[ عکس ]
#خاطرات_شهید
#شهید_عباس_بابایی
🏢از ساختمان عملیات که اومدیم بیرون راننده منتظر ما بود اما عباس گفت من پیاده می آیم شما بقیه بچه ها را برسون. دنبالش راه افتادم جلوتر که رفتیم صدای جمعیت عزادار شنیده می شد.
🏴عباس گفت بریم به طرف دسته عزادار، به خودم اومدم دیدم عباس کنارم نیست پشت سر من نشسته بود روی زمین، داشت پوتین ها و جوراب هایش را در می آورد بند پوتین هاشو به هم گره زد و آویزنشون کرد به گردنش شد حر امام حسین رفت وسط جمعیت شروع کرد به نوحه خوندن.
🕌جمعیت هم سینه زنان و زنجیر زنان راه افتاد به طرف مسجد پایگاه. تا اون روز فرمانده پایگاهی رو این طور ندیده بودم، عزاداری کنه پای برهنه، بین سربازان و پرسنل بدون اینکه کسی بشناسدش.
📚پرواز تا بی نهایت و علمدار آسمان.
#اربعین_امسال_با_شهدا
._._._._._._._._._._._
@shad_shahaadat
[ عکس ]
#خاطرات_شهید
هیچ وقت باصدای بلند حرف نمیزد. رفتاروعمل خوب اوبودکه همیشه مرا متوجه اشتباهاتم می کرد. مثلااگر میخواست بگوید، حجابت راحفظ کن، از میان عکسهایم آن یکی راکه باچادر گرفته بودم، انتخاب میکردومی گفت:
این خوب است. اینجاخیلی قشنگ شده ای.
همان مدت کمی که درخانه بودند، اختصاص داشت به خانه وخانواده وباتوجه به اینکه مادرم تنهادختر خانواده شان بودند، پدرم بادرک شرایط زندگی گذشته مادرم، اجازه نمی دادند ایشان برای انجام کارهای منزل متحمل سختی بشوندواکثرکارهارا خودشان انجام میدادند.
✍️راوی:دخترشهید
#شهید_علی_غیوراصلی
@shad_shahaadat
#خاطرات_شهید ♥️🎙
_________________
یکے از مهمترین دغدغه هایش ورود به دانشگاه بود و به کوچکتر ها میگفت :
تعداد بچه حزب اللهی ها در دانشگاه ها کم است!
خوب درس بخوانید و دکترا بگیرید که کرسی استادی بگیرید و خوراک فکرے خوب برای بچه ها درست کنید
باید در دانشگاه کار فرهنگی بشود
#شهید_مصطفے_صدرزاده🌹
🥀🥀🥀
◾️@javidan_shohada
#خاطرات_شهید🥀🕊 ••💛🌙••
درتاریکےشبباهمقدممۍزدیم..🚶🏻♂
پرسیدم:
«آرزوےشماشهادتہدرستہ؟!»
خندیدبعدازچندلحظہسکوتگفت:
شهادتذرهاۍازآرزوےمناست..🧡
منمیخواهمچیزےازمننماند..
مثلارباببیڪفنامامحسین(علیہالسلام)
قطعہقطعہشوم🖐🏼،
اصلادوستندارمجنازمبرگردد؛
دلممیخوادگمنامبمونم..:)
چونمآدرساداتقبرندارد،
نمےخواممزارداشتہباشم..✨🙂
#شهیدابراهیمهادۍ♥
🥀🥀🥀
◾️@javidan_shohada
#خاطرات_شهید
📍بعد از نماز با دستش تسبیحات فاطمه زهرا (س) را می گفت. هنگام ذکر هم انگشت هایش را فشار می داد و در جواب چرایی این کار می گفت بندهای انگشت هایم را فشار می دهم تا یادشان بماند در قیامت گواهی دهند که با این دست ذکر خدا را گفته ام.
🔅 از غیبت بیزار بود و اگر در مجلسی غیبت می شد سعی می کرد مجلس را ترک کند. همیشه به من می گفت: «دلم می خواهد در منزل ما غیبت نباشد تا خدا و ائمه اطهار به خانه و زندگی ما جور دیگری نگاه کنند.»
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
🥀🥀🥀
◾️@javidan_shohada
#خاطرات_شهید🌹
🍃درد و رنج مردم اذیتش میڪرد،
هرگز بی تفاوت نبود، همیشه درحال جهیزیه دادن به یڪ خانواده بود، مخصوصاً دخـــــتران شـــهدا...
🍃به فقرا و مستمندان میرسید، به سـاخت مسجد ڪمڪ میڪرد، برای بچه های بی سرپرست مڪانی رو درست ڪرده بود ڪه مدتها بعد از شهادتش، ڪسی خبر نداشت
🍃اگرمیخواست پولشو جمع ڪنه یکی از ثروتمندترین افراد میشد؛ ولی همین ڪه #انقلاب شد، مغـازه اش را ڪرد تعاون وحــدت اسلامـی از جیبش میگذاشت تا اجناس ارزانتر به دست مردم برسد...
#شهید_سیدمجتبی_هاشمی🌷
🥀🥀🥀
◾️@javidan_shohada
#خاطرات_شهید
●دیدم شهید صیاد مدام به ساعتشان نگاه می کردند، علت را پرسیدم ، گفتند : "وقت نماز است " همان لحظه به خلبان اشاره کردند که همین جا فرود بیا تا نماز اول وقت بخوانیم.خلبان گفت : "این منطقه زیاد امن نیست اگر صلاح می دانید تا رسیدن به مقصد صبر کنیم " شهید صیاد گفتند :"هیچ اشکالی ندارد .. ما باید همین جا نمازمان را بخوانیم ..
● " خلبان اطاعت کرد و هلی کوپتر نشست.با آب قمقمه ای که داشتیم وضو گرفتیم و نماز را به امامت ایشان اقامه کردیم وقتی طلبه های شیراز از آیت الله بهاءالدینی درس اخلاق خواستند ایشان فرمودند : "بروید از صیاد شیرازی درس زندگی بگیرید ، اگر صیاد شیرازی شدید ، هم دنیا را دارید و هم آخرت را .. "
#شهید_علی_صیاد_شیرازی🌷
●شهادت: ۱۳۷۸/۱/۲۱ - تهران توسط گروهک صهیونیستی منافقین
🥀🥀🥀
◾️@javidan_shohada
#خاطرات_شهید 🔖
📜 شهید حمید سیاهکالی مرادی
♦️ پیام داد:« از هواپیما به برج مراقبت. توے قلب شما جا هسٺ فرود بیایم یا باز باید دورتون بگردیم⁉️»
🌾منم جواب دادم:« فعلا یڪ بار دور ما بگرد تا ببینیم دستور بعدے چیه!»
دلم نمی آمد خیلی اذیتش کنم. بلافاصݪه بعدش نوشتم:« تشریف بیارید، قلب ما مال شماسٺ!» ♥️🍃
🥀🥀🥀
◾️@javidan_shohada
#خاطرات_شهید 🔖
📜 شهید حمید سیاهکالی مرادی
♦️ پیام داد:« از هواپیما به برج مراقبت. توے قلب شما جا هسٺ فرود بیایم یا باز باید دورتون بگردیم⁉️»
🌾منم جواب دادم:« فعلا یڪ بار دور ما بگرد تا ببینیم دستور بعدے چیه!»
دلم نمی آمد خیلی اذیتش کنم. بلافاصݪه بعدش نوشتم:« تشریف بیارید، قلب ما مال شماسٺ!» ♥️🍃
🥀🥀🥀
◾️@javidan_shohada
#خاطرات_شهید 🕊
📍بعد از نماز با دستش تسبیحات فاطمه زهرا (س) را می گفت. هنگام ذکر هم انگشت هایش را فشار می داد و در جواب چرایی این کار می گفت بندهای انگشت هایم را فشار می دهم تا یادشان بماند در قیامت گواهی دهند که با این دست ذکر خدا را گفته ام.
🔅 از غیبت بیزار بود و اگر در مجلسی غیبت می شد سعی می کرد مجلس را ترک کند. همیشه به من می گفت: «دلم می خواهد در منزل ما غیبت نباشد تا خدا و ائمه اطهار به خانه و زندگی ما جور دیگری نگاه کنند.»
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
🥀🥀🥀
◾️@javidan_shohada
#خاطرات_شهید🕊
◽️آخرین باری که تماس گرفت ، گفت: مادر! دعا کن #شهید 🥀بشم مادر جواب داد: برا #شهید شدن باید اخلاص داشته باشی محمدرضا گفت: این دفعه واقعاً دلم رو #خالص🌱 کردم و هیچ دلبستگی ندارم....🌷
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری🌿
🥀🥀🥀
◾️@javidan_shohada
#خاطرات_شهید..🥀
🏴| وقتے عاشـورا مےشد براۍ هیئـت
🍛| چهارهزارتا نهار مےدادیم کهحـامد
⏰| منتظر مےشد همه کـمکـم برن، تـا
💧| کار شستندیگها رو شـرو؏ کنه.!.
.
♥️| بـا گـریه و حـاݪعجیبـی شـروع بـه
🙍🏻♂| ڪار مےکرد. بهشمےگفتن آقـاحامد
🔥| شمـا افـسـری و همـه مےشنـاسنتون
😧| بهتـره بقیـه ایـن ڪارو انجـام بـدن
.
👀| مےگفـت:اینجـا یـه جـایۍ هسـت کـه
🌱| اگه سـردارم باشے بایدشکستـهشوۍ
🙂| تا بزرگ بشـے":) شفا تو آخرمجـلسه،
💦| آخرمجلسم شستندیگهاست و مـن
✋🏻| ازایندیگهاحـاجتمروخواهـمگرفـت
.
#شهیدحامدجوانی🕊
🥀🥀🥀
◾️@javidan_shohada