خودبینی هم بدها یهو از خواب پا میشی میبینی دیگه اون آدم قابل اعتماد بقیه نیستی .
دستاتون واسه غر زدنای من جا داره؟ آخه کلی غر رو دلم انبار شده که باید رو دستاتون خالی کنم .
نظریه غرزدن :
خوب شد من رنگ قرمزو دوست داشتم که بقیه هم بهش علاقهمند بشن .
واسه بغل کردن هم وقت بزارید مسلمونا ؛ واسه محبت کردن ، بوسیدن ، شنیدن حرف همدیگه ، بغل کردن ، نگاه کردن ، توجه کردن ، اهمیت دادن و بغل کردن همدیگه وقت بزارید .
[بیاید آدم های درستی باشید و یه گوشتون در و یه گوش دیگتون دروازه نباشه]
یه بار بیشتر قرار نیست زندگی کنیم_خوب چرا انقدر سختش میکنیم ب خودمون/ب همدیگه_چرا محبتامونو از هم دریغ میکنیم؟ بدجنسی نیست در حق خودمون؟ بی لطفی نیست در مقابل احساساتی که باید بروز بدیم و از ترس نپذیرفتنشون ی گوشه قایمشون میکنیم؟
_بیاید باهم مهربون باشیم .
این نیز بگذرد و کوفت این زندگی ماست³ :
ولی یکی از این روزا میام دم خونتون و میگم بیا این دست من برای گریه کردن ، دیگه چی میخوای ؟
محبوبم من تو پیچ و خم زندگی دارم جون میکنم که تو زودتر بیای منو نجات بدی بعد تو میگی من حالا حالاها قرار نیست سر و کلم پیدا بشه؟ بنظرت این منصفانست؟
میدونید همه ی آدما یه بد بودن درونی ای دارن ولی من دیگه مرز بد بودن رو دریدم .
به بدترین درد تاریخ دچار شدم ؛
وقتی فکر میکنم که تو زندگیم با زندگیم ، با خودم و با بقیه چیکارا کردم دلم میخواد هرچی لیوان قهوه هست رو سر بکشم تا از شدت سردیش بمیرم .
محبت کردن و اهمیت دادن به آدما اشتباهه کیامرث تو رکب نخور و همین مسیرو برگرد .
راستشو بخواید من از پس دلیل گریه بقیه نبودن برنیومدم .
_پس زخم هایمان چه ؟ همانا من همراه با نمک پاش وارد میشودم .
برای قانع کردن خودم در برابر تعییرات به این فکر میکنم که ؛ شاید اگه از اول خودمو میکوبیدم و از نو میساختم دوباره اتفاقات خوب تکرار میشدن ، مگه نه؟
پس درگیری های ذهنیمان چه میشود؟ همانا به ریسه رفتن از بدن درد دچار میشویم .
دیگه ی سری پتانسیل ها هم باید دست خود بشر میبود قربونت برم ، مثلا وقتی از درد در همه نقاط بدن داریم میمیریم اون عضو از بدن رو بکنیم بندازیم ی گوشه که تنبیه بشه که دفعه بعد انقدر برامون ادا در نیاره که فکرکنیم چه خبره حالا .
_یه عصبی شدن و بدن درد ساده بود چرا انقدر بزرگش میکنی زن ؟