صبح یه پیرزنی کنار خیابون واستاده بود
زدمکنار کهکجا میری مادر؟
گفت فلکه سراب و سوار شد
توی راه داشت میگفت دارم میرم دعای ندبه پسرام!
بالاخره کاشف به عمل اومد خانوم مادر دوتا شهید بوده خورده به پست ما😊
رسوندمش میخواست پول هم بده
گفتم خجالتمون ندین
دعای عاقبت بخیری کرد و رفت...
#مادر_شهید
#عاقبت_بخیری
#روزی
#شرمندگی