#کلام_شهدا
📜 شهید محمود رضا بیضایی
♦️ این انقــــــلاب تنهـــا نقطه امیــد مستضعفین عالـم است و هرگونه تهدیدی که متوجه موجودیت انقـلاب اســلامی باشد، میتواند جبهه مستضعفین و علاقمندان انقلاب اسلامی در جهان را سست کند.
#به_سبک_شهدا
🌷@javidan_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ احساسی
࿐❅᪥•﷽•᪥❅࿐
نامه ی نانوشته ی امام زمان(عج)👌😭
#مهدیغریبه
أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج
🌷@javidan_shohada
سلاااااااااااااااااااااام🌹💃😍
به خبر شگفت انگیز برات دارم💃
دوست داری که یه عالمه والپیپر خوشگل و جذااااب پیدا کنی؟
تازه با یه عالمه جملات حکیمانه و فلسفی درجه یک؟😉👌
وایسا وایسا🤭
❤️🧡💛💚💙💜
تموم نشده!!!!
یه عالمه چیز دیگه هم هست! کلی عکس و پروفایل های محشر و مطالب خفنننن!😍😋😘
این کاناله ترکونده تو ایتا! بدو تا جا نموندی!
🤩🤩🤩🤩
بدو بیا حمایتش کن🏃♀🏃♂
https://eitaa.com/zarabane_ghalb
_زهرا مگه دیروز صفحه زمینه ی گوشیت یه چیز دیگه نبود چطور هر روز هم این هم پروفتو عوض می کنی؟🤔😯
_مگه خبر نداری تو یه کانال عضو شدم که توش پر از والپیپر و پروف و تکسته
به خاطر همین بیو رو هم همش عوض می کنم😅
_عجب لینکشو بدع خیلی کنجکاو شدم🤩😍
https://eitaa.com/joinchat/3035234379C2aa3d28d1b
#گذرازتبادلات
اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتي تُحْرِمُنِیَ الْحُسَیْنْ
خدایا گناهانی را که مرا
از "حسین" محروم میکند ببخش...
#شبتون_حسینی
﷽ 💢 #قرار_شبانه 💢
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
روایـت اسـت کـه :
هـر زمـان جـوانـی دعـای فـرج ِ مـهـدی (عـج) را زمـزمـه کـند.. هـمزمان امـام زمـان دسـتهـای مـبـارکـشـان را بـه سـوی آسـمـان بـلـنـد مـی کـنـند و بــرای ِ آن جـوان دعـا مـیـفـرمـایند...
چـه خـوش سـعـادتـن کـسـانـی کـه حـداقـل روزی یـک بـار دعـای ِ فـرج را زمـزمه می کـنند ..
💫🌷✨پس این توفیق را از خود دریغ مکن✨🌷💫
🔔☄بياد مولا به رسم هر شب 🔔
🌸✨بسم الله الرحمن الرحيم✨🌸
🌸اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ،✨
🌸 وَبَرِحَ الْخَفاءُ ،✨
🌸وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ،✨
🌸 وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ ✨
🌸وَضاقَتِ الاْرْضُ ، ✨
🌸وَمُنِعَتِ السَّماءُ ✨
🌸واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ،✨
🌸 وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ،✨
🌸 وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ؛✨
🌸اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ،✨
🌸اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا 🌸 طاعَتَهُمْ ،✨
🌸 وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم✨
🌸فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريبا✨
🌸ً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛✨
🌸يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ ✨
🌸اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، ✨
✨🌸وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛✨
🌸يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛✨
🌸الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، ✨
🌸اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، ✨
🌸السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،✨
🌸 الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛✨
🌸يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ،✨
🌸بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ🌸
و برای سلامتی محبوب
🎀اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه في هذِهِ السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْنا حَتّى تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا .🎀
#السلامعلیڪ_یابقیـــهالله
#اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرجـ 🤲
#التماس_دعای_فرج 🤲
🌷@javidan_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پســت_پـایـــانـی
🕙سـاعـت عـاشقـے
💠دعـــــاے فـــرج💠
⚜️اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜️
🌷@javidan_shohada
#حدیث_روز
•{📙🗡}• امـام عـلــى(علیهالسلام) فـرمودند:
➰ إِنَّ الجِهادَ بابٌ مِن أَبوابِ الجَنَّةِ فَتَحَهُ اللّهُ لِخاصَّةِ أَوليائِهِ وَهُوَ لِباسُ التَّقوى وَدِرعُ اللّهِ الحَصينَةِ وَجُنَّتُهُ الوَثيقَةُ؛
➰ براستى كه جهاد يكى از درهاى بهشت است كه خداوند آن را براى اولياى خاص خود گشوده است. جهاد جامه تقوا و زره استوار خداوند و سپر محكم اوست.
📚 نــهـج الــبـلاغـه، خـطـبـه۲۷.
🌷@javidan_shohada
⊰❀⊱اولین #ســـلام_صبــحگاهے
⊰❀⊱⊰❀⊱⊰❀⊱━═━━═━ا
تقـــدیم به ســـاحت مقـــدس قطب عالــم امڪان #حضـــرتصـاحـبالــزمان
【عجل الله فرجه】
السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدے یاخلیفةَ الرَّحمن و یاشریڪَ القرآن ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ
سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان الاَمان
⊰❀⊱و #سـلامبرسـالارشهیـــدان
━═━━═━⊰❀⊱⊰❀⊱⊰❀⊱ا
اَلسَّلامُ عَلَيْڪَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَے الاَْرْواحِ الَّتے حَلَّتْ بِفِناَّئِڪَ عَلَيْڪَ مِنّے سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقيتُ وَ بَقِےَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّے لِزِيارَتِڪُمْ
اَلسَّلامُ عَلَے الْحُسَيْنِ وَ عَلے عَلِےِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلے اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلے اَصْحابِ الْحُسَيْــن..
🌷@javidan_shohada
✨💕امروز رابا سلام به 14معصوم (ع)شروع کنیم💕✨
❤️بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ❤
💕ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ💕
✨ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ✨
🍃ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏِ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﺔُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀ🍃
🌸ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ🌸
🌹ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺳﯿﺪَ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ🌹ِ
💖ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦَ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ💖
🌷ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ🌷
🌺ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ🌺
💐ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ﻥِ ﺍﻟﮑﺎﻇﻢُ ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎته💐
💕ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ ﺍﻟﺮﺿَﺎ ﺍﻟﻤُﺮﺗﻀﯽ ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭﺑﺮﮐﺎﺗﻪ💕
✨ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ✨
🍃ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ🍃
🌸ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ🌸
🌺السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان...
ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ🌺
✨✨✨🍃🌹التماس دعای فرج🌹🍃✨✨✨
🌷@javidan_shohada
🌹 #هر_روز_با_قران🌹
👈هر روز یک صفحه از قران کریم براے سلامتے امام زمان(عجل الله)، هدیه به روح امام و شهدا و جمیع رفتگان و آمرزش گناهان و شفاے مریضان
#یوسف_245
🌷@javidan_shohada
#دیدار_یار
در التهابِ زمین؛
در اضطرابِ زمان؛
یادِ تو...
چترِ امـــانِ من است
زیر بارانِ دردها..
#اللهمعجللولیکالفرج😇
🌷@javidan_shohada
#قرار_هفتگی
💐السلام علیک یا ابا صالح المهدی💐
『بِســـــــــمِاللهالرَحمــــنِالرَحیـــــــم』
📿 الـهـی عَـظُمَ الْـبَـلاءُ، وَبَـرِحَ الْخَـفـاءُ، وَانْكَشَفَ الْغِـطاءُ ، وَانْـقَـطَـعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ، وَمُـنِعَـتِ الـسَّـماءُ واَنتَ الْمُـسْتَـعانُ، وَاِلَيْـكَ الْمُـشْتَكى، وَعَلَـيْكَ الْمُعَـوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، اُولِيالاْمْـــرِ الَّــذينَ فَرَضْـتَ عَلَـيْنا طاعَـتَهُمْ، وَعَرَّفْــتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَـهُم، فَفَرِّجْ عَنـا بِحَقِّهِمْ فَرَجـاً عاجِلاً قَريبـاً كَـلَمْـحِ الْبَـصَرِ اَوْهُــوَ اَقْـرَبُ؛ يامُـحَـمَّـدُ ياعَــلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ، وَانْصُراني فَاِنَّكُمـا ناصِـرانِ؛ يـامَــوْلانا يـاصـاحِــبَالـزَّمـانِ؛ الْغَــوْثَ الْغَــوْثَ الْغَــوْثَ ، اَدْرِكْنــي اَدْرِكْنــي اَدْرِكْنــي، السّــاعَةَ السّــاعَةَ السّــاعَةَ، الْعَجَلَ، الْعَجَلَ، الْعَجَل، يـااَرْحَـمَ الرّاحِمـينَ ، بِحَـقِّ مُحَـمَّــد وَآلِــهِ الطّاهِــريــن 🤲🏻
🌷@javidan_shohada
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_سوم
💠 نزدیک شدنش را از پشت سر به وضوح حس میکردم که نفسم در سینه بند آمد و فقط زیر لب #یاعلی میگفتم تا نجاتم دهد.
با هر نفسی که با وحشت از سینهام بیرون میآمد #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را صدا میزدم و دیگر میخواستم جیغ بزنم که با دستان #حیدریاش نجاتم داد!
💠 بهخدا امداد امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بود که از حنجره حیدر سربرآورد! آوای مردانه و محکم حیدر بود که در این لحظات سخت تنهایی، پناهم داد :«چیکار داری اینجا؟»
از طنین #غیرتمندانه صدایش، چرخیدم و دیدم عدنان زودتر از من، رو به حیدر چرخیده و میخکوب حضورش تنها نگاهش میکند. حیدر با چشمانی که از عصبانیت سرخ و درشتتر از همیشه شده بود، دوباره بازخواستش کرد :«بهت میگم اینجا چیکار داری؟؟؟»
💠 تنها حضور پسرعموی مهربانم که از کودکی همچون برادر بزرگترم همیشه حمایتم میکرد، میتوانست دلم را اینطور قرص کند که دیگر نفسم بالا آمد و حالا نوبت عدنان بود که به لکنت بیفتد :«اومده بودم حاجی رو ببینم!»
حیدر قدمی به سمتش آمد، از بلندی قد هر دو مثل هم بودند، اما قامت چهارشانه حیدر طوری مقابلش را گرفته بود که اینبار راه گریز او بسته شد و #انتقام خوبی بابت بستن راه من بود!
💠 از کنار عدنان با نگرانی نگاهم کرد و دیدن چشمان معصوم و وحشتزدهام کافی بود تا حُکمش را اجرا کند که با کف دست به سینه عدنان کوبید و فریاد کشید :«همنیجا مثِ سگ میکُشمت!!!»
ضرب دستش به حّدی بود که عدنان قدمی عقب پرت شد. صورت سبزهاش از ترس و عصبانیت کبود شد و راه فراری نداشت که ذلیلانه دست به دامان #غیرت حیدر شد :«ما با شما یه عمر معامله کردیم! حالا چرا مهمونکُشی میکنی؟؟؟»
💠 حیدر با هر دو دستش، یقه پیراهن عربی عدنان را گرفت و طوری کشید که من خط فشار یقه لباس را از پشت میدیدم که انگار گردنش را میبُرید و همزمان بر سرش فریاد زد :«بیغیرت! تو مهمونی یا دزد #ناموس؟؟؟»
از آتش غیرت و غضبی که به جان پسرعمویم افتاده و نزدیک بود کاری دستش بدهد، ترسیده بودم که با دلواپسی صدایش زدم :«حیدر تو رو خدا!» و نمیدانستم همین نگرانی خواهرانه، بهانه به دست آن حرامی میدهد که با دستان لاغر و استخوانیاش به دستان حیدر چنگ زد و پای مرا وسط کشید :«ما فقط داشتیم با هم حرف میزدیم!»
💠 نگاه حیدر به سمت چشمانم چرخید و من #صادقانه شهادت دادم :«دروغ میگه پسرعمو! اون دست از سرم برنمیداشت...» و اجازه نداد حرفم تمام شود که فریاد بعدی را سر من کشید :«برو تو خونه!» اگر بگویم حیدر تا آن روز اینطور سرم فریاد نکشیده بود، دروغ نگفتهام که همه ترس و وحشتم شبیه بغضی مظلومانه در گلویم تهنشین شد و ساکت شدم.
مبهوت پسرعموی مهربانم که بیرحمانه تنبیهم کرده بود، لحظاتی نگاهش کردم تا لحظهای که روی چشمانم را پردهای از اشک گرفت. دیگر تصویر صورت زیبایش پیش چشمانم محو شد که سرم را پایین انداختم، با قدمهایی کُند و کوتاه از کنارشان رد شدم و به سمت ساختمان رفتم.
💠 احساس میکردم دلم زیر و رو شده است؛ وحشت رفتار زشت و زننده عدنان که هنوز به جانم مانده بود و از آن سختتر، #شکّی که در چشمان حیدر پیدا شد و فرصت نداد از خودم دفاع کنم.
حیدر بزرگترین فرزند عمو بود و تکیهگاهی محکم برای همه خانواده، اما حالا احساس میکردم این تکیهگاه زیر پایم لرزیده و دیگر به این خواهر کوچکترش اعتماد ندارد.
💠 چند روزی حال دل من همین بود، وحشتزده از نامردی که میخواست آزارم دهد و دلشکسته از مردی که باورم نکرد! انگار حال دل حیدر هم بهتر از من نبود که همچون من از روبرو شدنمان فراری بود و هر بار سر سفره که همه دور هم جمع میشدیم، نگاهش را از چشمانم میگرفت و دل من بیشتر میشکست.
انگار فراموشش هم نمیشد که هر بار با هم روبرو میشدیم، گونههایش بیشتر گل انداخته و نگاهش را بیشتر پنهان میکرد. من به کسی چیزی نگفتم و میدانستم او هم حرفی نزده که عمو هرازگاهی سراغ عدنان و حساب ابوسیف را میگرفت و حیدر به روی خودش نمیآورد از او چه دیده و با چه وضعی از خانه بیرونش کرده است.
💠 شب چهارمی بود که با این وضعیت دور یک سفره روی ایوان مینشستیم، من دیگر حتی در قلبم با او قهر کرده بودم که اصلا نگاهش نمیکردم و دست خودم نبود که دلم از #بیگناهیام همچنان میسوخت.
شام تقریباً تمام شده بود که حیدر از پشت پرده سکوت همه این شبها بیرون آمد و رو به عمو کرد :«بابا! عدنان دیگه اینجا نمیاد.» شنیدن نام عدنان، قلبم را به دیوار سینهام کوبید و بیاختیار سرم را بالا آورد. حیدر مستقیم به عمو نگاه میکرد و طوری مصمم حرف زد که فاتحه #آبرویم را خواندم. ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و میخواست قصه را فاش کند...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_چهارم
💠 ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و میخواست قصه را فاش کند. باور نمیکردم حیدر اینهمه بیرحم شده باشد که بخواهد در جمع #آبرویم را ببرد.
اگر لحظهای سرش را میچرخاند، میدید چطور با نگاه مظلومم التماسش میکنم تا حرفی نزند و او بیخبر از دل بیتابم، حرفش را زد:«عدنان با #بعثیهای تکریت ارتباط داره، دیگه صلاح نیس باهاشون کار کنیم.»
💠 لحظاتی از هیچ کس صدایی درنیامد و از همه متحیرتر من بودم. بعثیها؟! به ذهنم هم نمیرسید برای نیامدن عدنان، اینطور بهانه بتراشد.
بیاختیار محو صورتش شده و پلکی هم نمیزدم که او هم سرش را چرخاند و نگاهم کرد و چه نگاه سنگینی که اینبار من نگاهم را از چشمانش پس گرفتم و سر به زیر انداختم.
💠 نمیفهمیدم چرا این حرفها را میزند و چرا پس از چند روز دوباره با چشمانم آشتی کرده است؟ اما نگاهش که مثل همیشه نبود؛ اصلاً مهربان و برادرانه نبود، طوری نگاهم کرد که برای اولین بار دست و پای دلم را گم کردم.
وصله بعثی بودن، تهمت کمی نبود که به این سادگیها به کسی بچسبد، یعنی میخواست با این دروغ، آبروی مرا بخرد؟ اما پسرعمویی که من میشناختم اهل #تهمت نبود که صدای عصبی عمو، مرا از عالم خیال بیرون کشید :«من بیغیرت نیستم که با قاتل برادرم معامله کنم!»
💠 خاطره پدر و مادر جوانم که به دست بعثیها #شهید شده بودند، دل همه را لرزاند و از همه بیشتر قلب مرا تکان داد، آن هم قلبی که هنوز مات رفتار حیدر مانده بود.
عباس مدام از حیدر سوال میکرد چطور فهمیده و حیدر مثل اینکه دلش جای دیگری باشد، پاسخ پرسشهای عباس را با بیتمرکزی میداد.
💠 یک چشمش به عمو بود که خاطره #شهادت پدرم بیتابش کرده بود، یک چشمش به عباس که مدام سوالپیچش میکرد و احساس میکردم قلب نگاهش پیش من است که دیگر در برابر بارش شدید احساسش کم آوردم.
به بهانه جمع کردن سفره بلند شدم و با دستهایی که هنوز میلرزید، تُنگ شربت را برداشتم. فقط دلم میخواست هرچهزودتر از معرکه نگاه حیدر کنار بکشم و نمیدانم چه شد که درست بالای سرش، پیراهن بلندم به پایم پیچید و تعادلم را از دست دادم.
💠 یک لحظه سکوت و بعد صدای خنده جمع! تُنگ شربت در دستم سرنگون شده و همه شربت را روی سر و پیراهن سپید حیدر ریخته بودم.
احساس میکردم خنکای شربت مقاومت حیدر را شکسته که با دستش موهایش را خشک کرد و بعد از چند روز دوباره خندید.
💠 صورتش از خنده و خجالت سرخ شده و به گمانم گونههای من هم از خجالت گل انداخته بود که حرارت صورتم را بهخوبی حس میکردم.
زیر لب عذرخواهی کردم، اما انگار شیرینی شربتی که به سرش ریخته بودم، بینهایت به کامش چسبیده بود که چشمانش اینهمه میدرخشید و همچنان سر به زیر میخندید.
💠 انگار همه تلخیهای این چند روز فراموشش شده و با تهمتی که به عدنان زده بود، ماجرا را خاتمه داده و حالا با خیال راحت میخندید.
چین و چروک صورت عمو هم از خنده پُر شده بود که با دست اشاره کرد تا برگردم و بنشینم. پاورچین برگشتم و سر جایم کنار حلیه، همسر عباس نشستم.
💠 زنعمو به دخترانش زینب و زهرا اشاره کرد تا سفره را جمع کنند و بلافاصله عباس و حلیه هم بلند شدند و به بهانه خواباندن یوسف به اتاق رفتند.
حیدر صورتش مثل گل سرخ شده و همچنان نه با لبهایش که با چشمانش میخندید. واقعاً نمیفهمیدم چهخبر است، در سکوتی ساختگی سرم را پایین انداخته و در دلم غوغایی بود که عمو با مهربانی شروع کرد :«نرجس جان! ما چند روزی میشه میخوایم باهات صحبت کنیم، ولی حیدر قبول نمیکنه. میگه الان وقتش نیس. اما حالا من این شربت رو به فال نیک میگیرم و این روزهای خوب ماه #رجب و تولد #امیرالمؤمنین علیهالسلام رو از دست نمیدم!»
💠 حرفهای عمو سرم را بالا آورد، نگاهم را به میهمانی چشمان حیدر برد و دیدم نگاه او هم در ایوان چشمانش به انتظارم نشسته است. پیوند نگاهمان چند لحظه بیشتر طول نکشید و هر دو با شرمی شیرین سر به زیر انداختیم.
هنوز عمو چیزی نگفته بود اما من از همین نگاه، راز فریاد آن روز حیدر، قهر این چند روز و نگاه و خندههای امشبش را یکجا فهمیدم که دلم لرزید.
💠 دیگر صحبتهای عمو و شیرینزبانیهای زنعمو را در هالهای از هیجان میشنیدم که تصویر نگاه #عاشقانه حیدر لحظهای از برابر چشمانم کنار نمیرفت. حالا میفهمیدم آن نگاهی که نه برادرانه بود و نه مهربان، عاشقانهای بود که برای اولین بار حیدر به پایم ریخت.
#خواستگاری عمو چند دقیقه بیشتر طول نکشید و سپس ما را تنها گذاشتند تا با هم صحبت کنیم. در خلوتی که پیش آمده بود، سرم را بالا آوردم و دیدم حیدر خجالتیتر از همیشه همچنان سرش پایین است...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#بفرمایید_زیارت
زیارت مجازی حضرت عبدالعظیم حسنی (ع)
💐🕊💐🕊
کلیک کنید :
http://www.abdulazim.com/360/
_🍃🌷🍃__________🍃🌷🍃_______
#طنزجبهه 😅
الهي دستتان بشكنه🤭
يكبار در جبهه آقاي «فخر الدين حجازي» آمده بود براي سخنراني و روحيه دادن به رزمندگان. وسطهاي حرفاش به يكباره با صداي بلند گفت: «آي بسيجيها !» همه گوشها تيز شد كه چه ميخواهد بگويد. ادامه داد: «الهي دستتان بشكند»😱
عصباني شديم.😠
ميدانستيم منظور ديگري دارد اما آخه چرا اين حرف رو زد؟🤔
يك ليوان آب خورد و گفت: «گردن صدام رو»😂😂😂
اينجا بود كه همه زدند زير خنده! 😄😄
🌷@javidan_shohada
🔺کلام شهید
من پاسدارم و پاسدار بودنم محدود به جمهوریاسلامی ایران نیست و در هر کجای دنیا مظلوم و مستضعفی باشد که به او ظلم میشود حاضرم این جـان ناقابل خـود را تقـدیم ڪنم و در دفـاع از مظلـوم و فرمـان امامم فدایـی شوم و خونم پای دین، فرامین الهی و فرمان امام سیدعلی خامنهای حفظ الله ریخته شـود، باشد که مسیری گـردد برای آینـدگان.
🌷شهید #حمیدرضا_فاطمی_اطهر
🌷@javidan_shohada
" ﷽
≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡
✨پرسـ❓ـش و پاسـ🖊ـخ مهـ📿ـدوے✨
≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡
📝 #پرسش_پاسخ_مهدوی 6⃣
⁉️️چگونه میتوان فهمید که آن کسی که قیام کرده، همان امام زمان است⁉️
✅برای شناخت آن حضرت در هنگام ظهور، راههای متعددی وجود دارد که همه در کنار هم میتوانند مکمل یکدیگر باشند و ما را از دام مدعیان نجات دهند. برای نمونه چند راه را بیان میکنیم:
1⃣ ایمان به حضرت مهدی و شناخت آن حضرت؛ به این معنا که انسان باید تقوا و ایمان به خدا را در روح خود تقویت کند. مؤمن باید شناخت مناسبی درباره مقام امامت پیدا کرده، اطلاعات کافی در مورد صفات و ویژگیهای معصومین و به طور خاص، ولیعصر به دست آورد. امام صادق علیهالسلام میفرماید: «کسی آن را تصدیق میکند که قبل از وقوع #ندای آسمانی، به آن ایمان داشته باشد».[۱]
2⃣ ظهور امام زمان همراه علایم و نشانههایی است که در صورت تحقق آن نشانهها، میتوانیم علم پیدا کنیم که آن حضرت ظهور کرده است؛ برای مثال، خروج #سفیانی و فرورفتن لشگر او در سرزمین بیداء (مکانی بین مکه و مدینه) یکی از علایم ظهور و راه شناخت امام مهدی علیهالسلام است.
💢 علایم حتمی ظهور عبارتند از: خروج سفیانی، #خسف_بیداء (فرورفتن در سرزمین بیداء)، خروج #سید_یمانی، قتل #نفس_زکیه، #ندای آسمانی. [۲]
💠آن حضرت برای معرفی و شناساندن خود به مؤمنان، از امدادهای الهی مثل: نزول حضرت عیسی علیهالسلام و فرورفتن لشگر سفیانی در زمین بهره میبرد.
3⃣ حرکت امام و ظهور او، حقیقت پنهانی نیست که فقط عده کمی از آن آگاهی یابند و دیگران مطلع نشوند؛ بلکه یک حرکت جهانی است و همه از جریان ظهور مطلع میشوند؛ بنابراین هرگونه ادعا، آن هم در جلسات مخفیانه و میان گروهی خاص، نمیتواند به ظهور حضرت بینجامد و مسلماً ادعا کننده، دروغگو است.
4⃣ یکی دیگر از راههای شناسایی، مراجعه به علمای دین است که امام زمان، ما را به آنها ارجاع داده و فرموده است: که در دوران غیبت از آنها اطاعت کنیم. مواضع علما برضد مدعیان دروغین میتواند دلیل روشنی باشد که فرد مدعی، دروغگوست.
🔻موضعگیری علما، یکی از حجتها و برهانهای ما در شناسایی آن حضرت است.
5⃣ با توجه به معصوم بودن امام زمان، صداقت بیان و نفوذ کلام آن حضرت، هماهنگبودن دعوت او با فطرت انسانها و …، مردم بهسرعت به سمت او جذب شده، دعوت حضرتش را لبیک خواهند گفت.
6⃣ محل ظهور و نقطه شروع دعوت آن حضرت، از کنار خانه خداست؛ ازاینرو اگر فردی ادعا دارد که همان مهدی موعود است، ولی دعوت خود را از جایی غیر از خانه خدا و کعبه آغاز کرد، دلیل دیگری بر کذب بودن ادعای او است.
7⃣ دعوت امام به دین پیامبر اعظم(ص) و اهل بیت علیهمالسلام است و مردم را به اطاعت از قرآن و پیامبر خدا و اهل بیت دعوت میکند. اگر کسی ادعای مهدویت کرد و در دعوت خود به غیر مکتب اهل بیت علیهمالسلام فراخواند و برخلاف احکام اسلام عمل کرد، ادعای او باطل است.
📜 بررسی روایات نشان میدهد که اگر شخصی مدعی امامت و مهدویت شد، شایسته است با سؤالاتی که کسی جز امام معصوم توان پاسخگویی به آن را ندارد، مورد سنجش قرار گیرد. در روایتی از امام صادق(ع) آمده است:
🔶«اذا ادّعی مدع فاسألوه عن تلک العظائم التی یجیب فیها مثله؛[۳]
🔻چنانچه کسی مدعی مهدویت شد، از او درباره مسائل بزرگی که همانند امام پاسخ آن را میدهد، سؤال کنید.»
📚 پینوشتها :
۱. کافی، کلینی، ج۸، ص۲۰۹.
۲. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۵۲، ص۲۹۴.
۳. الغیبه، نعمانی، ص۱۷۳؛ بحارالانوار، علامه مجلسی ج ۵۲
#پرسش_پاسخ_مهدوی 6⃣
🌷@javidan_shohada
🔻من مظلومترین #مادرشهید هستم 🔻
منافقین من و فرزندانم را #اسیر کردند من تنها مادر شهیدم که منافقین بچه ام را جلویم سر بریده اند شکم بچه ام را پاره کردند و #جگرش را درآوردند
با ساتور بدن بچم را قطعه قطعه کردند و من ۲۴ ساعت با این بدن تنها ماندم و خودم با دستم #قبر کندم و کفن کردم و #دفن کردم
#مادرشهید
#یوسف_داورپناه
🌷@javidan_shohada
•┄❁بِـسْـمِاللّٰهِالࢪَّحمنِالࢪَّحیمْ❁┄•
[🍃🌹زیـارتـنـامـہے شــہـــدا🌹🍃]
بخوانیم باهـم...
بہ نیت تمام شہدا💛🌱
#السلامعلیڪیاأباصالحالمہدے✋🏻
🌷@javidan_shohada