eitaa logo
☫جبهه اسلامی☫
854 دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
8.1هزار ویدیو
31 فایل
🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🌷 هرآنچه که یه دهه هشتادی غیرتمند برای روشنگری و جهاد تبیین نیاز داره واقعی و کاملا موثق اینجاست خوش اومدی رفیق💐 کپی:حلال👌 ادمین @fatmh8789 ارتباط با مدیر @Saghy66
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کربلا را شنیدیم، غزه را دیدیم 💔 در کمتر از چند دقیقه یه خون ریزی کوچک ترامپ ملعون تیتر یک تمام خبرگزاری های دنیا شد، اما سالهاست کسی پیکرهای غرق به خون کودکان مظلوم غزه را نمی‌بیند!😔 این هست دنیای وحشتناک و خشنی که صهیونیست ها پایه ریزی کردند... ╭🇮🇷 ╰┈➤💻@jebhe_islamic
اعمال مستحبی تاسوعا و عاشورا 🔷اولین عمل مستحبی ذکر شده برای روز تاسوعا و روز عاشورا زیارت امام حسین علیه‌السلام است. زیارت امام حسین علیه‌السلام در شب عاشورا پاداشی بس عظیم دارد. کسی که در شب عاشورا تا صبح در حرم سیدالشهدا علیه السلام بماند، خدا او را با شهدا و در کنار امام حسین علیه‌السلام محشور می‌کند. هفتاد سال عبادت برای کسانی که در شب عاشورا احیاء می‌گیرند 🔷احیای شب عاشورا فضیلت زیادی دارد و بسیار توصیه شده است. در میزان ثواب آن آمده که اندازه عبادت همه ملائکه و برابر با هفتاد سال است. پیامبر اسلام صلی‌الله علیه وآله نیز عبادت در شب عاشورا را همچون عبادت فرشتگان می‌دانند. خواندن نماز چهار رکعتی در شب عاشورا 🔷برای شب عاشورا نمازهای زیادی ذکر شده است. یکی دیگر از این نمازهای مستحبی نمازی چهار رکعتی است که در آخر شب باید خوانده شود. در هر رکعت این نماز بعد از سوره حمد، یک آیت الکرسی و ده مرتبه سوره توحید، سوره فلق، سوره ناس باید خوانده شود. بعد از سلام نماز نیز صد مرتبه سوره توحید خوانده شود. نماز امیرالمومنین (ع) را در شب عاشورا فراموش نکنید 🔷نماز امیرالمومنین علیه‌السلام نماز دیگری است که در این شب می‌توان به جا آورد. این نماز چهار رکعت است و در هر رکعت بعد از حمد پنجاه مرتبه سوره توحید باید خوانده شود. خواندن این نماز ثواب زیادی دارد. پس از خواندن این نماز چهار رکعتی ذکر خدا گفته شود و سپس بر پیامبر اسلام صلی‌الله علیه وآله صلوات فرستاده شود و دشمنان ایشان لعن شود. چرا نباید در روز نهم و دهم محرم روزه بگیریم؟ 🔷 روزه گرفتن در روز نهم و دهم محرم نهی شده است. علامه مجلسی در این باره فرمودند که بنی امیه در این دو روز برای برکت و شکر قتل امام حسین علیه‌السلام روزه می‌گیرند. البته پرخوری در روز عاشورا نیز توصیه نشده است. در این روز باید بدون نیت روزه تا عصر غذایی خورده نشود و سپس مقدار کمی آب و غذا خورده شود. دقیقا به حالتی که مصیبت زدگان رفتار می‌کنند. السلام علی الحسین علیه السلام... خواندن زیارت عاشورا در این روز ثواب بسیار زیادی دارد و می‌توان آن را از دور یا نزدیک خواند و به حضرت سلام و عرض ادب کرد. لعنت بر قاتلان امام حسین علیه‌السلام 🔷در این روز هزار مرتبه ذکر: «اَللّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ الْحُسَینِ علیه السلام.» خوانده شود. این اعمال مستحبی زمان زیادی نمیبره انجام بدید و با دیگران به اشتراک بگذارید ╭🇮🇷 ╰┈➤💻@jebhe_islamic
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه داستان قشنگ تا آخرش ببین...😭💔 پ ن: میگن روز تولد حضرت عباس؛ ام البنین عباسشو دور سر حسین میچرخونده که .. عباسم به فدایِ حسین فاطمه .. ╭🇮🇷 ╰┈➤💻@jebhe_islamic
*🌹ختم مشگل گشایی:* *این متن رو جایی ذخیره کنید تا همیشه در دسترس تون باشه گره گشایی با اسماء الهی*👇👇👇 *برای برآورده شدن هر حاجتی این ذكرها را بگویید بر آورده می شود انشاالله* طلبكار: 360 مرتبه یاحی و یا قیوم ملك و وكالت: 360 مرتبه یا فرج زیارت بزرك :360 مرتبه یا ماشاالله رفع بیكاری: 360 مرتبه یا الله رفع تهمت: 360 مرتبه یا الله اعلم انتقال و جابه جایی: 360 مرتبه یا رب زراعت كاری: 360 مرتبه صلوات ازدواج جوانان: 360 مرتبه یا رئوف و یا رحیم قبولی دانشگاه: 360 مرتبه یا جواد الائمه بچه دار شدن: 360 مرتبه توحید وسعت رزق: 360 مرتبه اناانزلنا خانه دار شدن: 360 مرتبه یا كریم ادای قرض: 360 مرتبه اناانزلنا مسافرت رفتن: 360 مرتبه فالله خیر حافظا و هو الرحم الراحمین آشنا شدن با قرآن: 360 مرتبه یا نور و یا قدوس به راه راست آمدن جوانان: 360 مرتبه ایاك نعبد و ایاك نستعین كمبود و كم حوصلگی: 360 مرتبه یا محمد،علی،فاطمه،حسن و حسین رفع اضطراب: 360 مرتبه لاحول و لاقوه الا بالله بیرون آمدن از خانه: توكلت علی الله بركت پول و غذا: 360 مرتبه الذی احسن الحسنی بركت كشاورزی: 360 مرتبه یارب العالمین گره در كار آقایان: 360 مرتبه یا جواد الائمه پیدا شدن اشیاء گمشده: 360 مرتبه نور الله ناظر رفع ناتوانی: 360 مرتبه یا علی مدد رفع كینه و كدورت: 360 مرتبه بسم الله النور رفع فقر: 360 مرتبه اناانزلنا شیرین شدن زندگی : 360 مرتبه یا عزیز زهرا دفع دعوای خانوادگی: 360 مرتبه یا محمد و یا علی شفای مریض:360 مرتبه یا من اسمه دوا و ذكره شفا رفع وسوسه:360 مرتبه اعوذ بالله من الشیطان الرجیم كارگشایی: 7 مرتبه آیت الكرسی،توحید، مزمل و صلوات دفع اعتیاد: 360 مرتبه بسم الله الرحمان الرحیم مریض بد حال:360 مرتبه یا سریع الرضا دفع چشم زخم: 360 مرتبه لاحول و لا قوه الا بالله،حمد، وان یكاد و آیت الكرسی جوانهای عازم سربازی: 360 مرتبه ایاك نعبد وایاك نستعین دور شدن دشمن: 360 مرتبه واكفنی شر الجن و الانس من اعدائی آزادی زندانیان: یا باب الحوائج یا موسی ابن جعفر حصار خانه و زندگی: 360 مرتبه الله،توحید و یس التماس دعا *منبع : اذکار معجزه آسا* دل ارام گیرد با ذکر و یاد خدا برای پیدا شدن گم شده حتی اگر انسان هم باشد این ذکر را زیاد بگویید: «أصْبَحْتُ في أمانِ اللهِ. أمْسَيْتُ في جِوارِ اللهِ» درزندگیت موفق نیستی؟ بگو: وَمَا تَوْفِيقِي إِلاَّ بِاللّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ سوره هود ایه ۸۸ خوشحال نیستی؟ همیشه بگو: حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ» سوره ال عمران ایه ۱۷۳ ازدنیاخسته ای؟ بگو: َاَللّهم اجْعَل هَمّی الآخِرَة نمازهایت را به موقع ومداوم نمیخوانی؟ همیشه بگو:  رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاَةِ وَمِن ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاء سوره ابراهیم ایه ۴۰ میخواهی ازدواج کنی؟ بگو: «رَبِّ لا تَذَرْنی‏ فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثینَ» سوره انبیا ایه ۸۹ تنهایی؟ همیشه بگو: وَاجْعَل لِّي مِن لَّدُنكَ سُلْطَانًا نَّصِيرًا  سوره اسرا ایه ۸۰ خوشحالی؟ همیشه بگو: الْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ حَمْداً كَثيراً درکارهایت سختی میبینی؟ بگو: َ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي  سوره طه ایه ۲۵ و۲۶ دوست داری آرزویت برآورده شود؟همیشه بگو: اَستَغْفِراللّه و اَتوبُ اِلَیه تو دلت ازدست کسی ناراحتی؟بگو:  اللّهم اجْعَلنی مِن َالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ  سوره ال عمران ایه ۱۳۴ میخواهی دایم قرآن بخونی؟بگو: اللّهم اجْعَل القُرانَ رَبیعَ قَلبی و نورَ صَدْری خونه ای دربهشت میخواهی؟ بگو: قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولد وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ میخواهی غیبت نکنی؟بگو: اللّهم اجْعَل کِتابی فی عِلیّین وَاحْفِظ لِسانی عَنِ العالَمین می خواهی خانه ات پر از گنج شود؟ بگو : سُبحانَ اللّه و بِحَمْدِه و سُبحانَ اللّه العَظیم به نقل از ایت الله بهجت ره* با اشتراک گذاشتن این اذکار به دوستانتان هدیه معنوی بدهید و در ثواب ختم این دعاها شریک باشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اینجا یک عزاداری واقعی در جریان است عزاداری به معنی حقیقی ،یعنی این نوع عزاداری که در آمریکا رقم خورده است ،که دینداری همراه با سیاست و دفاع از مظلومان است ،همان چیزی که اهل بیت علیهم السلام از ما میخواهند در آمریکا در حال انجام است . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ╭🇮🇷 ╰┈➤💻@jebhe_islamic
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصاویر دیدنی از دسته عظیم عزاداران حسینی در سماوه عراق و اهتزاز پرچم فلسطین ╭🇮🇷 ╰┈➤💻@jebhe_islamic
🔴ما که در این سه سال نتوانستیم بی‌حجابی را جمع کنیم لااقل مراقب باشیم نوجوانان محجبه را از دست ندهیم ◀️ این فردی که اینگونه سخیفانه برای شیعه فرهنگ گذاری می‌کند، خوب فهمیده است جامعه را هر گونه ارزش گذاری بکنیم عموم مردم به آن سو حرکت می‌کنند. متاسفانه مدت‌ها بود برخی مداحین و وعاظ به جای تکریم حجاب و حضور زنان محجبه در هیات‌ها ، حضور کم حجاب‌ها را تکریم کردند در حالیکه همین تکریم‌ها با متن صریح قرآن مغایر بود و قرآن مکرم‌ترین انسانها را با تقواترین‌ها میدانست. ان اکرمکم عندالله اتقاکم . یکی قربان لاک سیاه می‌شد. آن دیگری به دنبال امان نامه بی‌حجابان بود . در هر حال همه اینها به عنوان تغییر ارزشمداری در بین متدینین تفسیر می‌شد و انگیزه‌‌ی دختران نوجوان به کمالات الهی را تغییر میداد. اما اگر ما درد حجاب داریم باید فرهنگ حجاب را در عاشورا پر رنگ کنیم و درباره اهمیت حجاب برای امام حسین ساعتها صحبت کنیم. کاش وعاظ از توجه امام حسین به حجاب و عفاف کاروان کربلا بسیار خطیبه می‌خواندند تا لااقل محجبه‌های هیات‌ها به سراغ کاشت و عبا پوشی نمی‌رفتند.. ╭🇮🇷 ╰┈➤💻@jebhe_islamic
ما کجای تاریخ ایستاده ایم؟ می رسد منتقم خون خدا بسم الله هر که دارد هوس کربُبَلا بسم الله نکنه از کاروان کربلای غزه جا بمانیم و به ندای هل من ناصر ینصرنی امروزمان لبیک نگوییم. ╭🇮🇷 ╰┈➤💻@jebhe_islamic
🔴 وقتی دروغگویی و بهم ریختن جو روانی جامعه بدون هزینه باشد این فعال فضای مجازی اصلاحطلب در شب گذشته اول کسی بود که خبر انفجار مهیب در شیراز را منتشر کرد . خبری که کذب بودن آن سریع مشخص شد حالا او نمیخواهد توضیح بدهد اون " برخی منابعش " کیا و کجا بودن که از " انفجار مهیب "! در حرم شاهچراغ اونم در شب خبر دادن؟ اونم بعد خبر مثبت ضربه سنگین وزارت اطلاعات به تروریست‌ها و منافقین! سالهاست این جماعت به این سبک دروغ‌پراکنی می‌کنند و امنیت روانی جامعه را هر روز با یک شبهه و دروغ بهم می‌ریزند، اما دریغ از یک برخورد قضایی با این جماعت. انگار امنیت روانی جامعه برای مسئولان ما اهمیت چندانی ندارد... ╭🇮🇷 ╰┈➤💻@jebhe_islamic
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥از رئیسی مانده جای خالی‌اش... شادی روح بلندش صلوات ‌ ╭🇮🇷 ╰┈➤💻@jebhe_islamic
مداحی آنلاین - نمیشه باورم که وقت رفتنه - محمود کریمی.mp3
4.14M
نمیشه باورم که وقت رفتنه تموم این سفر بارش رو شونه‌ی منه 🔊 💔 🎙 ╭🇮🇷 ╰┈➤💻@jebhe_islamic
‍ ‍ ‍ 😌 برای عصرونه همون دختر خدمتکار اومد صدام زد.بهش گفتم الان میام اما باز رو تخت دراز کشیدم.نمیدونم چرا انقدر کسل و بی حال بودم.خمیازه پشت خمیازه. بالاخره از جا بلند شدم و روبرو آینه ایستادم.قیافه ام هیچی از مدلای اروپایی کم نداشت.چندبار بهم پیشنهاد شده بود که مدلینگ بشم اما من قبول نکردم.شهرت دردسر داره. بااین حالت خستگی و خواب آلودم جذاب ترم شده بودم(اعتماد به سقفم خودتونین) موهای خرمایی خوش حالتی دلشتم که به راحتی شکل میگرفت و نرم بود.خندم گرفت چقدر پریشون و داغون بود موهام.چشمای عسلی و درشت با لبای متوسط و خوش فرم.از کسایی که ریش و سیبیلاشون رو میزدن متنفر بودم.من خودم همیشه یک ته ریش جذاب داشتم رو صورتم که به قول جسیکا(دوست دختر سابقم)جذاب ترم میکرد.هیکلی چهارشونه و قد بلند.خلاصه رو بدنم کلی کار کرده بودم تا اینی شده که الان هست. تی شرتمو مرتب کردم و تو موهام دستی کشیدم تا حالت گرفت.از اتاقم زدم بیرون و به جمع صمیمی خانواده پیوستم که تو حیاط مشغول خوردن عصرونه مفصلی بودن. نشستم کنار مادر بزرگ که دستی به پشتم کشید وگفت:خوب استراحت کردی پسرم؟ _بله مرسی. از نگاه تیز خان سالار در امان نموندم.برو بابا اینجا که زندان نیست،منم زندانی نیستم.هرطور بخوام حرف میزنم و رفتار میکنم به کسی مربوط نیست. مادربزرگ برام چای ریخت و گذاشت جلوم.اما من به قهوه عادت داشتم.لب به فنجونم نزدم و خداروشکر کسی متوجه نشد. سالار نزدیکم شد وگفت:حالا که اومدی کشور مادریت،برنامه ات چیه؟بیکار که نمیمونی؟ _نه اصلا.قصد دارم یک کاری که درشان من باشه برای خودم دست و پا کنم. مادر بزرگ شنید وگفت:ای جانم ماشالله چه فارسی خوب حرف میزنه. مامان بالاخره زبون باز کرد:آره ازمن یاد گرفته‌. پوزخندی زدم و آروم گفتم:تنهاچیز خوبی که ازت یاد گرفتم همینه. فکر کنم همه شنیدن چون لحظاتی سکوت برقرار شد.به جوی که درست کرده بودم اعتنایی نکردم و مشغول خوردن کیک شکلاتی روبروم شدم. مدتها بود که هیچی برام مهم نبود. سالار دوباره نطقش بازشد _چرا پیش پدرت نموندی؟ جواب رک و صریحی بهش دادم:حس کردم رو پای خودم وایستم بهتره. مادر بزرگ باز شروع کرد به تمجید وتعریف:وای ببین چه پسرم آقا شده.باورم نمیشه کارن کوچولو ما اینهمه بزرگ شده باشه که بخواد مستقل شه‌‌.ان شاالله همینجاهم یک زن خوب میگیری و سر و سامون میگیری‌. پقی زدم زیر خنده.وای اینا چه بانمکن.زن؟؟؟اونم من؟ _چرا میخندی پسرم؟ _گفتین زن خندم گرفت.من حاضر نیستم خوشی و جوونیمو بریزم به پای زن و زندگیم.الان خیلیم راحتم. یکی زد به بازوم وگفت:عه ساکت باش مطمئنم اگه کیسایی که برات درنظر گرفتم و ببینی کیف میکنی به قدری که اینا خانوم و خانواده دارن. _اما من... ایندفعه زد روی پام و گفت:دیگه چیزی نشنوما. اگه خان سالار چنین رفتاری باهام داشت مطمئنا عصبی میشدم اما مادر بزرگ یک مهر و محبت خاصی داشت که نمیتونستی از حرفاش سرپیچی کنی‌. لبخند کوچکی زدم و چیزی نگفتم. مامان:بلکه شما سر عقل بیارینش مامان جان. به من میگه کم عقل؟هه آخه بنده خدا اگه شما عقل داشتی که با اون شوهر پول پرستت ازدواج نمیکردی.میدونستم مامان بهترین موردای خاستگاری رو داشته اما همشونو بخاطر پدرم رد کرده. از جمع جداشدم و رفتم تو حیاط قدم بزنم.فضای سبز همیشه باعث آرامشم بود.اونم وقتی عطر گل بپیچه تو هوا و تو هم همه وجودت رو پر از عطر این گل ها بکنی‌‌.خیلی آروم شده بودم اما چه کسی میدونست که این آرامش قبل از طوفان بود‌. 🍃
‍ ‍ ‍ ‍ 😌 "زهرا" باز این پسره شلوغ رفته بود سر لب تابم و همه اطلاعات پایان نامه ام رو بهم ریخته بود.مگه دستم بهت نرسه عطا،بیچارت میکنم. با درموندگی نشستم روتختم و فایل ها رو مرتب کردم اما بیشترشون یا دیلت شده بود یا گم شده بود.حسابی حرصم دراومده بود.مامانو صدا زدم:مامان؟مامان بیاااا. با نگرانی اومد تو اتاقم و گفت:چیشده زهرا؟باز که منو نصف عمر کردی‌. _مامان باز عطا اومده سراغ لب تاب من.تروخدا بهش یه چیزی بگو.ایندفعه استادهم بفهمه منو بیچاره میکنه. سر تکون داد وگفت:از دست این پسر چی بگم آخه؟باباتم که ماشالله انگار نه انگار براش مهم نیست این چیکار میکنه. ملاقه به دست از اتاق رفت بیرون.سرمو خاروندم و موهای جلو صورتمو کنار زدم.بدبخت شدم رفت.حالا کی وقت داره اینهمه فایلو پیدا کنه؟استاده درجا میندازتم. چهارزانو نشستم رو تخت و لبتابو گذاشتم رو پام.لب برچیدم و دستامو زدم زیر چونه ام.اوج بدبختی اینجابود. درباز شد و خواهر گرامی بدون در زدن مثل همیشه داخل شد. _چیه غمباد گرفتی حاج خانم؟ حرصم میگرفت اینجوری صدام میزد.چون چادر میپوشیدم و خودش مانتویی بود همیشه حاج خانم صدام میزد. _چیزی نیست فضول خانم.امرتون؟ _عه بی ادب شدیا این چه طرز حرف زدن با خواهر بزرگتره؟ _دوسال بزرگتریا حالا کلاس بزار. _بالاخره بزرگترم. همونطور که ناخناشو سوهان میکشید اومد کنارم نشست. _صدات میومد باز عطا خراب کاری کرده؟ _وای آره محدثه نمیدو... وسط حرفم پرید وگفت:لیدا..صدبار بهت گفتم اسم منو درست صدا بزن. بدم میومد ازاینکه اسم لیدا رو به محدثه ترجیح میداد. _باشه لیدا خانم.. _ادای منم درنیار. _اصلا پاشو برو بیرون حرفای ما آخر به دعوا ختم میشه. چیشی گفت و بلندشد. رفت سمت در و گفت:لیاقت همدردیم نداری. بیرون که رفت هوفی کشیدم و باخودم گفتم:همدردیاتم مهربونی خاله خرسه است آبجی جان‌. تاشب مشغول درست کردن فایل های پایان نامه ام بودم.ساعت۸شب بود که گوشیم زنگ خورد. _بله؟ _سلام زهرایی خوبی؟ _سلام آتنا.نه خوب نیستم چشام دراومد بس که به لب تاب زل زدم. _وا چرا آجی؟ _عطا بازم کار خرابی کرده‌. _ وای خدا مرگم رو لب تابت جیش کرده؟؟؟ بلند زدم زیر خنده و گفتم:وایییی آتنا روانی نه منظورم اینه که به لب تابم دست زده اطلاعاتو پاک کرده. _خب خداروشکر فکر کردم.. به پشت رو تختم دراز کشیدم و گفتم:فکراتم به درد خودت میخوره‌. _فردا میای کلاس؟ _اگه حسش بود آره. _عه زهرا تو که تنبل نبودی‌ _میام بابا.کار نداری؟ _نه گل دختر برو شب خوش. _شب بخیر. گوشیو که قطع کردم مامان اومد تو.هوف این خانواده ما در زدن بلد نیستن بخدا. _زهرا فردا که کلاس نداری؟! نشستم رو تختم وگفتم:چرا دارم‌. _ای بابا پس نمیای با ماخونه مادرجون؟ _خونه مادرجون چرا؟ _عمه شیرینت اومده‌. تعادلمو از دست دادم و از رو تختم افتادم رو زمین. _چی؟؟عمه؟؟بعد اینهمه مدت؟چرا اومده؟با کی اومده؟کی اومده؟میمونه ایران یا برمیگرده؟چرا زودتر نگف... _وای دختر سرسام گرفتم چه خبرته؟ درست نشستم رو زمین و گفتم:ببخشیش تعجب کردم خب‌. _امروز اومده با پسرش مثل اینکه از شوهرش طلاق گرفته اومده ایران زندگی کنه.چیکار میکنی میای یا نه؟ خانواده بابا همیشه باحجاب من مشکل داشتن و یواشکی مسخرم میکردن.چون تو اونا فقط من به یک سری اعتقادات پایبند بودم. _نه فکر نکنم بتونم بیام. _خیلخب پس فردا یادت نره کلیدا رو بردار تاپشت درنمونی‌. سری تکون دادن که مامان رفت.خوب شد که بهونه دارم برای نرفتن تو جمع اونا.حالا یک خارجیم به جمعشون اضافه شده چه کیفی میکنن.اصلا بهتر که نمیرم.خدایا شکرت. 🍃
صبح با صدای زنگ موبایلم از خواب بیدارشدم و طبق معمول نیم ساعتی رو تخت وول خوردم تا خواب از سرم بپره..بعد رفتم دستشویی و صورتمو شستم و مسواک زدم.رفتم تو آشپزخونه دیدم صبحانه حاضره.آخ جون قبل اینکه برن خونه مادرجون صبحونمو گذاشتن.شروع کردم به خوردن.ساعت۸ونیم بود که ازخونه زدم بیرون.چه هوای خوبی بود اصلا امروز روز شانس منه شک ندارم. خوشحال رفتم سمت ایستگاه اتوبوس که یک پرادو مشکی رنگ جلو پام ترمز کرد.وااای بازم این پسره کنه.تا کی باید جواب منفی بشنوه تابیخیال بشه؟ شیشه جلو رو داد پایین وگفت:سلام زهراخانم‌‌. چادرمو گرفتم بالاتر تا صورتمو نبینه. _سلام. _دانشگاه میرین برسونمتون. ایش همینم مونده با ماشین تو برم جلو دانشگاه بشم سوژه جمع. _نه ممنون. _تارف میکنین؟ با جدیت برگشتم سمتش وگفتم:نه آقای مرادی.خدانگهدار بعد هم با قدم هایی محکم ازش دور شدم.پسره پررو فکر کرده منم مثل دخترای دیگه ام که براش ناز بیارم و اونم نازمو بخره تاسوار ماشینش شم.چند بار مامانش ازم خاستگاری کرده بودن اما هردفعه به مامانم گفتم بگین نه.هنوز محدثه توخونه است اول اون باید ازدواج کنه بعد من. شایان از اون اول میگفت شیفته حیا و حجابت شدم.آره جون عمت. تو ایستگاه زیاد منتظر نموندم چون اتوبوس زود اومد منم سوارشدم.تا دانشگاه فکرم درگیر وقاحت این پسره بود.جلو در دانشگاه لبخندی رو لبم کاشتم و با بسم الله رفتم تو. آتنا رو تو محوطه ندیدم حتما رفته سلف.اون شکمو از شکمش نمیگذره.صد دفعه هم گفتم خونه صبحونه بخور به حرف نمیکنه. درست حدس زدم خانم تو سلف مشغول خوردن شیرکاکائو و کیک بود. رفتم پشت سرش و همونطور که سمت صندلی رو بروش میرفتم،گفتم:نترکی آتی. انگار شیر کاکائو پرید تو گلوش شروع کرد به سرفه کردن.قیافه اش جالب شده بود.سرخ شده بود از شدت سرفه. نگاه نگران یکیو حس کردم.بعله فقط من خبر دارم از دل عاشق این پسر که بدجوری پیش این تپل ما گیر افتاده. علیرضا مرتضوی دوماهی میشد نگاهاش به آتنا فرق کرده بود و همش دور و برش بود.اما خجالتی و کم حرف بود و علاقشو بروز نمیداد. باخنده رو به آتنا گفتم:بسه بابا طرف چش و چالش در اومد بس که نگاهت کرد. تازه بهترشده بود،گفت:کی؟ _عمه من.بهترشدی؟ یکی زد به دستم وگفت:کوفت داشتی خفم میکردی دختر. _نترس تو تا دو دستی منو تو قبر نذاری ول کن نیستی.بریم اگه خوردنتون تموم شد؟ کیفشو برداشت و چادرشو مرتب کرد،گفت:بریم. رفتیم سرکلاس و دوساعت تمام استاد درس داد.اجازه نفس کشیدنم نداد نامرد.وقت کلاس که تموم شد بچه ها یکی یکی رفتن بیرون.بدنمو کشیدم و گفتم:آتی بریم نماز بعدم ناهار بیاخونمون. لبشو گاز گرفت وگفت:اوا خدامرگم همین مونده بگن دختره مزاحم این وقت ظهر سرزده اومده چیکار خونه ما! _نترس شکمو جان تنهام تاشب. _مامان بابات کجان؟ دستشو گرفتم و کشیدم درهمون حال گفتم:حالا میگم بهت. نمازم که تموم شد تسبیحمو برداشتم و تسبیحات حضرت زهرا رو گفتم.همیشه نمازخوندن بهم آرامش میداد.یک تسلی خاطر بود برام که بدونم خدا همیشه منو میبینه و تنهام نمیزاره.حتی اگه قهر باشه باهات فاصله قهرش بین دوتا اذانه.باز صدات میکنه،میاد سمتت،دلش تنگ میشه. رفتم به سجده وگفتم:خدایا شکرت آتنا هم نمازشو تموم کرد باهم رفتیم بیرون.بااتوبوس رفتیم خونه ما و بعد لباس عوض کردن آتنا نشست رومبل وگفت:نگفتی خانواده کجان؟یهو نیان بگن این چه دختر پررو... _وای اتی دودقیقه سکوت اختیار کن بگم کجان.رفتن خونه مادرجونم.عمم تازه ازخارج اومده دورهم جمع شدن. _عه پس چرا تو نرفتی دیوونه کلی خوش میگذشت بهت. به نقطه نامعلومی خیره شدم وگفتم:خوشم نمیاد ازشون.ازبالا به همه نگاه میکنن.ولش کن غیبت میشه بیا ناهار. به میز باسلیقه ای که چیده بودم نگاه کرد وگفت:اوووممم عجب خوشگل و اشتها آور.دستت طلا زهرایی 🍃
"لیدا" از وقتی خبر اومدن عمه رو شنیده بودم حسابی ذوق داشتم ببینمشون.مخصوصا اون پسرعمه مرموز و پنهانی رو.صبح زودتر ازهمه بیدارشدم و یک دوش سرسری گرفتم.رفتم تو اتاقم و از کمدم یک شلوار جین آبی با تی شرت سورمه ای جذب برداشتم.لباسا رو پوشیدم و جلو آینه موهامو شونه زدم و سفت بالا سرم بستم.یک رژ لب و ریمل و خط چشمم شد آرایشم.مانتو سفید کوتاهمو برداشتم با شال نخی آبی رنگم.به تیپم تو آینه نگاه کردم و زیرلب گفتم:کاش پسرعمه لیاقت اینهمه تیپ زدنمو داشته باشه. بعد هم با چشمکی از اتاقم زدم بیرون.زهرا نمیومد کلاس داشت.اصلا این دختر ازآدم به دور بود.عطا هم قرار بود بعد مدرسش بیاد خونه مادرجون. من و بابا و مامان سوار ماشین شدیم.بابا که تو پوست خودش نمیگنجید.خب حق داشت خواهرشو بعد۳۰سال میخواست ببینه.اونم تکدانه خواهرشو.مامانم کلی تیپ زده بود تا جلو خواهر شوهرش کم نیاره. بالاخره رسیدیم به عمارت آقاجون. زنگ درو زدیم حشمت آقا باز کرد.بابا ماشینو برد تو‌حیاط و ما هم رفتیم تو.مادرجون و آقاجون به استقبالمون اومدن.سعی کردم خانم و سنگین باشم و خیلی مشتاق به نظر نیام. عمه شیرینم دیدم.خیلی شکسته شده بود ازاونی که تو عکساش دیده بودم پیرتر به نظر میرسید اما درنهایت شکست،بسیار زیبا بود و چهره اش به دل هر بیننده ای مینشست. اومد جلو و باهام روبوسی کرد منم باخوشرویی باهاش احوال پرسی کردم. _ماشالله بزرگ شدی محدثه جان. باحرص دندونامو بهم فشردم. _عمه جون اسم من لیداست.لطفا محدثه صدام نکنین. ابرویی بالا انداخت و حرفی نزد.همگی نشستیم اما خبری از پسرعمه ما نشد.دوست داشتم زودترببینمش. مشغول صحبت شدیم که بابا با یک پسر جوون و فوق العاده جذاب درحالی که بابا دستش دور شونه پسر بود به جمعمون اضافه شدن. —کارن جانو آوردم. کارن؟!چه اسم قشنگی داره.مثل خودش.هرکسی که میدیدش محو زیباییش میشد.خداوکیلی هیچی کم نداشت.خوش قیافه و خوش تیپ بود.درست مثل مادرش. همه بلندشدیم برای احوال پرسی دوباره. بابا منو به کارن معرفی کرد. _کارن جان اینم دختر بزرگم،لیدا. دستمو بردم جلو اما کارن با بی میلی دستمو فشرد و خیلی سرد گفت:خوشبختم. اه اه چه بدعنق چرا انقدر خشک و مغروره؟ نشست کنار اقاجون و پا روی پا انداخت.دوست نداشتم نگاهش کنم اما ناخودآگاه نگاهم سمتش کشیده شد. آنالیزش کردم یک تی شرت مشکی و شلوار ورزشی مشکی.حسابی به تیپ ورزشکاریش میومد. دیدم توجهی بهم نداره،سریع رومو برگردوندم و دیگه نگاهش نکردم.فکر کرده کیه پسره خودخواه!؟ موقع ناهار بود و من کمک کردم تا میزو بچینن.مثل همیشه پدربزرگ در راس میز نشست و بقیه دور میز. با لبخند آقاجون شروع کردیم به غذاخوردن. حواسم شیش دنگ پیش کارن بود خیلی باکلاس غذامیخورد.خب معلومه مال تربیت تو خارجه.نصف بشقابو بیشتر نخورد و کنار کشید. دور لبشو با دستمال پاک کرد وگفت:ممنون خانوم جون خیلی خوشمزه بود.بااجازتون برم استراحت کنم. از سرمیز که بلندشد صدای افتادن قاشق و چنگال آقاجون اومد. مادرجون دست گذاشت رو دست آقاجون و گفت:سالار اون نمیدونه کسی جزشما اول اجازه نداره از سر میز بلندشه خودتو اذیت نکن. اخم پدربزرگ به لبخند تبدیل شد.مادرجون همیشه میتونست شوهرشو چجوری آروم کنه. 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 💜 آرامش با قرآن 💜 🌸 🌸 ♥️ آرامــــشی از ســــــوی آسمان ❤️ ‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌╭🇮🇷 ╰┈➤💻@jebhe_islamic
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤💫 باسم الرب الحسین(ع) 🧡💫خدایا به امید رحمت تو 🖤💫روزمان را آغاز می کنیم 🧡💫الهی به حق امام حسین(ع) 🖤💫بهترینها را در دنیا و آخرت 🧡💫به همه ی ماعطا بفرما... 🖤💫دلتون مملو از یاد خدا 🧡💫روزتون پر از استجابت دعا 🖤💫 بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ 🧡💫الـــهـــی بـــــه امـــیـــد تـــو ‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي 💚حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً 💚ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ 💚وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، ‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌╭🇮🇷 ╰┈➤💻@jebhe_islamic