خاطرهای از سردار رفیعی، فرمانده سپاه صاحب الامر (۱۴۰۰/۱۰/۹):
حاج قاسم در سوریه از جایی عبور میکرد، ماشینی دید که خراب شده، نزدیک رفت دید آقایی به همراه خانم حاملهاش که وضع حملش هم نزدیکه داخل ماشین هستند.
چراغ انداخت، چهره مرد رو که دید، هر دو همدیگر رو شناختند!
او سردار سلیمانی را شناخت و سردار هم او که فرماندهی بخش عظیمی از داعش بود را شناخت!
سردار دستور داد خانم رو به بیمارستان برسانند و ماشین را هم به تعمیرگاه...
خود سردار هم دنبال کار خودش رفت!
چند روز بعد به سردار خبر دادند آقایی با دسته گل آمده و میخواهد شما را ببیند!
وقتی سردار آمد، دید همون فرمانده داعش است که به سردار میگه: به ما گفتند ایرانیها اگه ناموس شما را ببینند، سر میبُرند و...؛ اما من دیدم تو به من و زن حاملهام کمک کردی...
حالا ۶۰۰۰ هزار نیروی من، اسلحه را زمین گذاشتند و همه در خدمت شما هستیم!
#سردار_شهید_قاسم_سلیمانی
🆔 @jazabtarin 👈 جذابترینها