگرش میسوخت ، با اینکه داغ دیده بود ، به مِیمَنه حمله میکرد ، لشکر فرار میکرد ، به مِیسَره حمله میکرد ، لشکر فرار میکرد ، از هر طرف میرفت ، آنقدر کُشت ، از کُشته ، پشته ساخت ... شمر ملعون اومد پیش عمرسعد ، گفت امیر ، حسین اگه اینطور ادامه بده دیگه دیاری رو باقی نمیگذاره ، بگم چه دستوری داد ؟ گفت : سه دسته بشید ، یه عده با نیزه بزنید ، یه عده با شمشیر بزنید ، یه عده با سنگ و چوب بزنید ... حسییین ... یابنَ شبیب جد مرا بی هوا زدند یابنَ شبیب جدّ ِ مرا با عصا زدند اونقدر زدند زدند زدند ... فقط یه ضربه کاری بود ، « صالحِ بنِ وَهَب » نانجیب از پشت سر اومد ، آنچنان نیزه ای به پهلوی ارباب زد ... اگه بگم حقشو ادا میکنی یا نه ؟ ... تا نیزه به پهلوش خورد ، « فَسَقَطَ الْحُسَیْنُ عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْضِ » با طرف راست صورت زمین خورد ... حضرت اباالفضل رو اول دستاشو قطع کردند بعد با صورت زمین خورد ، معمولا کسی که دست نداشته باشه ، با صورت زمین میخوره ... اما ارباب ما دست داشت و با صورت زمین خورد ؟ آخه دیگه دستاش از کار افتاده بود ، از بس نیزه و شمشیر بهش زده بودند ... با طرف راست صورت زمین خورد ، اینجا زیارت نامه امام زمان (عج ) معنا میده : « أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ » سلام بر آن صورتی که به خاک خورد ، به زمین خورد ... اباالفضل علیه السلام تا زمین خورد ، صدا زد « یَا اَخا اَدرِک اَخا » ... اما حسین دیگه چه کسی رو صدا بزنه ؟ زیر لب مناجات میکرد : « إلهِى رِضاً بِقَضائِکَ ، تَسلِیمًا لأمْرِکَ ، لا مَعبودَ سِواکَ » ... اباالفضل تا زمین خورد و ابی عبدالله اومد ، تا امام حسین اومد لشکر فرار کرد ، حضرت فرمود کجا فرار میکنید ، شما که داداشمو کُشتید ، برا چی فرار میکنید ؟ ... اما ابی عبدالله وقتی زمین خورد ، لشکر جلو آمد ، شمر صدا زد : برید کارشو تموم کنید ... ؟ حسییین ... 16/5/1401 https://eitaa.com/javdafshani
( علیه السلام ) اون یکی نیزه به شانه حضرت زد ، اون نانجیب اومد جلو ... یه شب ما این روضه رو میخونیم ، یا اباعبدالله ... شب عاشوراست ، یه شب ، شبِ این روضه است ، ببینم چه کار میکنی ، یا اباعبدالله ... یکی اومد جلو ، نیزه توو گلوی حضرت زد ؟ اینکه میگن حضرت هم نحر شده ، هم ذبح شده اینجاست ... هی می افتاد حضرت ، هی بلند میشد ، ... آقام آقام آقام ... دیگه توان نداشت ... مرحوم تُنکابُنی ، این عارف بالله ، میدونی چه جوری تفسیر میکنه ؟ میگه حضرت زمین میخورد ، میدید جای یه نیزه دیگه داره ، بلند می شد ... یه نیزه دیگه میخورد ، میگفت خدایا راضی شدی از حسین یا نه ؟ « إلهِى رِضاً بِقَضائِک » ... یا اباعبدالله ، یا اباعبدالله ... همه که نیزه هاشون رو زدند ، شمشیرهاشون رو زدند ، خولی اومد جلو و برگشت ، سنان اومد جلو برگشت ، اما یه زنازاده ای وارد قتلگاه شد ، ... بعضی از جسارت ها از ضرب شمشیر و نیزه بدتره ، اینو گفتم و نشستم ، خدا میدونه یک شب توو سال میگم ، ... حضرت به زحمت نشسته بود ، این نانجیب که وارد شد ، اول یه لگد به سینه حضرت زد ... ؟؟ امان از این لگد ، نوشتند : « فَرَفَسَهُ شُمرُ بِرِجلِهِ » ، لگد زد توو سینه حضرت ، حضرت زمین خورد ... یه لگدم مدینه زدند ، مردم ... مادرش بینِ در و دیوار ... « إنَّ عُمَرَ رَفَسَ فَاطِمَةَ حَتَّی أسْقَطَتْ بِمُحْسِنٍ » ، یازهرا یازهرا یازهرا ... امشب اگه جون بدیم برای ارباب ، باز هم کمه ، یااباعبدالله ، یااباعبدالله ... الهی آدم هرچی ضربه میخوره ، الهی آدم هرچی ناسزا می شنوه ، خواهرش نبینه ... یه مرتبه نگاه کرد ، دید زینب داره نگاه میکنه ، ... این سنّتِ اهلبیت بود ، نمیگذاشتند بی بی خبرداربشه ، مادرشون وقتی میخواست از دنیا بره ، بچه هارو از خونه بیرون فرستاد ، مرگِ مادر رو به چشمشون نبینند ، باباشون امیرالمومنین ، اون شبی که با فرق شکافته می آوردنش خونه ، دم درِ خونه که رسیدند ، فرمود : منو زمین بگذارید ، بزارید با پای خودم برم ، حسنم ... بابا نمیتونی راه برید ، فرمود : آخه زینب داره میاد ، دخترم طاقت نداره ببینه ، ... امام حسن هم نگذاشت ، نقل میکنند وقتی طشت جلو چشمش بود ، خونِ دلش میان طشت بود ، ابی عبدالله بالا سرش ایستاده بود ، یه مرتبه مولا دید ، امام حسن داره اشاره میکنه ، داداش طشت رو مخفی کن ... برا چی ؟ ... داداش زینب داره میآد ، نبینه ... کربلا هم ابی عبدالله نمیخواست زینب ببینه ، اگه می دید ، دق میکرد ، ... یه نگاه کرد دید زینب آمده ، دیگه صداش جوهره نداشت ، دیگه دستش توان نداشت ، با گردش چشم اشاره کرد : برگرد ... سوی خیمه برگرد خواهر حزینم تا به زیر خنجر ننگری چنینم ... زینبم : « اِرْجِعی اِلَی الْفُسْطاط » ... شب عاشورا هرچی گرفتی ، نوش جونت ، بارِ تا آخرِ عمرت رو امشب ببند ، یااباعبدالله ... حسین جان ... ، این دوبیت زبان حال بی بیِ ... به من نگو از دورِ قتلگاه برو ، آخه شمر روی سینه ات نشسته ، کجا برم ؟ مگه من طاقت دارم ببینم شمر روی سینه ات نشسته ، برگردم ... ؟ به من نگو برو از دور ِ قتلگاه برو به من اشاره مکن سوی خیمه گاه برو بگو چه کار کنم تا تو را خلاص کنم ؟ به شمر ، رو بزنم یا که التماس کنم ؟ صدای هِلهله و بانگِ طبل می آید صدای تِق تقِ تعویضِ نعل می آید دارن نعل اسب ها رو عوض میکنند ... حسییین ... نه ، هرچی نفس داری ، شب عاشورایی ، برای فرج بگو : یا حسین ... 16/5/1401 https://eitaa.com/javdafshani