این خبری است که از اتفاق خواندمش.
کودکان غزه برای شناخته شدن نام خود را روی بدن ...
چیزی که توجه مرا جلب کرد آنچه که ما مظلومیت این بچهها مینامیمش نبود.
یاد دست حاج قاسم افتادم.
چرا این بچهها فکر میکنند تنها عضوی که از آنها میماند دست آنهاست؟
دست چرا میماند؟ و نشان شناختن آدمها میشود؟ و مثل اثر انگشت منحصر بفرد میشود ؟
دست آدمهای امروز از کار افتاده است.
دست، پرندهی فکر ما یا بقول شاعران مرغ دل است که ناگاه بسوی کسی پر میکشد و خبر از درونمان میدهد.
این بچهها (وقتی که بچههای ما خیره به صفحههای بازیاند) در انس با مرگ و یا باصطلاح جانبازی دست دراز کردهاند بسوی مرگ و دست خود را که منحصر به آنهاست جا میگذارند.
اینها دست دارند و ما بیدستیم.
ماها دست نداریم و هر چه در چنته ماست میدانیم که از خالی بودن دستمان است که سفت چسبیدهایم.
و اینکه عاجزیم از (دست دادن) به کسی و یا از (از دست دادن) کسی این است که دست نداریم.
ما اهل بازی نیستیم و فوتبال هم که بازی میکنیم از بس که میترسیم هیچگاه خوب بازی نمیکنیم.
وقتی بچههایمان باشوق دست در خاک میکنند تا کاردستی بسازند نگرانیم که به باکتری و یا ویروس مبتلا شوند و مانعشان میشویم و اینگونه بدون اینکه شوق و شوری برایشان بماند بدحالتر و دردناکتر از همه مبتلایان به بیماریها عمر را تمام میکنند.
و مگر مبتلایان امروز فرزندان ما نیستند که نوبت های جدید را به چند ماه عقب انداختهاند؟
آدمی با دست داشتن است که امانت را میگیرد و آنرا حفظ میکند و بهنشان از آن بروی پاها میایستد و با دست کار میکند.
و آنها که بر روی زمین دراز افتادهاند مردهاند و دست ندارند.
دختر فکر بکر من، غنچه لب چو وا کند
از نمکین کلام خود حق نمک ادا کند
طوطی طبع شوخ من گر که شکر شکن شود
کام زمانه را پر از شکر جانفزا کند
بلبل نطق من ز یک نغمه عاشقانه ای
گلشن دهر را پر از زمزمه و نوا کند
خامه مشکسای من گر بنگارد این رقم
صفحه روزگار را مملکت ختا کند
مطرب اگر بدین نمط ساز طرب کند گهی
دائره وجود را جنّت دلگشا کند
شمع فلک بسوزد از آتش غیرت و حسد
شاهد معنی من ار جلوه دلربا کند
وهم به اوجِ قدسِ ناموس اله کی رسد؟
فهمِ که نعتِ بانوی خلوت کبریا کند؟
ناطقه مرا مگر روح قدس کند مدد
تا که ثنای حضرت سیده نسا کند
فیض نخست و خاتمه نور جمال فاطمه
چشم دل از نظاره در مبدأ و منتهی کند
صورت شاهد ازل معنی حسن لم یزل
وهم چگونه وصف آیینه حق نما کند
مطلع نور ایزدی مبدأ فیض سرمدی
جلوه او حکایت از خاتم انبیا کند
بسمله صحیفه فضل و کمال معرفت
بلکه گهی تجلّی از نقطه تحت «با» کند
دائره شهود را نقطه مُلتَقی بود
بلکه سزد که دعوی لو کشِفَ الغطا کند
حامل سرّ مستمر حافظ غیب مستتر
دانش او احاطه بر دانش ماسوی کند
عین معارف و حکم بحر مکارم و کرم
گاه سخا محیط را قطره بی بها کند
لیله قدر اولیا، نور نهار اصفیا
صبح جمال او طلوع از افق عُلا کند
بَضعه سید بشر امّ ائمه غُرَر
کیست جز او که همسری با شه لافتی کند؟
وحی نبوّتش نسب، جود و فتوّتش حسب
قصّه ای از مروّتش سوره «هل اتی» کند
دامن کبریای او دسترس خیال نی
پایه قدر او بسی پایه به زیر پا کند
لوح قدر به دست او کلک قضا به شست او
تا که مشیت الهیه چه اقتضا کند
در جبروت، حکمران، در ملکوت، قهرمان
در نشئات کن فکان حکم به ما تشا کند
عصمت او حجاب او عفت او نقاب او،
سرّ قدم حدیث از آن ستر و از آن حیا کند
نفخه قدس بوی او جذبه انس خوی او
منطق او خبر ز «لا ینطق عن هوی» کند
قبله خلق، روی او، کعبه عشق کوی او
چشم امید سوی او تا به که اعتنا کند
بهر کنیزیش بود زهره کمینه مشتری
چشمه خور شود اگر چشم سوی سُها کند
مفتقرا متاب رو از در او بهیچ سو
زانکه مس وجود را فضّه او طلا کند
شاعر: آیتالله غروی اصفهانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید بازی کودکان فلسطینی!
🔹سوال خبرنگار فلسطینی از کودکان غزه: چه بازی دارین انجام میدین؟
🔹کودکان: شهید بازی!
@TasnimNews
چهرهات چقدر
پخته است
زیر آفتابِ بیدریغ
چشمهای تو
خیره بر کدام منظره
اینچنین مانده منتظر ؟
اویس من!
نشسته بر کدام قرن
فکرتِ نگاه تو؟ چنین عمیق
تیز تر ز خنجری که بر میانه بستهای
خوشا بحال شانهای
که روی آن نشستهای!
به دست خود گرفتهای چه رایتی!
طلوع کردهای و روز را بشارتی!
قیام را نشانهای!
تو ایستادهای و میروی
که روی شانهی مقاومت نشستهای ...
طلوع کردهای و روی شانهی پیمبری نشستهای
هنوز مشت را گره نکرده
شیعهی علی!
زدی و نیش مار شوم و نحس را شکستهای
مسافر کدام لحظهای؟
چقدر ساکتی!
کجا رسیدهای؟
خوشا مناظری که دیدهای!
خوشا زیارتی که رفتهای!
راستی نگفتیام چه دیدهای؟
اویس من!
رسول را ؟ که اینچنین
سوار بر قطار لحظههای ناب گشتهای!
جهان مباد دشمنت که ذوالفقار گشتهای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ولنبلونکم بشیء من الخوف والجوع ونقص من الاموال والانفس والثمرات وبشر الصابِرین .....
و شمارا میآزماییم با چیزی از ترس و گرسنگی و یا نقصی از مال و جان و ثمرات و تو صابرین را بشارت ده
لایسمعون فیها لغوا و لا تاثیما الا قیلا سلاما سلاما
آیات، بشارت او را دادهاند.
او دارد قصهی خودش را از زبان قرآن میخواند یا شاید هم قرآن قصهی زندگی او را از زبان خودش برای ما تعریف کرده!
او در متن آیات قرار گرفته و حالا این کلمات برایش پرمعنیترین بلکه همهچیزاند.
آزمایشِ بلا و جزای صبر و انتظار و رضایت.
مگر در زندگیاش چیزی جز اینها هم میبینیم؟ او با این کلمات برای خودش خانهای ساخته و در آن قرار گرفته و با آن زندگی میکند. این کلماتاند که زندگی او را گرم و روشن میکنند!
قرآنش نیازی به تفسیر و تأویل ندارد و با قرائتش ماهم آیات را میبینیم و تصدیقشان میکنیم.
در وسط خاکستر بلاست. گویی ابراهیم از میانهی آتش بدر آمده که اینچنین آرام و مطمئن است یا هم اسماعیلی است که تن به ذبح عظیم داده است.
همهچیزش را بخشیده و از اینکه جایی در کلمات خدا گنجانده شده جان میگیرد!
طوری قرآن میخواند که گویی قرآن دوباره بر او نازل شده است.
در حالیکه ما سقف و پناه و هزار امکانات مهیا میکنیم تا کمی از زندگی راضی باشیم و در فرار از بلا قرآن میخوانیم و با تک تک کلماتش بیگانهایم و پس از چند دقیقهی پوچ تلاوتش آرزومندیم لااقل از ثواب آن در قیامتی که باورش نداریم بهرهمند شویم
او آشنای تک تک این کلمات است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غزه ...
شب ۸ ربیعالثانی ۱۴۴۵
بسم الله الرحمن الرحیم
🔹جنایت با دستان بسته🔹
۱- و قالت الیهود یدالله مغلوله و یهودیان گفتند که دستان خدا بسته است.(مائده/۶۴)
این جملهای در کنار جملهها نیست این بیانگر ذات یهود است. و صد البته ما میان یهودیان و کلیمیان فرق قائلیم .* عرفان یهودی یعنی کابالا برای تفصیل این جمله و تبیین آن به وجود آمده است.
این نگاه که خداوند دیگر در اداره عالم نقشی ندارد و آسمان و زمین را در ۶ روز خلق کرد و روز هفتم به استراحت پرداخت و امور را به قوم برگزیده سپرده است، هویت صهیونیسم برآمده از دل یهود را ساخته است.
البته اینکه در عصر ما اسرائیل به وجود میآید و پر و بال میگیرد و در دنیای اسلام مانند غدهای سرطانی ریشه می دواند، اگرچه ریشه در تاریخ یهود دارد و هر چند سعی شده است تمام اتفاقات پیرامون آن باتلمود و تورات و آیین کابالا و... تبیین شود ، اما محصول تمدن غرب است.
در عالم غرب، انسانی به دنیا آمد که روحش استیلاطلبی و آرمانش ساخت بهشت زمینی ( شداد ) و برنامهاش تسخیر عالم طبیعت و شیوهاش به کنار نهادن دین و خدا از اداره امور (سکولاریسم)* و ثمره سیاسی اش استعمار و استثمار هر آنچه غیر غرب است، میباشد.
این ویژگی تاریخی تمدن غرب است که مجال نژادپرستی صهیونیسم را فراهم میکند. این تلاقی تاریخی یهود و غرب مولد انسانی است که خدا را دست بسته و خود را مطلق العنان میپندارد. البته در اینکه گفتیم مولد انسان مسامحه بسیار است.
🖊 رسول صادقیان
.
۲- و قالت الیهود یدالله مغلوله و یهودیان گفتند دستان خدا بسته است و پنداشتند خود آزادند .اما خداوند آنان را به مکر خود گرفتار ساخت. آنان با فریب و نیرنگ و بعدها با زور و قتل و غارت و کشتار فلسطین را اشغال کردند:
« وَقَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلِلّهِ الْمَكْرُ جَمِيعًا يَعْلَمُ مَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ وَسَيَعْلَمُ الْكُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ»
و البته كساني كه پيش از آنان بودند مكرها كردند، ولي (سودي نكرد زيرا) همه تدبيرها و مكرها براي خداست ، او مي داند كه هر كس چه كسب مي كند وكفار بزودي خواهند دانست كه سراي آخرت از آن كيست . رعد۴۲
یهودیان مکر کردند اما نمیدانستند که همه مکرها از آن خداست و نتیجه مکرشان را خواهند دید. ایشان سرمست از اینکه دستان خدا بسته است، دستان خود را برای هر جنایتی باز دیدند و مکر خدا بود که آنان را در این جهل خود رها کرد تا آنچه در طول هزاران سال پنهان داشتهاند، آشکار نمایند.
یهودیان روزگاری به امرخدا و با عصای حضرت موسی علیه السلام از دریا عبور داده شدند و از چنگال فرعون رهایی یافتند، وقتی به سرزمین فلسطین رسیدند، آن هنگام که ولی خدا از آنان خواست تا شهری که جباران در آن ساکن بودند را فتح نمایند، گفتند : ای موسی تو و خدایت بروید جباران را شکست دهید و ما اینجا نشستگانیم! اما در این عصر این قوم عنود نه به امر خدا، که به فرمان شیطان و نه با عصای موسی که با مدد کشتی انگلیسی و موشک و سلاح آمریکایی دریاها را شکافتند و جبارانه و فرعون منشانه فلسطین را اشغال نمودند و بدین ترتیب اسرائیل به وجود آمد. تا میدانی شود که هر جنایتی که از دستشان برآمد انجام دهند و این گونه پنداشتند که به ارض موعود رسیدهاند. اما این ارض موعود سرزمین وعده حتمی خدا برای رسوا کردن ستمکاران گردید.
امروز پیش چشمان همه درنده خویی نورچشمی دنیای مدرن آشکار شده است. همانگونه که در کربلا ذات پلید بنی امیه آشکار شد و در نهایت اسلام اصیل از دست بوزینگان بر فراز منبر پیامبر صلی الله علیه و آله نجات یافت. این مکر خداست برای آنان که میپندارند خداوند دست بسته است و ایشان آزاد.
🖊 رسول صادقیان
.
۳- و قالت الیهود یدالله مغلوله غلت ایدیهم و یهودیان گفتند که دستان خدا بسته است دستان خودشان بسته باد.
یهودیان به مدد حمایت غرب و بهرهمندی از تکنولوژی و ثروت بیحد و حصر، خود را بر هر کاری قادر و مبسوط الید یافتند. غافل از اینکه خداوند فرمود غلت ایدیهم دستانشان بسته باد.
خداوند چگونه دستان یهودیان را بسته است؟
وقتی هر کاری که میخواهند را انجام میدهند اما نمیشود؛ وقتی زنان و مردان و کودکان را با بمبها و موشکهای اهدایی آمریکا به خاک و خون میکشند اما جز رسوایی هرچه بیشتر حاصلی ندارد؛ وقتی همه نقشهها را نقش بر آب میبینند؛ وقتی میبینند که صدای کودکان به خاک غلطیده از راکتهای قسام هم برد بیشتری دارد؛ دست بسته بودنشان آشکار میشود.
دست بسته چه کسی است؟ اگر کسی در زندان باشد و محصور، لااقل امیدی دارد که روزی محدودیتهایش برطرف شود و حرکتی از خود نشان دهد، این دست بسته نیست ! دست بسته واقعی کسی است که هر کاری که میتواند انجام دهد و همه امکانات عالم را در اختیار داشته باشد اما ذلیل نالههای یک مادر شهید شود. او در بن بست است.
اسرائیل امروز به چه کاری جز توحش میتواند متوسل شود؟ و اینگونه میشود که دستها بسته و افسارها گسیخته میشود و خباثتها آشکار میگردد. امروز به وضوح میتوان دید که انگار خداوند دستان صهیونیسم را به گونهای بسته است که کسی را این چنین گرفتار نکرده است.
میدانید اشکال کار کجاست؟ مشکل اسرائیل این است که هرچه از پیر و جوان و کودک و زن و مرد میکشد، کشته نمیشوند، بلکه شهید میشوند.
هنگامی که همه شیاطین عالم از اسرائیل حمایت میکنند و با سلاح و پول یاریش میدهند؛ وقتی فرمانروای سرزمین شیطان بزرگ خود به دست بوسی نتانیاهو میآید؛ وقتی همه تکنولوژیها و تاکتیکهای جنگی در خدمت اسرائیل قرار میگیرند؛ همه و همه با منطق شهادت باطل میشوند، این یعنی اینکه اسرائیل دستانش باز نیست بلکه دست و پا میزند.
تصاویر کودکانی که در گوشهای از بیمارستان غزه با همدیگر شهادت بازی می کنند و یا فیلم کودکی که در کنار تخت برادر مجروحش به او شهادتین را تلقین میکند، همه هیمنه ی نظامی بمبهای آمریکایی را به سخره گرفته است.
امروز جلوهای از کرببلا در سرزمین فلسطین آشکار شده است؛ کوفیان سرمست از برتری عده و عده گرفتار مظلومیت و شهادت امام حسین علیه السلام شدند و برای همیشه رسوا گردیدند.
اگر درست بنگریم این شام و کوفه بود که در اسارت خاندان عترت و حضرت زینب س گرفتار آمد و همچنان هست.
وقتی خداوند دستان کسی را ببندد اینگونه میشود که هیچ تدبیری برای او سودی نخواهد داشت.
🖊 رسول صادقیان
.
۴- و قالت الیهود یدالله مغلوله غلت ایدیهم و لعنو بما قالو و یهودیان گفتند دستان خدا بسته است دستانشان بسته باد و به خاطر آنچه گفتند گرفتارنفرین شوند.
امروز وعده خدا مبنی بر دست بسته بودن صهیونیسم از همیشه بیشتر آشکار شده است . امروز اسرائیل در حال دست و پا زدن است و از بیچارگی جنایت میکند و بچه میکشد. همانطور که فرعون را خون کودکانی که به خاطر موسی کشته بود غرق کرد امروز هم پیروان خودخوانده موسی و در حقیقت نمایندگان فرعون ! در خون کودکان مظلوم غزه غرق خواهند شد.
این وعده خدایی است که لایخلف المیعاد است
و لعنو بما قالو لعنت خداوند بر گردن ایشان خواهد نشست آری مانند کربلا مختارهایی در راهند تا وعده خدا را مبنی بر عذاب بنی اسرائیل عملی کنند ؛
فاذا جاء وعد الاخره لیسوئوا وجوهکم...
*پینوشت؛
یهود فرقه انحرافی از بنی اسرائیل و پیروان حضرت کلیم الله است جریانی که پرچمدار آن سامری است و متاثر از کاهنان معابد مصری و بابلی است. جریانی که امروز بر مقدرات آیین یهود سایه انداخته است. مثال این جریان در عالم اسلام بنی امیهاند که پیامبر صلی الله در عالم رویا دید که بوزینگان از منبرش بالا میروند و تعبیر آن حاکمیت بنی امیه بر اقصی نقاط عالم اسلام بود. روزگاری بر امت پیامبر صلی الله رفت که اسلام در قاب بنی امیه معرفی میشد و بر منبرها سب و لعن علی ولی خدا جزو مناسک عبادی مردمان شده بود.
امروز هم صهیونیسم یهودی قاب معرفی بنی اسرائیل شده و بسیاری ایشان را با پیروان موسی علیه السلام اشتباه میگیرند.
*پینوشت دو؛
سکولاریسم و انگاره دست بسته بودن خدای یهود نسبت و انطباق دارد.
🖊 رسول صادقیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹لحظه نجات یک کودک از زیر آوار در غزه
زندهباد خندهات
خندهی تو طعنه میزند به ریش دشمنت
باز هم بخند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 نوجوانی که با صد مرد برابری میکند
👈 "هرچقدر میخواهند خانه و ماشینهایمان را منفجر کنند✌️"
#طوفان_الاقصی
#محو_اسرائیل
✔️آنچه دراراضی اشغالی میگذرد؛ #اسرائیل_به_فارسی 👇
🆔️ @IsraelinFarsI
.و آن [زنی] که یوسف در خانه اش بود، با نرمی و مهربانی خواستار کام جویی شد، و همه درهای کاخ را بست و به او گفت: پیش بیا! یوسف گفت: پناه به خدا، او پروردگار من است، او مرا کامروا داشته، یقینا ستمکاران بال نمیگشایند
احمد همهی جملاتش را دو بار تکرار میکند
اگر حرفهایش را پشت سر هم ردیف کنید متوجه میشوید که انگار دارد شعر میخواند؛
بیاید
بیاید !
میخواهیم شهید شویم؟
میخواهیم شهید شویم
بعد از شهدا
نسل بعدی بدنیا میآیند
نسل بعدی بدنیا میآیند
تا آخرش میایستیم
تا آخرش میایستیم
دماغشان را خواهیم شکست
بمباران خانههای ما عادیست
هرچه میخواهند
ماشینهایمان را بمباران کنند
وخانههایمان را خراب
کودکان شهید شدند
جوانان شهید شدند
فدای سرزمینمان!
شعری که پیش از این، در دفاع مقدس حفظش کرده بوديم و چند سالی از خاطرمان رفته بود و کمکم دارد یادمان میآید.
از شعر بگذریم ...
ما از مرگ میترسیم و ممکن است پیش خودمان دلایلی برای این ترس داشته باشیم ولی من فکر میکنم ترس از مرگ تنها یک دلیل دارد و آنهم بیرون افتادن از بازی زندگی است.
کسی که گمان میکند مرگ پایان کارش است اشتباه نمیکند و حق دارد که بترسد .
بچه هم که بوديم وقتی از بازی بیرون میافتادیم لَهلَه میزدیم که باز نوبت ما شود چرا که بیرون بازی عملی برای انجام نداریم با اینکه هنوز دست و پایمان تکان میخورند.
وقتی آدمی به چیزی دل میدهد چگونه از دوری آن نرنجد. همه دلدادگان از فراق بیزارند.
من هرگاه بفکر مرگ میافتم نگران بعدش میشوم. بعدی که ممکن است پایان کارم باشد.
اما چرا برخلاف همهی ما احمد و همشهریهایش زندانی و محصور و گرفتار نیستند.
مگر غزه یک باریکهی در دام محاصره افتادهی دیو بد صفتِ بی شرم نیست؟ چرا کارشان تمام نشده و از ترس مرگ سکته و یا خودکشی نکردهاند و یا فرصت را غنیمت نشمرده و سریعتر از این فلاکت خود را نجات ندادهاند!
درست همینجاست که ممکن است ما و وهمِ از مرگ ترسیدهمان، دلسوزی برای او و دوستانش کنیم!
فیلمی ازبچهای دیدم که در میانهی ویرانه خانهشان مثل پرندهای نشسته بود و آیات میخواند!
پیش خودم فکر کردم که دیگر مسلمانان که پیش از این دلسوز او بودهاند حالا غبطهی او را خواهند خورد و چه بسا از آن ببعد دلشان کمی بحال خودشان میسوخت.
شاید کلمات پرمغز احمد باز امید را برای ما معنا کنند. او از حالا تدارک شهادت خود را دیده و همینطور به فرزندان بعد خود فکر کرده است.
و به ما میگوید فقط شهادت است که میتواند خطی بروی ترس از پایان کار بکشد و ما را همچنان در بازی نگه دارد.
حکایت احمد انگار حکایت همان پیامبری است که به دیوارها و هفت در بسته محدود شده بود و ظاهرا چارهای جز تسلیم هم نداشت ولی او میدانست و میدید که درها از همان اول هم بهاذن خدا باز بازاند.
گوئیا این ماییم که در باریکهی محاصره شدهای گیر افتادهایم و هیچ راه فراری از آن نداریم، نه احمد و احمدها . در روزهای کرونا میشنیدم که کسی یا کسانی دم ورودی بیمارستان از ترس سکته میکردند.
ای کاش این زندگی همان زندگی نباشد که آرزوی ساختنش را داشتیم و برایش صبح تا شب میدویم و به هزار در بسته میخوریم بیآنکه بهگشودن راهی نو فکر کنیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[گروه تشنگان در پچپچ افتادند:
دیگر این
همان ابر است کاندر پی هزاران روشنی دارد ؟
و آن پیر دروگر گفت با لبخند زهرآگین:
هوا را تیره میدارد ولی هرگز نمیبارد] (میم_امید)
اسرائیل همه نشانههای ابر باردار را با خود دارد
لبخند میزند
بال رحمت میگشاید
و با رعد وعده و وعیدش گوش همه را پر میکند
ولی بجای آب رحمت آتش خشم و کینه بر سر میریزد.
اسرائیل را ما جابجا در زندگیمان دیدهایم.
و پیر دروگر ما که زمانه را خوب میشناخت و ابر و دود را از هم تمیز میداد بههمه ما این تحذیر را داده است که مبادا فریب شباهت این ابر عقیم را بخوریم.
و حال اگر کسی دل به آرزوها داده و نمیخواهد از این ناپدری بد ذات دل بکند خوب است ماهیت او را در این تصاویر ببیند
شاعر زمستان چشیده ما گفته است که این ابر در پی روشنی ندارد. راست میگوید! ابر دروغین اسرائیل جز تباهی و سیاهروزی دنباله دیگری ندارد!
ولی انشاالله این دودهایی که اهالی غزه هیچگاه فریبش را نخوردهاند با روشنی های پس از صبر و استقامتشان مواجه خواهند شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچهها میگویند
ممنون امدادگران ممنون امدادگران
امدادگر میگوید: بگو یارب
و آندو هم شروع میکنند:
یارب یارب یارب
______^^^^
خانهشان مثل باد در هواست
بالهای ملائکه
زیر پایشان پهن گشته است
کاینچنین برقرار میروند
خانهشان،
برسر دشمن ذلیل و خسته و کلافهشان
ریخته است
ذکرشان
این دو نوجوان
این دو نوگلِ کنون
از درون آتش آمده
داغِ داغ، ذکر پاک یارب است
نُقلشان
این دو طوطیِ از قفس
پرکشیده
قند و شکّرِ
شکر و حمد و امتنان
سوی شهر میوزند
تا خنک کنند
هرم و التهاب شهر را و
گرچه خاکیاند
لباس رزم پوشیدهاند و جنگیدهاند
بین دود و نور و آتشاند
خلیلزادهاند
از درون باغچه
سوی باغ میروند
گرچه ظاهرا
بچهی کلاس اولند شاعرند
پشت میز نیستند
روی تخته میروند و
مشقِ امشباند
مردِ عشق و عاشقند
زبانشان بازِباز
درس عشق میدهند
سوی کوه میروند
کوه آتشفشان
بسکه از سینهی مادرانشان
جای شیر خشک
شیر مرگ و صبر را
کردهاند نوش جان
جای مزه هم
شهادتین دادهاند خوردشان
فتح میکنند
راههای نرفته را
ya-hazrate-masume.mp3
4.34M
از غم بانوی بهشت
دلا پر از تاب و تبه
فرشتهها بهم میگن:
چقدر شبیه زینبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"من برایت ۳ کارتن شیر آوردم، فکر کردم میخواهی زندگی کنی."
همهی پسرها و همسرش شهید شدهاند
میگویند شبهای قدر غزه
شب قدر چیست؟ نمیدانم
ولی فکر نمیکنم از ماه رمضان سالی که گذشت و یا حتی در شب قدر گذشته که خیلی هم شلوغ شده بود اینقدر دست بهسوی آسمان رفته باشد و همهجای شب را صدای یارب یارب پر کرده باشد
شب قدر چیست ؟
نمیدانم ولی چشمهای من هم خیس اشک شده است و دلم میخواهد همنوای اینها یارب یارب بگویم
دلم میخواهد روی پشتبام بروم و داد بزنم الله اکبر
راستی یارب اینها از سر تعارف نیست!
اینها خود را در بلای طوفان میبینند
مردم غزه حالا چیزی جز خدا ندارند!
مسئله ویرانی و آتش نیست
مسئله آب نیست
برای پسرش شیر خریده نه فقط برای امروز بلکه امید داشته او را سه روز دیگر هم ببیند ولی حالا ....
گفتهاند تعبیر شیر در خواب، صبر است
و او حالا باید سه روز خون دل بخورد
راستی که مردم غزه خوابیدهاند
خوابی که به اصطلاح خوابش را هم نمیدیدند
دنبال آتش میگشتند و حالا آتش اننی انا الله میگوید
همهشان پیامبر شدهاند
شب و روز انتظار بلا میکشند
همه با هم آشنا شدهاند
هم را پیدا کردهاند و چقدر من و مردم شهرم غریبهایم
چقدر من و برادر و پدرم غریبهایم
مردم غزه همه دستگیر همند
همه منتظرند و دنبال یک کار میدوند
همه به یک چیز نگاه میکنند گویی از یک مادرند
اجناس رایگان است
دکانی نیست و همه صبح و شب بیدارند
واااای که چه روزگاری دارند !
وااااای که این منم که آواره ام !
که اینها از آوار شکایت نمیکنند
این منم که شبهایم تاریک است ...
که قصه رنج برای آنها مثل روز روشن است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴کودک فلسطینی و حرفهایی از جنس مقاومت و ایمان قوی
این ملت شکست ناپذیر است.
✅ بدون سانسور؛ فوری و لحظهای از غزه👇
http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
عجیب است که شب قدر تعبیر به سیدهالنسا شده است.
کسانی هستند که نمیتوانند در جوار قرآن و یا ذکر اسما اهل بیت پا دراز کنند و دراز بنشینند!
خاطرهای برایتان نقل کنم:
دوست دانشجویی داشتم. او میگفت وقتی به دانشگاه میرفتم کمی چشمچران میشدم. ماجرا را برای پدرش گفته بود و ایشان همه توصیه کرده بودند که بابا ده بار لاحول و لاقوه الا بالله بگو
دوستم میگفت میدانستم که اگر بگویم همهچیز از چشمم میافتد و نگاه نمیکنم و از آن ببعد گفتن لاحول سختترین کار ممکن بود! او تازه میفهمید چقدر خواهان است و حالا باید دل بکند!
برای من همیشه مایهی تذکر بوده است که چگونه رهبران مقاومت در جهان، اولاد فاطمه سلامالله علیها هستند! و فقط اینهایند که از پا نمینشینند و دشمن درجه یک اسرائیل میشوند!
رزمندگان دفاع مقدس و سربازان حزبالله هم هنگام شلیک موشک به مواضع اسرائیل ذکر یازهرا میگویند.
میشود دیوانه شد و پا به خواست و میل داد و بینی دشمن را یکشبه بخاک مالید و سینهها را از عقده خالی کرد ولی اینگونه جهانی ساخته نمیشود!
گرچه امروز این سادهترین کار است اما این زهراست که تا آن نقطه پیش رفته که با آتشِ مهر مادریاش همه را میسوزاند و شبها امت پیامبر را دعا میکند تا اهوا و خشم و کینه را در هم شکند و اینگونه است که قدر او و قدر آدمی پدیدار میگردد و سوره انسان نازل میشود و چشم مردمان هم به نحو دیگری از زیستن باز میشود بقول مولوی:
بازگو! دانم که این اسرار هوست
زانکه بیشمشیر کشتن کار اوست!
بلای اسرائیل فقط با ذکر و اسم یازهراست که تاب آورده و فتح میشود!
آنجا که شما با صبر و مقاومت و آرزوی مرگ خود منتظرید تا حقیقت آشکار شود و حق بیاید و باطل برود!
واگرنه جنگ ۸ سالهای خواهد بود که روایت فتح ندارد! مثل همه پیروزیهایی که تمام گشته و از یاد رفتند و یا شکستهایی که هیچ و پوچ تلقی شدند و سبب ناامیدی گشتند.
زمین مردم فلسطین توسط کسانی غصب شده است و وقتی خواهان حقشان شدند و بر درهای نفهم کوبیدند از آدم و انسان خبری نبود! و اکنون در زیر آتش مظلومیت میسوزند
آیا فلسطین همانند فدک نیست که بر انسان و حق او ترجیح داده میشود و در راه رسیدن به آن همهچیز پایمال میشود؟ و خانه و نخلستانها در آتش خواست نابحق میسوزد؟
میسوزد تا امت ضعیفِ مسلمان، شیطان را در پشت پرده ببینند که در گوششان آیات میخواند و ببینند چه برسرشان آمده است!
امت ترکیب کلمهی (ام) بمعنی مادر و ( ه =تا)بمعنای وحدت و یکی است و مردانی که اهالی یک خانه و از یک مادر نیستند حق دارند بجان هم بیافتند تا آنکه بفهمند بیمادراند.
تا آنکه بفهمند از یک مادراند و مادر و دلسوز و شافع همهشان که در این دنیا خود را مانند پرستویی در آتش انداخت و در قیامت هم مانند مرغی که به دانه حریص است پرپر میزند و بهدادشان میرسد همان امابیهاست و این جهان بسوی او و شناخته شدن قدر او پیش میرود که رهبری قیام مهدی عج همانگونه که میبینیم به پرچمداری و رهبری ایشان است و همه رهبران انقلاب اسلامی به او و راه او تمسک کردهاند که پایانش ملاقات با خداست.
در شان ایشان گفتهاند کانت علیها السلام صدیقه الکبری و بر معرفت ایشان است که قرون اولی گذشت.
سخن ابراهیم علیه السلام را نقل کنیم:
پروردگارا این بتها گروه بسیاری از مردمان را سرگشته ساخته است پس هرکه پیرو من شود از من است و هرکه از من سرپیچد تو پوشاننده و بس مهربانی!
و سخن عیسی علیه السلام:
اگر عذابشان دهی که بندگان تواند و اگر از ایشان بگذری باز تو پوشاننده و بس مهربانی!
این همان عزمی نیست که ما در میان سخنان پیامبرانمان میبینیم؟
آنچه که از شناخته شدن قدر فاطمه علیها السلام در قرون گذشته میفهمم همین بود
انشاالله همه باهم بزودی در قدس شریف نماز بخوانیم و قدر فاطمه آشکار و آشکارتر شود
.
فرار از غزه
در این چند روزه همه کم و بیش خبرهایی از جنگ درگیریهای کشور فلسطین شنیدهاند و هرکس هم بهموافقت و یا مخالفت با آن نظر هایی نوشته و یا در سر پرورانده است.
عدهای علاقههای سیاسی دارند و بیشتر به این موضوع در ذهن خود پرداخته و یا ابراز کردهاند.
عموم هم گوشهای در کار های روزمرهی خود ابراز احساساتی کرده و به کار خود ادامه دادهاند.
اما سوال اینجاست که نسبت ما با فلسطینیان و اسرائیلیها چیست؟
گویی این اتفاق، صرفا یک امر سیاسی است و ما میتوانیم در حد نظر دادنی همانند نظرمان درباره شرایط اقتصادی و یا سیاسی یک کشور و یا نظرمان درباره عقاید و سلایق چگونه لباس پوشیدن و چه خوردن و... باشد. یکی رنگ فرهنگی داشته باشد و یکی رنگ دینی و یکی هم مثل فلسطین رنگی سیاسی/دینی و اندکی احساسی.
بله! وقتی زندگی به مجموعهای از زیستِ مادی، عقاید مذهبی، تمایلات اجتماعی سیاسی و اخلاقیات و ... ، که هرکدام از هم فاصلهها دارند و آدمهایی که هرچه این مجموعه را کاملتر داشته باشند در صدر کمال انسانی به حساب آید، تبدیل شده باشد، دور از انتظار نیست که ما هم در توهم خود به زندگیمان ادامه دهیم و نسبتمان با فلسطین را نهایتا در حد موافقت و یا مخالفتی به بینمکی یک نظر و یا بهشوری یک گریهی حسابی باشد.
میخواهم از این توهم صحبت کنم که ماها انگار از این زمین جدا شدهایم و هریک در گوشهای بهکار خود مشغولیم و تنها نسبتمان با بیرون از خودمان به علایق و سلایق تبدیل شده و درکی از عالم نداریم. حالِ غزه و وجود بمب اتم و کرونا و حالِ همسایه و... در مزه غذایمان بیتاثیر شده و برای هرکدام دقیقهای و شاید لحظهای توجه کرده، نظری میدهیم و در ادامه به برنامهی خودمان میرسیم.
اجازه دهید تا مثالی از فیلم سیونه پله بزنم.
دختری به یک پسری که متهم بهقتل است دستبند شده است و آن دخترِ گیرافتاده مدام در پی اثبات قاتل بودن پسر است، اما در صحنهای پسر دست دختر را میکشد و در چشمانش نگاه میکند و بهاو یادآور میشود که اگر من قاتل باشم اولین کسی که خلاص میشود( کشته میشود) خود تو هستی و سوال میپرسد که تلاش تو برای چیست؟
آری این قصهی ماست! که بند بودن دست خود را بهعالم نمیبینیم و یادمان رفته که قصهی اسرائیل قصهی ماست و اگر متوجه این قصه بودیم یا تا به حال دق کرده بودیم و یا آستین بالا زده، شب خوابمان نمیبرد.
اما وقتی درک از عالم برای انسان وجود نداشته باشد و پیوندی با آن نبیند در گوشهای بهزندگی خود ادامه میدهد و بهجای اینکه حوادث، به عنوان نشانهای رخت خواب از زیر خواب سنگینش بکشد مایهای میشود تا با گریه و موافقت یا مخالفت بهزندگی و خواب سنگینش ادامه دهد.
اما امید بهآن است که همهی این تصاویر و فیلمها و خبرها آن لحظهی کشیدن دستمان باشد وبا قصهمان چشم در چشم شویم و قصه را به یاد بیاوریم و دست بندمان را ببینیم.
آری قصهی غزه قصهی هر روزی ماست و زندگیای که، آدمها برایمان انقدر کم ارزش شدهاند که سرکردن با دیگری را عوض دقیقهای با گوشی سر کردن مبادله میکنیم، برای ما بچهدار شدن در عداد معادلات اقتصادی قرارگرفته است و اگر صدای انفجار از خانهی همسایهای بلند شد به فکر خواب خودمان دلگیر از بیفرهنگی همسایهمان هستیم. و غزه که هیچ! اگر تمام عالم و آدمهایش نابود شوند در دل ما خبری نخواهد شد ...
آری مردم غزه که خوب قصه را فهمیدهاند فرصتهای چندین سالهی مهاجرت به خانههای امن و خواب شیرین را، خودکشی دیده اند و محکم ایستاده اند تا یادآور قصهی زندگی و عالم جدید شوند. مادری کودک بهدست، یادآور بی مادری مان میشود و پدری که خانه اش بعد از چندین سال زحمت، خراب شده، دادِ همه اش فدای فلسطین سر میدهد تا بیخانمانیمان و بیشوق زندگی کردنمان را بهیادمان بیآورد.
آری! اسرائیل بمبباران میکند و خانهها را خراب میکند و آدمها را قتلِعام میکند و پیش میرود. شاید بهظاهر، مردم غزه بتوانند از این معرکه فرار کنند اما به کجا فرار کنند؟
این ماجرا آنجایی به اوجش میرسد که ما فکر میکنیم از اسرائیل فاصله داریم و میتوانیم خارج از قصه در گوشهای به زندگی خودمان ادامه دهیم و تلاشهای پیدرپی، برای زندگیای در آرامش داشته باشیم و آینده آنرا هم خوب بیمه کنیم و حساب و کتاب همهچیزش را بکنیم. پنبهای در گوش کرده و صدای بمبها را نشنویم، بمبهایی که دود آن سراسر زندگیمان را گرفته است. عدهای شبها به کاوارهها و عیش و نوش و یا بازی وسرگرمی فرار میکنند و مذهبی هایمان هم بههیاتی فرار کرده خوب گریه کرده تا روزی دیگر را تاب بیاورند. فارغ از لحظهای که بمبی میان خانهمان فرود آید و ببینیم که حتی فرزندمان راهم دوست نداریم،
آن لحظه ما به کجا فرار میکنیم؟
🖊محمدحسین پورعلیرضا
خانهشان مثل باد در هواست
بالهای ملائکه
زیر پایشان پهن گشته است
کاینچنین برقرار میروند
خانهشان،
برسر دشمن ذلیل و خسته و کلافهشان
ریخته است
ذکرشان
این دو نوجوان
این دو نوگلِ کنون
از درون آتش آمده
داغِ داغ، ذکر پاک یارب است
نُقلشان
این دو طوطیِ از قفس
پرکشیده
قند و شکّرِ
شکر و حمد و امتنان
سوی شهر میوزند
تا خنک کنند
هرم و التهاب شهر را و
گرچه خاکیاند
لباس رزم پوشیدهاند و جنگیدهاند
بین دود و نور و آتشاند
خلیلزادهاند
از درون باغچه
سوی باغ میروند
گرچه ظاهرا
بچهی کلاس اولند شاعرند
پشت میز نیستند
روی تخته میروند و
مشقِ امشباند
مردِ عشق و عاشقند
زبانشان بازِباز
درس عشق میدهند
سوی کوه میروند
کوه آتشفشان
بسکه از سینهی مادرانشان
جای شیر خشک
شیر مرگ و صبر را
کردهاند نوش جان
جای مزه هم
شهادتین دادهاند خوردشان
فتح میکنند
کارهای نکرده را
چیزهای ناشنیده را
.
تردید را میبری و
خط کشیدهای
بر روی هر چه که تا پیش از این
با تار و پودِ فکر و خیالم
آهسته بین لب
به زیر زبانم
میخواندمش:
محال (بهنجوی)
یا هیچ جز ملال
باور نمیآمدم
هرگز
این لحظهای را که در آنی
بنشسته بر تختهی سنگی
نهت خانهای نه سایهی گرمی
نهت تکیهگاهی و نه پناهی
جز آیهای که فتح تو بودهست
مثل زبان تو !
تازه! تر !
چون نعش مجروح شهیدی
کان را به ارمغان
گویا دقیقهای است
از بین معرکه آوردند
همچون تو باز گرم و صمیمی
بر پردههای یخ زدهی قلب
بر تارهای کر شدهی گوش
باور پذیر
باشد قبول! هر چه تو گویی!
نصر آن توست بلبل شیرین
اما بگو
کاین همه باور
آبشخورش کدام می ناب
یا گو که از که تاک خریدی!
آوار گشته خانهات اما
بر روی آن چه شاد نشستی
همچون گلی که تازه دمیدهاست
چون لاله یا که یک گل وحشی
در بین دشت
یا در مسیر رود زلالی