🔹#حکایت_طنز
🔺پیرزنی را برای شهادت به دادگاهی دعوت کرده بودند...
🔹#نماینده_دادستان رو کرد به پیرزن شاهد و گفت: شما میدانید من کی هستم؟!
⚠️ پیرزن گفت: بله پسرم!، شما فرزند عمه نرگس سبزیفروش هستی؛ مادرت به قلدر محله معروف بود؛ از بس سلیطه بود! شما هم در کودکی خیلی هار بودی! آفتابههای مسی را از مستراحهای مردم میدزدیدی و به مسگرها میفروختی!!😳😁
🔺نماینده دادستان رو به ریاست دادگاه کرد و گفت: عالیجناب! من سوال دیگری ندارم!
رئیس دادگاه رو به وکیل متهم کرد و گفت: شما اگر سوالی دارید بفرمایید!
👈🏾 #وکیل از جای خود بلند شد و گفت: مادر من!...
⚠️پیرزن، کلام او را قطع کرد و گفت: شما را هم خوب میشناسم. پسر مَش قلی کیسهکش هستی! مادرت هم فاطی خانم حمومی، مسئول نمره خصوصی قسمت زنان بود، خود تو هم در حمام، کفشهای مشتریان حمام را واکس میزدی و لُنگهای خیس را روی پشت بام حمام پهن میکردی! بیشتر تو قسمت زنانه میلولیدی و چشمچرونی میکردی!! ماشاءالله آدمحسابی شدی ننه!!😉😄
👈🏾وکیل رو کرد به ریاست دادگاه و گفت: عالیجناب! من هم سوالی ندارم!
🤚 #ریاست_دادگاه چند دقیقه تنفس اعلام کرد و در گوشهای از دادگاه، به نماینده دادستان و وکیل متهم گفت: خدا شاهده، اگه از پیرزنه بپرسید آیا رئیس دادگاه را میشناسی، برای هر دو تای شما شش ماه بازداشتی مینویسم‼️😂
ــــــــــــــــــــــــ
✍ کاش این پیرزنه هنوز بود و درباره شورای راهبردی #پزشکیان چیزایی میگفت!!🤣
═══✧❁▫️🚩▫️❁✧═══
🇮🇷@jazabtarin جذابترینها
.