فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️💫در این روز دل انگیز
🤍💫بـــرایــت آرزو دارم
❤️💫چو باران، آبی و زیبا
🤍💫بباری شادمانه روی گرد غم
❤️💫بــرایــت آرزو دارم
🤍💫ســعـادت را طـراوت را
❤️💫بهشت و بهترین بهترین ها را
🤍💫و روز شـــادمــانـــه را
❤️💫ســـلام
🤍💫روزتـــون شــاد و نـیـکـو
❤️💫آخر هفته تون زیبا و پراز آرامش
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 🌸 🌸 1403/5/4
🌱 🌼 🌱 🌼 🌱
🌱 🌱
اولین پنج شنبه مرداد ماهتون عالی🌼🍃
بـراتـون روزی پـر از زیبـایـی🌸🍃
و پراز محبت و روزگاری🌼🍃
پراز موفقیت آرزومندم
حــال دلتــون قشنگــــــ🌸🍃
روزای
تابستونیتون گرم محبت🌼🍃
بـا آرزوی بـهتـرین ها بـرای شمـا🌸🍃
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیباییهای خرمآباد؛ استان لرستان
#ایران_زیبای_من
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
چرا شیعه بودن امتیاز نیست.
چون امثال ظریف بهتر از هر کسی میدانند آینده ایران دیگر در دست شیعه ها نیست.
اصلاح طلبان از همین انتخابات ،روی اهل تسنن سرمایه گذاری کرده اند.
چون هم تعدادشان در حال افزایش است،هم ساختار سنی شان جوان است وهم براحتی با نظرات اصلاح طلبان هماهنگ میشوند.
میدونید در انتخابات بعدی ریاست جمهوری ،آمار رای اولی ها اهل تسنن بشدت بالا میره.
و ما چه می کنیم؟؟
هیچی
همچنان در هیات ها بر امام حسین اشک میریزیم ودعای فرج را باسوز میخونیم .
ولیکن نمی خواهیم درک کنیم چه لحظات مهم وسرنوشت سازی را داریم از دست میدیم وبا هزار ویک توجیه،داریم نسل شیعه را بسمت نابودی میبریم.
حتی در هیات ها وروضه ها وسخنرانی هامون هم کسی به عمق ماجرا پی نبرده.
چند ساله دیگه که اهل سنت برای من وشما تعیین تکلیف هیات رفتن یا نرفتن خواهد کرد،اونوقت حسرت این روزها که از دست دادیم وبرای امام زمان فرزندی بدنیا آوردیم را خواهیم خورد.
در تاریخ خواهند نوشت.
شیعیان ایرانی ،ملتی بودند که در اوج قدرت ،بخاطر راحت طلبی و بهانه جویی،جمعیتشان پیر شد و اثری از انان باقی نماند.😭😭😭
دلم برای جوانی فرزندانم میسوزد که اهل تسنن برای انان باید برنامه ریزی کنند.
کاش مذهبی ها عمق فاجعه را درک میکردند.
حیف
حیف که گریه بر حسین راحتتر است تا نگه داشتن راه حسین.وما راحت طلبیم.
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
28.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برنامه جوکر 2 احسان علیخانی مبتذل ترین برنامه ای است که در نمایش خانگی ساخته شده
از شوخی های جنسی زننده و رکیک و بی سابقه تا حتی شوخی های تصویری جنسی
وارد کردن زنان به دلقک بازی رسمی و اختلاط زن و مرد...
خلاصه که احسان علیخانی نشون داده میتونه از تمام همکاران سابقه دارش در ساخت آثار سخیف و مبتذل برنامه مبتذل تری بسازه! و همچنین قادر هست چنان که در تلوزیون قدم هایی در جهت تابوشکنی و استحاله برمیداشت در نمایش خانگی هم دست به حرکات بیشتری بزند. به همین جهت لازم است برای جلوگیری و یا اصلاح این برنامه مطالبه جدی داشته باشیم.
👈 شماره جهت مطالبه تلفنی :
📱مطالبه تلفنی در مورد جوکر و نمایش خانگی
تماس با شماره ساترا
02188345199📱 شماره شورای عالی انقلاب فرهنگی که نمایش خانگی زیر نظرشون هست 📞
02166976602(روی شماره تلفن بزنید کپی میشه) سایت ساپرا جهت ثبت گزارش اینترنتی https://sapra.ir/ ان شاالله در مطالبه تلفنی هم حتما با جدیت شرکت کنید. یادمون باشه الان که دولت داره عوض میشه نقش ما مهم تر و جدی تر از قبل شده و باید گام های استوار برای حفظ جامعه و مراقبت از فرهنگ برداریم. با قدرت در این مطالبه شرکت کنید و لینک پویش،کلیپ رو برای بقیه ارسال کنید. ╭🇮🇷 ╰┈➤💻@jebhe_islamic
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 اعترافی بکر و قابل تامل از تلویزیون‼️
🔻حالا نوبت میرسه به پخش اعتراف از شبکه یک تلویزیون ایران ؛ پزشک مدعو برنامه داره میگه تمام کسانی که اوایل شیوع کرونا آمار دادیم که بر اثر کرونا مردن دروغ بوده و علت اصلی مرگ شون استفاده از داروی رمدسیویر بوده‼️
🔻و در ادامه میگه فهمیدیم درمان واقعی کرونا دوز مناسب ویتامین D هست و بیمارانی که دوز ویتامین شون کمتر از ۴۰ هست فوت میشن اما بقیه خوب میشن و مرخص میشن‼️
👈👈👈 در نهایت هم گفت که مافیایی از بالا جلومون رو گرفت که حقیقت رو به مردم نگیم‼️
⁉️ آقای قوه قضاییه برای ورود به چنین خیانتی هنوز زوده ؟!
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
72.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 بر افراشتن پرچم امام حسین(ع) در آسمان لاهیجان با پرواز پاراگلایدرها
استان گیلان لاهیجان❤️
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
28.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برنامه جوکر 2 احسان علیخانی مبتذل ترین برنامه ای است که در نمایش خانگی ساخته شده
از شوخی های جنسی زننده و رکیک و بی سابقه تا حتی شوخی های تصویری جنسی
وارد کردن زنان به دلقک بازی رسمی و اختلاط زن و مرد...
خلاصه که احسان علیخانی نشون داده میتونه از تمام همکاران سابقه دارش در ساخت آثار سخیف و مبتذل برنامه مبتذل تری بسازه! و همچنین قادر هست چنان که در تلوزیون قدم هایی در جهت تابوشکنی و استحاله برمیداشت در نمایش خانگی هم دست به حرکات بیشتری بزند. به همین جهت لازم است برای جلوگیری و یا اصلاح این برنامه مطالبه جدی داشته باشیم.
👈 شماره جهت مطالبه تلفنی :
📱مطالبه تلفنی در مورد جوکر و نمایش خانگی
تماس با شماره ساترا
02188345199📱 شماره شورای عالی انقلاب فرهنگی که نمایش خانگی زیر نظرشون هست 📞
02166976602(روی شماره تلفن بزنید کپی میشه) سایت ساپرا جهت ثبت گزارش اینترنتی https://sapra.ir/ ان شاالله در مطالبه تلفنی هم حتما با جدیت شرکت کنید. یادمون باشه الان که دولت داره عوض میشه نقش ما مهم تر و جدی تر از قبل شده و باید گام های استوار برای حفظ جامعه و مراقبت از فرهنگ برداریم. با قدرت در این مطالبه شرکت کنید و لینک پویش،کلیپ رو برای بقیه ارسال کنید. ╭🇮🇷 ╰┈➤💻@jebhe_islamic
✨#بـانـوے_پـاک_مـن
🌹قسـمـت چهـل و یکم
پیتزا رو که آوردن با اشتها مشغول خوردن شدم اما لیدا فقط با پیتزا بازی بازی کرد.
با سرخوشی بهش گفتم:چرا نمیخوری؟
بدون اینکه نگاهم کنه،گفت:میل ندارم.
آخی طفلی زده بودم اشتهاشو کور کرده بودم.
خندیدم و گفتم:بخور بابا باید عادت کنی به این رفتار من؟
با حرص گفت:کدوم رفتارت؟بی توجهی به نظراتم یا بی اهمیتی به خودم؟
_تقریبا جفتش.
عصبی شد و محکم گفت:خجالت بکش ما تازه ازدواج کردیم.به جای اینکه همه توجهت به من باشه اینطوری رفتار میکنی؟
بینیمو خاروندم و سس ریختم رو پیتزام.
_من همون روز اول شرایطمو گفتم تو هم با اغوش باز قبول کردی.دیگه بقیه اش دست خودته من نمیدونم.
دستمال تو دستشو مچاله کرد و لبشو جوید.
شاید یکم دلم به حالش سوخت اما باز زدم به در بیخیالی و پیتزامو خوردم.
تموم که شد بلند شدم و گفتم:حیف پولی که واسه این پیتزا دادم تو نخوردی.از این ببعد حواست به میلت باشه هروقت نکشید بگو یکی سفارش بدم.
بعد رفتم سمت پیشخوان و یک جعبه برای پیتزا گرفتم.
پیتزا رو که گذاشتم تو جعبه اش رفتم سمت در که لیدا هم دنبالم اومد.
سوار ماشین شدم و اونم نشست.حرکت کردم سمت خونه دایی.
تا رسیدیم،لیدا سریع پیاده شد و رفت تو.
منم رفتم تا سلام و عرض ادبی کرده باشم.
دایی اومد جلو و روبوسی کردیم بعدشم زن دایی.
عطا اومد باهام دست داد منم جعبه پیتزا رو گرفتم جلوش و گفتم:مال تو.
خوشحال شد و رفت مشغول خوردن شد.
زهرانبود چ جای خالیش بد تو ذوق میزد.
پرسیدم:زهرا نیست؟
زن دایی گفت:چرا تو اتاقشه چند روزه از اتاقش بیرون نمیاد جز برای ناهار و شام.
تعجب کردم از گوشه گیری زهرا.
این دختر یه چیزیش بود.باید میفهمیدم.
دیدم لیدا نیست و حدس زدم تو اتاقشه.باخودم گفتم زشته ازش دور باشم ناسلامتی ما زن و شوهریم.
بااجازه دایی،رفتم تو اتاقش.
نشسته بود رو تختش و سرش رو میون دستاش گرفته بود.
روبروش روی صندلی چرخ دارش نشستم و نگاهش کردم.
_پاشو برو بیرون کارن دیگه امروز به اندازه کافی اعصابمو خط خطی کردی.
دستامو گذاشتم رو زانوهام و خم شدم سمت جلو.
_چته تو لیدا؟میخوای به همه بفهمونی که باهم مشکل داریم؟میخوای مامان و بابات بفهمن بینمون چه خبره؟خیلی زشته دختر.
_خواهشا بامن حرف نزن که حرفاتم خنجریه تو قلبم.من برای ازدواج با تو درحد سکته کردن خوشحال بودم اونوقت تو به خودت زحمت یک لبخند الکی رو نمیدی برای شاد کردن من.
_واسه اینه که نمیخوام امیدوارت کنم.
با بغض گفت:یعنی چی کارن؟پس من تو زندگی به شوهرم امیدوار نباشم به کی باشم؟
_صبرکن..درست میشه.
اشکاشو پاک کرد وگفت:چی درست میشه؟بی محبتیای تو؟
_اره به محض اینکه حست کنمتو قلبم درست میشه.
_اگه حس نکردی چی؟
_اونش دیگه به تو بستگی داره.الانم اشکاتو پاک کن من حوصله جواب پس دادن به خانواده تو رو ندارم.
بلندشدم و با یک خداحافظی کوتاه از اتاق خارج شدم
ادامه دارد....
#نویسنده_زهرا_بانو
✨#بـانـوے_پـاک_مـن
🌹قسـمـت چهـل و دوم
از کنار اتاق زهرا که رد شدم صدای هق هق گریشو شنیدم.
یک لحظه انگار قلبم ریخت.
چرا گریه میکرد؟این گریه کردن عادی بود یا نه؟کی تونسته بود اشک اون دحتر معصوم رو دربیاره؟
نمیدونم چی شد اما تو یک لحظه در اتاقشو باز کردم.
دیدنش با اون چادر نماز سفید سر سجاده حال عجیبی بهم دست داد.
تسبیح مرواریدی خوشگلی تو دستش بود و دستاشم رو به آسمون دراز بود.
متوجه من نشده بود و داشت دردودل میکرد با خداش.
با بغض گفت:خداجونم!هیچ کاری برای تو غیرممکن نیست این خواسته منم که اصلا کاری نیست.
خواهش میکنم این حس لعنتی رو که چنبره زده تو وجودم و داره منو نابود میکنه،از دلم بکن.
خدایا نزار این احساسی که دارم،باعث بشه گناهی که تاحالا نکردم،بکنم.
گریه اش بیشتر شد و به سجده رفت.
_خداجون تو همیشه یار و یاورم بودی.مونس لحظه های تنهاییم بودی.
کسیو جز تو ندارم که ازش کمک بخوام.دستمو بگیر و تنهام نزار.
این آزمایش بزرگیه..خیلی بزرگ
بعد شروع کرد به ذکر گفتن.
یک ذکری گفت که دل منم آروم گرفت باهاش.
"الا بذکر الله تطمئن القلوب"
خیلی ذکر قشنگی بود.زهرا رو هم آروم کرد.
چه معجزه ای کرد همین دوسه کلمه.
برای اینکه متوجه حضورم نشه آروم درو بستم و رفتم پیش دایی اینا.
ازشون خداحافظی کردم و از خونشون رفتم بیرون.
تو مسیر همه فکرم جای زهرا و اون ذکر قشنگش بود.
زهرا دختر مقیدی بود و من تاحالا اشکشو ندیده بودم.
اگه بحث دین و ایمونش نبود با اون ازدواج میکردم نه خواهرش.
فقط انگار گریه های امروزش بدجور داشت عذابم میداد.
چی انقدر ناراحتش کرده که اشکش دراومده؟
چه حسی داشت؟چه گناهی؟
واقعا گیج شده بودم و جواب سوالام رو نمیدونستم از کی بخوام؟
رسیدم خونه و ماشینو تو حیاط پارک کردم.
از روزی کن خان سالار گفته بود تو این خونه آزادی من راحت تر شده بودم.
دیگه قید و بندی تو خونه نداشتم.راحت میرفتم راحت برمیگشتم کسیم کار به کارم نداشت.
هوا یکم سرد شده بود منم که سرمایی بودم سریع رفتم تو خونه.
مادرجون مشغول بافتنی اش بود و کنار شومینه نشسته بود.
رفتم پیشش و گفتم:سلام علیکم حال شما مادربزرگ؟
_به به پسر گلم.چطوری عزیزمادر؟
دستاشو بوسیدم و گفتم:خوبم.برای کی بافتنی میبافین؟
_یک شالگردن خوشگل برای تو و لیدا.
لبخند محوی زدم و ازش تشکر کردم.
رفتم تو اتاقم و لباسمو عوض کردم.روی تختم دراز کشیدم و انقدر اون ذکر رو تو دلم تکرار کردم که خوابم برد اونم چه خواب راحتی.
ادامه دارد...
#نویسنده_زهرا_بانو
✨#بـانـوے_پـاک_مـن
🌹قسـمـت چهـل و ســوم
وقتی از خواب بیدارشدم،مامانو دیدم که رو صندلی جلو میز لب تابم نشسته.
باز اومده شکایت و گلایه و نصیحت..هوف
_کاری داری؟
طلبکارانه نگاهم کرد وگفت:شد یک بار بگی مامان؟شد یک بار بگی شما؟شد یک بار دل مادرتو به دست بیاری؟شد یک بار با رضایت من کاراتو انجام بدی؟
از حرفاش خونم به جوش اومده بود.
_حالام که بدون اجازه مادرت ازدواج کردی.اصلا مادر کیه؟مادر چیکاره است؟فقط بچه به دنیا بیاره و خلاص..آره؟؟
از رو تختم بلند شدم و روبروش ایستادم.
حرفایی که اینهمه سال تو دلم مونده بود رو گفتم،اونم باصدای بلند.
_مگه موقعی که من تو پارتی ها و مهمونیا سرگردون بودم شما اومدی به عنوان مادر دستمو بگیری ببری پیش خودت؟مگه منو پسرم صدا زدی که مامان بهت بگم؟مگه موقعی که با شوهرت به تیپ و تاپ هم زدین به من فکرم کردین؟مگه موقع طلاقت یک ذره به پسرت و خواسته اش اهمیت دادی که من به نظرت اهمیت بدم؟مگه موقعی که اومدیم ایران کمکم کردی که کار یا خونه پیدا کنم؟فقط سرکوفت زدی!مثل همیشه.نپرسیدی خب پسر تو چته انقدر تو همی و ساکتی؟نپرسیدی چی عذابت میده که اینهمه پریشونی؟مادری کردی برام انتظار داری وظیفه فرزندیمو به جا بیارم؟موقعی که اومدیم ایران انقدر درگیر فکر ارث و میراثت بودی که راحتی پسرتو فراموش کردی.
آره شیرین خانم اینام هست.
من برای کسی که برام مادری نکرده احتراممو خرج نمیکنم.۹ماه حملم کردی که اونم دستت درد نکنه پاداشش رو خدا بهت میده.
اصلا کاش به دنیام نمیاوردی اینجوری راحت تر بودم.
اینجوری مجبور نبودم بخاطر راحتی و آسایشم ازدواج کنم و دختر مردمو بدبخت کنم.
اگه مادرخوبی بودی برام نمیزاشتی چشمم دنبال هر کس و ناکس کشیده بشه و دنبال راحتی و امنیتم باشم.
بعد زدن حرفام احساس راحتی کردم.
بدون نگاه کردن به مامان از اتاق بیرون رفتم.
رفتم تو حیاط تا بادی به سرم بخوره خنک بشم.خیلی داغ کرده بودم و دست خودمم نبود.۲۷ساله به دوش میکشم اینهمه دردودل رو.
کم نیست!خسته شدم.
کمی که قدم زدم حالم بهترشد و برگشتم تو اتاقم اما دیگه هیچکس نیومد پیشم.
خوبه فهمیده بودن حالم خوب نیست گذاشتن تنهاباشم.
الان واقعا به یکی احتیاج داشتم که باهاش حرف بزنم.کی بهتر از همسرم؟
همسر؟هه
من اونو ازخودم رونده بودم مگه میشد برش گردوند؟
بیخیال شدم و گوشیمو کنار گذاشتم.
کاش الکی دختره رو پابند نمیکردم.کاش این تصمیم احمقانه رو نمیگرفتم.
من خودم تو زندگیم اضافیم زن دیگه چی بوده؟
کلافه دستی تو موهام کشیدم و رو تختم دراز کشیدم.
انقدر فکر کردم که بالاخره خوابم برد.
تو خواب دیدم یک خانم سفید پوش رو که صورتش معلوم نبود.
تو باغ بزرگی بودیم.اومد جلو و دستمو آروم گرفت.
نمیدونستم کیه اما آرامش خاصی بهم داد.
منو دنبال خودش کشوند و منم رفتم.کمی که راه رفتیم یک جا ایستاد.
وقتی برگشت سمتم نوزادی تو دستش بود که خیلی قشنگ و زیبا بود.
نوزاد رو به من داد و آروم گونشو نوازش کرد.
غرق زیبایی نوزاد بودم که صدای سم اسب هایی رو شنیدم.
برگشتم که مردی تنومند رو سوار بر اسبی رخشان دیدم.ابهت خاصی داشت و نمیشد ازش چشم برداشت.
صورت مرد هم نورانی بود.
نزدیک ما شد و آروم از اسب پیاده شد.
جلوتر اومد که یکهو ازخواب پریدم.
با عرق سردی که به صورتم نشسته بود،نفس نفس میزدم.خواب عجیبی بود!
ادامه دارد...
#نویسنده_زهرا_بانو
✨#بـانـوے_پـاک_مـن
🌹قسـمـت چهـل و چهـارم
"لیدا"
با اشک زل زدم به صفحه گوشیم که عکس کارن بی معرفت روش خودنمایی میکرد.
با خودش که نمیتونستم حرف بزنم برای همین حرفامو به عکساش میگفتم تا یکم آروم بشم.
_ای بی معرفت!دلمو به دلت پیوند زدی و رفتی.نگفتی بابا این دختره به من دل بسته،عاشقمه،همسرمه،زنمه..اصلا به این چیزا اهمیت ندادی.
گفتی من بی احساسم،گفتی طول میکشه تا جا بیفتم تو مفهوم خانواده،گفتی از من انتظار قربون صدقه و حرفای قشنگ نداشته باش..آره قبول همه اینا روگفتی..اما..اما نگفتی تنهام میزاری.
اینو که گفتم زدم زیر گریه.اما چون همه خواب بودن،بالش رو جلو دهنم گرفتم و اشک ریختم.
خیلی دلم شکسته بود.دلم از کسی گرفته بود که همه زندگیم بود.
کسی که حاضر بودم جونمم براش بدم.
اما اون مثل یک دستمال یک بار مصرفم که نه مثل یک چیز خیلی بی ارزش ولم کرد و رفت.
بخدا من زنتم.زن رسمی و شرعیتم چرا ازم دوری میکنی؟چه گناهی کردم که تقاصش اینه؟
دارم تاوان کدوم اشتباهمو میدم؟
اگه عاشق تو شدن گناهه من گناه کار عالمم.
از دوست داشتنت نمیتونم دست بکشم.
یکم که آروم تر شدم صدای تقه در اومد.
ترسیدم و تو خودم جمع شدم.
نکنه بابا و مامان باشن که توضیح دادن برای اونا مصیبته.
در بازشد و یک سایه اومد تو.
بابا که نبود سایه زن بود.مامانم نبود چون مامان هیکلش درشته.پس حتما زهراست.
هوف همینو کم داشتم واقعا تو این شرایط؟
نشست روبروم و با نگرانی گفت:چیشده محدثه؟گریه چرا؟؟
رومو برگردوندم و اشکامو آروم پاک کردم.
نباید بزارم کسی بفهمه این مشکلو.باید خودم حلش کنم.
_چیزی نیست.
_چرا هست خیلیم هست.این اشکا برای چیه؟
نمیدونم چیشد که یکهو خودمو انداختم تو بغل زهرا و همه چیو براش گفتم حتی آناهید و شرطمون.
وقتی همه رو تعریف کردم،اول یکم کمرمو نوازش کرد و بعد گفت:آبجی گلم خدا خیلی بزرگه.هیچوقت هیچکس روتنها نگذاشته.فقط شاید یکم دیر به دادش رسیده باشه.
اشکمو که روی گونه ام قل خورد،با انگشت گرفتم و گفتم:چرا؟
لبخند قشنگی زد وگفت:چون اولا اینکه خدا میخواد زیاد صداش کنی آخه صدای بنده هاشو خیلی دوست داره.دوم اینکه میخواد خوب با تجربه و پخته بشی.تو گرمای مشکلات میسوزونت تا دردو حس کنی و موقع شادی ناله نکنی.سومم اینکه خدا حتما برات چیزای بهتر درنظر گرفته که به موقعش بهت بده.
ناز آوردم وگفتم:نه من به موقع نمیخوام.همین الان میخوام.
سرمو گذاشت رو سینه اش و اروم و با اطمینان گفت:آبجی جونم خودت ازخدا بخواه که بهترینا رو بهت بده نه اونی که خودت میخوای.اصلا شاید همونا جزو آرزوهات باشن.
مثل یک بچه کوچیک شده بودم تو بغلش.اونم موهاموناز میکرد.ایندفعه دیگه حرفاش خسته کننده و نصیحت کننده نبود.
بیشتر آرومم میکرد.
_آروم باش و به چیزای خوب فکر کن.به شوهرت...
به بچه هایی که قراره بیارین..
به زندگی آیندتون...
کارنم اگه حرفی زده سر جوونی و خودخواهیشه.زیاد غصهنخور.
ادامه دارد...
#نویسنده_زهرا_بانو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حضور ایلان ماسک در سخنرانی نتانیاهو
🔹در حالی که بسیاری از نمایندگان کنگره سخنرانی نتانیاهو را تحریم کرده و معترضان نیز اطراف کنگره جمع شده بودند، ایلان ماسک به عنوان مهمان در سخنرانی نخستوزیر رژیم اسرائیل شرکت کرده و به تشویق او پرداخت.
✍اگر تصور میکنید نظامات کاپیتالیستی و سرمایه داری و شبکه جهانی صهیونیسم به صاحبان شبکه های اجتماعی مانند توییتر و اینستاگرام و فیسبوک و تلگرام و....اجازه داده اند بدون ارائه خدمات به این ساختار شیطانی در سطح جهانی رشد کنند، سخت در اشتباه هستید.
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
⛔️ حتما تا آخر بخوانید ⛔️
⭕️🔴⭕️ آیا میدانید که شهر مشهد مقدس مانند فلسطین درحال اشغال
شدن ((نرم )) است ؟
⛔️ درصد زیادی از املاک پایتخت معنوی ایران را غیرشیعیان خریداری کرده وهزینه ی آن را عربستان سعودی تامین می کند ؟
⭕️🔴⭕️ آیامی دانید که در محله های مختلف شهر مذهبی مشهد مثل اسماعیل آباد (پشت میدان بار سپاد ) ، ساختمان ، گلشهر، مهر آباد ، بخشی از قاسم آباد و سیدی در مشهد جمعیت غیرشیعیان به طرز شگفت انگیزی رو به رشد است ؟
⭕️گفته شده است که آیت الله شاهرودی به چند تن گفتند :
۱- ورودی سنی ها در کلاس اول ابتدایی نسبت به شیعه ها در خراسان رضوی ۶۰ در برابر ۴۰ بوده
۲- به طرز وسیعی
سنی های وهابی در قالب شیعه مشغول خرید زمین و املاک اطراف حرم امام رضا هستند و آستان قدس نیز کاری از دستش برنمی آید .
۳- تمام شهرهای سنی نشین شده ، مرکز سرازیر شدن پول عربستان صرفا برای زاد و ولد سنی هاست
🔴 ۶- شنیده شده است
که آیت الله وحید با نگرانی فراوان هرگونه معامله ملکی با سنی ها در مشهد را ممنوع اعلام کردند .
۷- باید همه ی مردم رسما وارد عمل شوند وگرنه پانزده بیست سال آینده با روند فعلی برای شیعیان بسیار خطرناک و تیره است.
🔴🔴 حواس شیعه باید
کاملا جمع باشد
⛔️ خطر وهابیت خیلی زیاده و ما هم خیلی غافلیم
🔴🔴 سیاست های استراتژیک وهابیت :
۱- خریداملاک شیعه
۲- ازدواج بازن های شیعه
۳- تولید مثل زیاد وهابیها 4- سعی در تغییر نرم مذهب شیعی کشور
🔴 چشمتون روشن ؛ امسال در مقطع اول ابتدایی تعداد دانش آموزان شیعه وسنی یکی شد
🔴 چشمتون روشن ! تعداد اهل سنت ایران به 30 میلیون نفر رسید
🔴 چشمتون روشن !
ضریب رشد جمعیتی اهل سنت 4 است و شیعییان 1.7
🔴چشمتون روشن !
با همین فرمول رشد جمعیتی ، ظرف چند سال آینده اکثریت ایران را اهل سنت تشکیل می دهند .
🔴 و باز چشمتان روشن که با تبلیغات گسترده ی شبکه های وهابی فارسی زبان به عنوان تنها تریبون اهل سنت در ایران ، به تدریج اهل سنت ایران از جهت فکری دارندکاملا وهابی می شوند ،
شاید باور نکنید که در سالیانی نه چندان دور ؛
با این نمودار رشد جمعیتی و این آرایش رسانه ای وهابیون ؛ ایران ؛ بزرگترین کشور وهابی جهان خواهد بود !
⭕️مختصری از نامه ی مدیر حوزه ی علمیه پاکستان خطاب به اهل سنت ایران :
اگر شده نان شب نخورید اما در زاد و ولد همت کنید....
آینده ایران از آن ماست !!!
این آمار بعد از سر شماری سال 90 به دست اومده و بعد از نامه ی مدیر حوزه علمیه ی اهل سنت پاکستان به سنی های ایران موجب حساسیت بیشتر نهادهای امنیتی شد ...
در نتیجه این آمار آخرین نتایج حاصل است
⛔️ شخصی خدمت مرجع تقلید عالیقدر و بزرگوار
آیت الله العظمی سیستانی رسید و ازایشان درخواست نصیحتی و یاموعظه ای کرد
ایشان یک جمله فرمودند
که بسیارجالب بود ونکته ای بس عمیق :
⭕️فرمودند تا فرصت هست خدمت امام کریم علی بن موسی الرضا علیه السلام شرفیاب شوید !!!
شخص پرسید : بزرگوار ! حرم ایشان که درمشهد و در دست شیعیان است !!!
⛔️ ایشان فرمودند مشهد درحلقه ای بسیارخطرناک از وهابیون و فرق ضاله قرار گرفته که اگربیدارنشوند قلب تپنده ی ایران بزودی ازدست شیعیان خارج خواهد شد ⛔️
⭕️تاسیس مدارس وهابی به نام اهل سنت :
اسناد و مدارکی وجود دارد که نشان می دهد در برخی استان های مرزی کشور ، برخی مدارس دینی که به نام اهل سنت تاسیس شده ، نسبتی با آموزه های
نحله های شناخته شده ی اهل سنت نداشته و تعالیم آنها صد درصد وهابی است و عمدتا متمرکز بر آموزش عقاید ضد شیعی هستند.
🔴دانش آموزانی که
دوره راهنمایی را پشت سر
می گذارند، با مدرک
سیکل وارد این مدارس که
دوره ای چهارساله دارند، می شوند .
این مدارس بصورت " شبانه روزی با امکانات رفاهی عالی " اداره می شوند .
🔴 دانش آموزان از صبح
تا بعد از ظهر در این مدارس به سر می برند و برای اینکه از مدارک رسمی تحصیلی نیز عقب نمانند،
در دبیرستان های شبانه دولتی ثبت نام می کنند و
تا اخذ مدرک دیپلم ادامه تحصیل می دهند.
در این چهار سال، عقاید و تفسیرهای عقیدتی وهابیت به عنوان عقاید صحیح به دانش آموزان تزریق میشود و بعد از چهار سال فازغ التحصیل می شوند.
🔴 چون دراین مدارس
بنیه ی دروس عربی دانش آموزان قوی می شود،
عده ای پس از چهار سال به مدارس تربیت معلم و رشته ی دبیری می روند،
اما عده ای دیگر از این دانش آموزان به مدارس بالاتر وهابیت (( بعضا در خارج از ایران )) اعزام
می شوند تا مدارج عالی تر را کسب کنند .
⛔️ خطر بسیار بزرگ ⛔️
⛔️بخوانید و نشر دهید ...به والله قسم مدیون خون ائمه اطهار علی الخصوص زجردیده وستم دیده از وهابیت ... بی بی دوعالم خانم فاطمه الزهراسلام الله هستین به عنوان یک شیعه مرتضی علی علیه السلام اگرخاموش باشید ونشر ندهید
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
اگردرآینده
توکتابهایتاریخبنویسندازما
روایتمیکنندڪه:
یهجمیعتخیلیزیادیبودن
کهخودشونروسینہزنو
نوکراِمامحسین‹ع›میدونستن
کلیبچهحزباللهیداشتن
کلیبچههیئتیومذهبیداشتن..
کلیحوزهعلمیهداشتن..
‹ ولیحتی ۳۱۳ تاشونواقعینبودنکه
امامزمانشونظهورکنه...🙂 ›
هَمهفَقَطمُدَعیبُودَنکہخُوباَند..
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
_هنوز دوسش داری؟
_چی گرفتی از این سینه زدن؟
_از این عزاداری؟!
+ آره دوسش دارم مثل قدیما. . 🫀
+آره غلامشم برا همیشه
+زندگی بدون این عشق
مگه زندگی میشه؟
+دنیای منه ❤️🩹
+امام حسین بزرگتر از دردای منه . . . :)
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
🤍✨آیت الطاف خدای کریم
🌸✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
🤍✨نص صحیح است وکلام حکیم
🌸✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
🤍✨طایرفرخنده وحی قدیم
🌸✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
🤍✨کعبه جان و دل اهل نعیم
🌸✨خـــدایـــا بــه امــیــد تـــو
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘✨سـ💠ــلام
🕊✨روزتـــون
🔘✨پر از خیر و برکت
🕊✨امروز جمعه↶
✧ 5 مرداد 1403 ه.ش
❖ 20 محرم الحرام 1445 ه.ق
✧ 25 ژوئیه یا جولای 2024 میلادی
┄┄┄┅┅❅✾❅┅┅┄┄┄
🔘✨↯ ذڪر روز ؛
🕊✨《 اللهم صل ؏ محمد وآل محمد 》
🔘✨《 ﷺ💠ﷺ🤍ﷺ💠ﷺ 》
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي
💚حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً
💚ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ
💚وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ،
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠✨سلام ای صاحب دنیا کجایی
💚✨گل نرگس بگو مولا کجایی
💠✨جهان دلتنگ رویت گشته بنگر
💚✨تو ای روشنگر شبها کجایی
💠✨دلیل ندبه خواندن صبح جمعه
💚✨توای ذکر همه لبها کجایی
💠✨اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَ الفَرَج
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۴۰۳/۵/۵🗓
🌸سلام صبح جمعه تون بخیر
🌸روزتون گلباران
🌷شادی هاتون بی پایان
🌸دلتون پُر از امیـد
🌷لبتون خنـدون
🌸قلبتون مهـربون
🌷زندگیتون عاشقانه
🌸زیبایی و شـادی
🌷نصیب تک تک لحظه هاتون
🌸آخر هفته تـون پُـر از شـادی
•┈┈••✾•🪴🌸🪴•✾••┈┈•
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برخیز از خواب و شادمانی از سر گیر
که طلیعه ی نور است زندگانی
به جیک جیک گنجشکان و
آواز مستی چکاوکان
بر بالای شاخه ی صبح
خوب گوش بده
که پژواک راز گل سرخ است
آینه ی زندگانی
صبحتون بخیر و زیبا🌻❤️☀️
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
✨#بـانـوے_پـاک_مـن
🌹قسـمـت چهـل و پـنـجـم
اشکام کم کم بند اومد اما هنوز دل میزدم.دلم به جای بغل زهرا،بغل شوهرمو میخواست اما اون نامرد ازم دریغ کرده بود.
خیلی دلم میخواست بهش زنگ بزنم و ازش گله کنم اما غرورم اجازه نمیداد.
دیگه حالم داشت از ضعف خودم بهم میخورد.
زهرا سرمو گذاشت رو پاش و آرومم کرد.اصلا نفهمیدم چطور خوابم برد.
وقتی بیدارشدم رو تختم بودم و پتو هم روم بود.
برگشتم سمت در که از دیدن کارن تعجب کردم.
اون اینجا چیکار میکرد؟یعنی دلش به رحم اومده بود؟چه جالب!
_صبح بخیر.
رو تختم نشستمو بدون توجه بهش موهامو مرتب کردم.
_زهرا گفت دیشب خیلی حالت خوب نبوده اومدم حالتو بپرسم.
پوزخندی زدم وگفتم:هه جدا؟چه زود به فکر افتادی؟تازه یادت اومد لیدایی هم هست؟!
از روتخت بلندشدم و رفتم سمت در که دستمو گرفت و کشید.
_ولم کن.
منو با زور برگردوند طرف خودش و گفت:به من نگاه کن!
نگاهمو ازش گرفته بودم و حاضر نبودم به هیچوجه ببینمش.
_میگم نگام کن.
از لحن محکمش ترسیدم و نگاهش کردم.
_بار آخرت باشه برای چیزای الکی گریه میکنی.
_الکی نبود من...
_اره میدونم به من احتیاج داشتی..به اینکه آرومت کنم..اما من..من..
_تو نمیتونی.همینو میخواستی بگی دیگه نه؟علتشو خودتم نمیدونی این خیلی جالبه.
_میدونم فقط..نمیتونم بگم.
_خیلی سخت نیست که بگی دوسم نداری!
دیگه صبرنکردم تا غرورم بیشتر شکسته بشه.دستمو از دستش درآوردم و از اتاقم بیرون رفتم.
یکسره رفتم تواتاق زهرا.طبق معمول مشغول درس خوندن بود.
اتقدر از دست کارن عصبی بودم که انگار کسی رو جز زهرا گیر نیاوردم که عصبانیتم رو روش خالی کنم.
_با اجازه کی زنگ زدی به کارن؟
از جاش بلندشد وگفت:س..سلام.
_سلام بی سلام.جواب منوبده.مگه من بهت گفتم زنگ بزنی بیاد اینجا؟چرا اینکارو کردی؟اگه لازم بود خودم زنگ میزدم.
طفلی بغض کرد وگفت:اما آبجی من...
_لطفا دیگه دایه مهربون تر از مادر نباش برام.منم قسم میخورم به اونخدایی که میپرستی هیچ حرفی دیگه به تو نزنم.نه وکیل،نه وصی،نه خواهر..
بعدم از اتاقش بیرون رفتم و در رو محکم بهم کوبوندم.
مامان با ترس اومد و گفت:چه خبرتونه شماها؟اون از شوهرت که در حیاطو اونجوری بهمکوبوند اینم از تو.معلومه چتونه؟
دندونامو بهم ساییدم و بدون جواب باز به اتاقم پناه آوردم.
کاش باهاش ازدواج نمیکردم که اینجوری نمیشد.
کاشبخاطر یک عشق،زندگیمو خراب نمیکردم.
کارن دوسم نداشت و این توهین بزرگی بود به شخصیت و غرورم.
چرا همون اول که گفت نمیتونه علاقه ای به من توخودش پیدا کنه مخالفت نکردم؟
چرا جلو رفتم؟
چرا عقب نکشیدم که زندگیم تباه نشه؟
گیج بودم و نمیدونستم دیگه چیکار کنم.
ناگهان کاغذ سفیدی رو روی تختم دیدم.
برش داشتم و تاش رو باز کردم.
دست خط شکسته اما قشنگی بود.
"سلام لیداجان.
متاسفم اگه اذیتت کردم و تو همین روز اول عقدی اینجوری اذیتت کردم.
دست خودم نیست من۲۷سال محبت ندیدم از هیچکس.برای همین محبت کردنو بلد نیستم.
امیدوار بودم بتونم با وجود تو حسی رو توقلبم پیدا کنم که سالهاست دنبالشم اما پیدا نشد.
امیدوارم پیدا بشه و تو هم کمتر اذیت بشی.
این روزا هم تموم میشه مطمئن باش.
خدانگهدار"
ادامه دارد...
#نویسنده_زهرا_بانو