eitaa logo
جاویدنشان
65 دنبال‌کننده
336 عکس
73 ویدیو
3 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿🌺🍀🌸 شگفتا ! شرح و توصیف مقامت ، کار انسان نیست / به چشمت ، هر کسی ایمان نیاورده نیست 💠 ولادت با سعادت حضرت ابوالفضل العباس (ع) گرامی باد 💠 🌸🌸🌸 🆔 @javid_neshan
💠 جانبازان شهیدان زنده اند 💠 جانباز تجسم عینی ایثار ، مردانگی و از خودگذشتگی است . آن گاه که امام و مقتدای او فرمان جهاد می دهد از تمامی دلبستگی های زندگی دست می کشد و با سلاح ایمان و معنویت به ستیز با دشمنان اسلام و دفاع از اهداف و ارزشهای متعالی اسلام می پردازد . 🇮🇷 🆔 @javid_neshan
🌸🍃🌼 💠 حضرت عباس(ع) در کلام معصومین 💠 امام صادق (ع) حضرت ابوالفضل (ع) را به عنوان کسی معرفی می کند که از ایمان استوار و بینش نافذ برخوردار بوده و در راه امام بزرگوارش به جهاد برخاسته است . ایشان می فرماید : عمویم ؛ عباس ، بصیرتی نافذ و ایمانی محکم داشت . او به همراه برادرش حسین (ع) جهاد کرد و به افتخار شهادت رسید . امام سجّاد (ع) : عبّاس را نزد خداوند منزلتى است كه در روز قيامت همه شهيدان بر آن رشك می‌برند. 🆔 @javid_neshan
🔺‏توییت زیبای یک کاربر عراقی برای : " هنگامی که دست شهید ما قطع شد؛ یک ماه بعد به اذن خدا دست دادن برای تمام جهانیان ممنوع شد..." کانال جاوید نشان/متوسلیان 🆔 @javid_neshan
‍ 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 📚وقتی که کوه گم شد *  * □منزل مرتضی رضاييان حميده و فريبا، پريشان و ناراحت، به مرتضی می نگرند و او نيز با نگاهی نافذ به آن دو. فريبا: يعنی واقعاً شما هیچ اعتقادی به راه پدرتون ندارید؟!!! حميده: يعنی اين دستنوشته اين قدر براتون بی ارزشه كه حتی نمی خوايد درباره اش صحبت كنيد؟! مرتضی: بله، مگه اشكالی داره؟ حميده در حالی كه بغض كرده و صدايش می لرزد می گويد: منم هيچ اعتقادی نداشتم، نه به جنگ، نه به اون كسانی كه جنگيدن. نه به بسيجی، نه به كسانی كه اون روزها بسيجی بودن. اما نمی دونم چی شد، انگار اين دستنوشته شهری رو بهم نشون داد كه تا به حال ندیده بودم، آدم هایی رو نشونم داد که همه شون رو قبلاً هيولا می ديدم، هنوز هاج و واج موندم. نمی دونم این دستنوشته، یه قصه دروغه یا یه واقعیت پنهان شده اس. نمی دونم، نمی دونم این ماجراها و آدمها محصول یه سری تبلیغات فریبنده اس، یا یه واقعیت فراموش شده. نمی دونم، به همه چی شک کردم. یعنی شک کرده بودم، به همه حرف هایی که علیه این آدمها می زدن، به همه حرفهایی که پدرم می زد، نامزدم می گفت؛ اما... اما حالا که با فرزند نویسنده اون دستنوشته رو به رو شدم و این حرف های شما رو شنیدم، به اون شک هام، شک کردم... مکثی کرده و نفس تازه می کند و ادامه می دهد....احساس می کنم اگه اون دستنوشته واقعیت داشت، نباید شما درباره اش این جور حرف بزنید، نباید اینقدر نسبت به پدرتون و نوشته اش بی تفاوت باشید، نباید... حمیده دیگر نمی تواند حرف بزند، مرتضی با نگاهی نافذ به حمیده دقیق شده، اما کماکان وانمود می كند علاقه ای به شنيدن اين حرف ها ندارد. خونسردی و بی تفاوتی مرتضی، فريبا را عصبانی كرده، فريبا با صدايی بغض آلود و لحنی عصبی به حميده می گويد: بی تفاوتی ايشون به هيچ وجه نمی تونه دليل بر دروغ بودن مطالبِ اون دستنوشته باشه، ايشون عالمِ کامپیوتر و ماهواره رو به این دستنوشته و اون آدم ها ترجيح می دن، اين كه چيز مهمی نيست. اين روزا، هر كسی دنبال دلمشغولی خودشه، دلمشغولی هركسی هم معرف روح و فكر و انديششه. اون دستنوشته، می تونه تماماً واقعیت باشه؛ اما دلمشغولی ایشون نباشه. پس نبايد اين جور خودت رو ناراحت كنی عزيزم. مرتضی، خاموش و آرام به فريبا و حميده می نگرد و كوچك ترين عكس العملی نشان نمی دهد. فريبا: حميده جان پاشو، پاشو، نبايد بيش از اين مزاحم شون بشيم. فريبا دستنوشته ها را از روی ميز برمی دارد و دست حميده را می گيرد تا از صندلی برخيزد. حميده همچنان كه اشك های خود را پاك می كند برمی خيزد و خطاب به مرتضی می گويد: تنها جرم ما اينه كه اون روزا نبوديم تاخودمون با چشمامون همه چی رو ببينيم و درباره شون قضاوت كنيم. به همين خاطر هم، امروز بايد از پشت پرچينِ گفته ها و نوشته ها به اون روزها نگاه کنیم... شاید هم همچین روزهایی اصلاً وجود نداشته و هر چی كه ما خونديم و شنيديم قصه خيالی بوده... معلوم نيست. مرتضی ساكت و خونسرد از صندلی برمی خيزد. گويا از حرف حميده قدری ناراحت می شود. حميده: مهم نيست، نهايتش به خودم می گم اون ماجراها همه اش يه خواب بود، واقعيت همين زندگيه كه داريم می بينيم. مرتضی: می بخشيد كه نتونستم براتون كاری كنم. فريبا: نه مهم نيست. اما اگه من جای شما بودم، دستنوشته پدرم رو حداقل به عنوان يادگاری، نگه می داشتم. مرتضی: يادگاری پدرم، همين كامپيوترهاس كه از پول فروختن كتاب هاش خريدم. حميده، در لحظه خروج از اتاق برمی گردد و با چشم های نمناك، مستقيم به مرتضی می نگرد. لحظه ای سكوت می كند، سپس از كيف خود كاغذ و خودكار درمی آورد و شماره تلفنی را بر روی كاغذ می نويسد. فريبا با تعجب به اين كار حميده می نگرد. حميده كاغذ را به سمت مرتضی می گيرد و با صدايی لرزان می گويد: اين شماره تلفن منزل ماست، نمی دونم؛ شايد روزی روزگاری اون دستنوشته رو پيدا كرديد. خواهش می كنم اگه براتون مقدور بود، يه اطلاعی هم به من بديد... خيلی دوست دارم ادامه اون خواب و رويارو ببينم، خيلی... مرتضی: مانعی نداره. اما زياد اميدوار نباشيد. حميده: نااميدهم نيستم آقا، خداحافظ. فريبا و حميده از اتاق بيرون می روند، مرتضی در حالی كه آنها را بدرقه می كند می گويد: هيچ فكر نمی كردم نوشته های پدرم می تونه برای بعضی ها اينقدر جذاب باشه. فريبا در حالی كه با حميده به سمت در حياط می رود، رو به مرتضی می كند و می گويد: برای بعضی ها، شايد هم خيلی ها! ادامه دارد... 🆔️ @javid_neshan
🇮🇷جمهوری اسلامی از دیدگاه رهبر معظم انقلاب مقام معظم رهبری (دام ظله العالی) در تبیین واژه جمهوری اسلامی چنین می فرمایند : «جمهوری اسلامی، از لحاظ معنای تحت اللفظی بر دو پایه استوار است: یکی جمهور مردم؛ یعنی آحاد مردم و جمعیت کشور ، این ها هستند که امر اداره کشور و تشکیلات دولتی و مدیریت کشور را تعیین می کنند ، و دیگری اسلامی ؛ یعنی این حرکت مردم ، بر پایه تفکر اسلام و شریعت اسلامی است . این یک امر طبیعی است . در کشوری که اکثریت قریب به تمام آن مسلمان هستند، آن هم مسلمان مؤمن و معتقد و عامل، که در طول زمان ، ایمان عمیق خودشان را به اسلام ثابت کرده اند و نشان داده اند، در چنین کشوری، اگر حکومتی مردمی است، پس اسلامی هم هست.» ۱۲فروردین روز جمهوری اسلامی🇮🇷 🆔 @javid_neshan
پست توییتری حساب سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی به مناسبت ۱۲فروردین، روز جمهوری اسلامی 🆔 @javid_neshan
💠 پیامِ شهید همّت 💠 به جوانان بگویید که امروز چشم شهیدان به شماست؛ بپاخیزید، اسلام و خود را دریابید . 🌹 ۱۲فروردین ، سالروز تولد شهید محمد ابراهیم همت 🌹 🆔 @javid_neshan