هو یاحی یاقیوم
الله اکبر را همیشه نمیتوان گفت چرا که بزرگتری او را همیشه نمیتوان دید
دیدن باور میخواهد و من گمان میکنم فقط یک شب در سال را مومن و تسلیم اویم
در میان همهکسانی که گفتند و گفتند تا پس بزنیم فقط یک نفر این معنی را نشانمان داد
چرا که خود بحقیقت از همه بزرگتر بود و با تماشای او و کارهایش ما باور کردیم که خدا از همه بزرگتر است و هرکاری با او شدنی است
ولی دریغ ...
ای کاش باورش میکردیم و میدیدیم همهی این کارها که به اسم انقلاب میکنیم فقط کوچک دیدن خدا و انقلابش است
استفاده اسرائیل از سلاح ممنوعه در رفح
🔹مدیر بیمارستان «الکویت»: رژیم صهیونیستی از سلاحی علیه شهر رفح استفاده کرده که از نظر بینالمللی ممنوعه و نامتعارف است و باعث قطع شدن دست و پاها، آنوریسم مغزی و سوختگی برخی قربانیان شده است.
🔹در حملات و بمباران بامداد امروز رژیم صهیونیستی علیه رفح در جنوب نوار غزه، حدود ۱۰۰ نفر شهید و تعدادی نیز مجروح شدند.
@TasnimNews
هنگامی که حضرت ابوالفضل(ع) به دنیا آمد، امّ البنین قنداقه او را به دست امیرالمؤمنین(ع) داد تا بر وی نامی بگذارد. حضرت وی را در آغوش کشید و او را مورد تفقّد و محبّت فراوان قرار داد. سپس در گوش راست وی اذان و در گوش چپش اقامه گفت. آنگاه به ام البنین فرمود: «او را چه نام نهادی؟» امّ البنین با کمال ادب عرض کرد: «من در هیچ امری بر شما سبقت نگرفته ام. هر نامی که می پسندید بر وی بگذارید». حضرت فرمود: «من او را به نام عمویم، عباس نامیدم !
ای روی دل افروزت آیینه زیبایی ⋆⋆
ای عشق جهان سوزت سرمایه شیدایی
ای ماه بنی هاشم خورشید لقا عباس
سقا و علمداری شمع شهدا عباس ⋆⋆
رخسار بدیع تو دیباچه نیکویی
اخلاق شریف تو مجموعه زیبایی
دام دل مشتاقان زلفت به دل آویزی
سرو چمن گیتی قدت به دل آرایی
گر سرو تو را گویم ز این گفته خجل گردم
کی سرو کسی دیده با این همه رعنایی ♪
ای مهر سپهر حسن ای ماه بنی هاشم
کی ماه کند هرگز با روی تو همتایی ♫
جیم
استفاده اسرائیل از سلاح ممنوعه در رفح 🔹مدیر بیمارستان «الکویت»: رژیم صهیونیستی از سلاحی علیه شهر رف
نمیدانم چرا میگویند دستهایش قلم شد !؟
منظورشان این است که نوشت ؟
یا از این قبیل و قبیله که دستها وقتی خود خودشانند چنین چیزی میشود
ببخشید !
شب جشن است ...
شب ابالفضل و هم از این رو شب شادی دل همه و همه
ولی میگویند:
تا چشم پدر بر فرزندش افتاد اشک ریخت و دستهایش را بوسید
مادر دلش ریخت !
پرسید دستهایش عیب و ایرادی دارد!؟
گفت نه میبینم روزی را که ....
آه میدانید!؟ من هم نتوانستم جلو خودم را بگیرم ...
یعنی نشد!
در زلف چون کمندش
ای دل مپیچ!
کآنجا ...
آنجا بقول حافظ بیجرم و بیجنایتی
سرها بریده بینی
پس چرا !؟
عطار میگفت :
پس بار دیگر حسین (حلاج) را ببردند تا بکشند، صد هزار آدمی گرد آمدند و او چشم گرد همه بر میگردانید و میگفت: حق، حق، حق، انا الحق.
نقل است که درویشی در آن میان از او پرسید که: «عشق چیست؟»
گفت: «امروز بینی و فردا و پس فردا».
آن روز بکشتندش و دیگر روز بسوختند و سوم روز بر بادش دادند، یعنی عشق این است. پس در راه که میرفت میخرامید دست اندازان وعیاروار میرفت با سیزده بند گران گفتند این خرامید چیست گفت: زیرا که بنحرگاه میروم ونعره میزد و میگفت:
ندیمی غیر منسوب الی شیء من الحیف
فلما دارت الکأس دعا بالنطع و السیف
سقانی مثل ما یشرب کفعل الضیف بالضیف
کذا من یشرب الراح مع التنین بالصیف
ترجمه را از خود عطار بشنویم:
حریف من ستم نمیکند.
به مانند آنچه خود مینوشید مرا نوشانید چنانکه میهمانی با میهمانان دیگر کند. چون جام دوری گذشت شمشیر ونطع خواست وچنین باشد سزای کسی که با اژدها در تموز (تابستان) خمر کهن خورد و هم پیاله شود.
نمیدانم میشود نام اینرا جرم گذاشت یا نه ولی من هم به حافظ اقتدا میکنم و میگویم بیجرم و جنایتند
و همین را میخواستند و باز بقول حافظ زیادی آن طرفها نپلکیم بهتر است!
بچه و معشوق و اژدها هر سه از عالم دگرند و مست و سرمست بازیهاشان
واجب هرچه دلخواهشان باشد و حرام هرچه از این دست نیست ...
دیدهآید که بعضی از اصحاب دسته اول خود را به دیوانگی میزنند و همبازی بچهها میشوند؟
بچهها سنگشان میزنند و کیف میکنند و آنها که جنونواره زندگی کردهاند میمانند و یگانگی را پیش روی خود میبینند!
و آنها که ازدست بچهها و سنگ زدنهایشان آزرده شوند و دست دیوانه نبودنشان رو شود بچهها را از دست میدهند!
جیم
پاک میدانی کیان بودند؟ آن کبوتر ها که زد در خونشان پرپر سربی سرد سپیدهدم سبزخطانی که الواح سحر را
goftego_az_pak_o_napak_ast.mp3
3.11M
دکلمهی شعر هستن
با صدای مرحوم اخوان ثالث
جیم
پاک میدانی کیان بودند؟ آن کبوتر ها که زد در خونشان پرپر سربی سرد سپیدهدم سبزخطانی که الواح سحر را
هایی مردم
جشنتان پرنور
شب تاریکتان روشن بسان روزهاتان
جشنتان دلباز بادا همچو عصر جمعههاتان
خوب میدانم
که عصر جمعهتان دل را نمیگیرد دگر
شادید و سرگرمید
جشنتان خوش باد اما من
آه مردهام من سخت دلگیرم
مثل دیشب ساکت و سرد و زمینگیرم
مثل دیروز و پریروز و پریسالم
ولی دردا دریغا
او که امشب را برایش شاد و خندانیم
او که امشب را به یمن زادنش
تا صبح بیداریم
او که موعود است
از اینجا رخت بر بسته است
شما دلشاد و او غمگین !؟
آه مردم
نمیدانم که باید با شما یا بر شما باشم !
بکم فتح الله و بکم یختم و بکم ینزل الغیث
با شماست که باران میبارد
باز آمد
مثل هر روز دگر
پرسیدم این را بارها از ابرها
از باد از برف
از تکان شاخسار سبزپوش راست قامت
سرو رعنا و بلند باغ
از راز پشت ابرها خورشید با دریا
از آسمان هم
بارها پرسیدهام این را که رازش چیست
این جنبش این جوشش
چیست راز بیقراریها
ییقراریها بسان و شکل ابر و باد میآیند
سرگردان
به دور خویش وین سیارهی خاکی
و این سیاره ی ناچیز
چرا هر شام و ماه و سال را حیران افلاک است
رازش چیست این ریزش این بارش ؟
چرا و از کجا میآید این بار گران از آسمان
یا هم چونانچون برف یا باران
از کجا سرریز میگردند
از کدامین کوزهی لبریز
کدامین ایل ایلاتی فتاده راهش از این سو
و دست رحمتش از شال پر بذرش
پشت سر را روشن و پرنور کرده است و گذر کرده است
غرض از این چه بود آیا
اینکه باز آمد
همچون ماه یا خورشید
نسیمی پر لطافت
آه اینها اوست ؟
او بسان ابر نمناک است ؟
یا گرم همچون خواب؟
او خواب است ؟ لطافت اوست؟
میپرسم باز
رازش اوست !؟
این جوشش از جوش درون اوست ؟
این گردش نمیگویم من از یمن قدومش بلکه میپرسم قدوم اوست !؟
او آمد ؟
نوش جونت !
خداروشکر بازهم دیدمش و انشاالله همه ببینید
صدا سیما هم ما رو با این مجریهاش گروگان گرفته البته تقصیر مجری نیست ! وقتی یک مجری رو از سیاست میکشونی جلو مردی که نمیدونی کیه و ازش میپرسی چرا ساکته ولی تا میاد حرف بزنه دهنش رو میبندی بیشتر نشون میده که چقدددد ....
نقطهچین رو خودتون پر کنید من از عهدهش بر نمیام !
برام جالب بود وقتی ایکنا که سایت قرآنه رسمیه کشوره فیلمهای دکتر داوری رو یک دیقه یک دیقه تیکه تیکه کردن رفیقم زنگ زد گفت میشه کاملش رو بزارید گفتن که نه سیاست ما این نیست ! 😊 سیاست ؟ منظورشون رو متوجه شدید؟
پیرمرد نود ساله نزار اومده و خوشحاله که سایت قرآن داره باهاش مصاحبه میکنه و ازین بابت ازشون تشکر میکنه و شروع میکنه سخن جان بگه اون وقت این عزیزان که حالا یعنی مسلمونن یاد سیاستهای تاریخیشون افتادن ...
بگذریم از اینها وقتی با سخنرانیهای رهبری هم همین کارو میکنن و وقتی داوری بهشون میگه تکنیک جلو افتاده و حواستون نیست که وقتی کارت بجایی میکشه که جای اینکه مخاطبت رو جدی بگیری و سعی کنی اونها را از جا بلند کنی سخن تفکر رو میاری همنشین اهواء و تصور خودت از مردم میکنی صداشون در میاد که این داره آدما رو مایوس میکنه و چه و چه!
آخه یکی بپرسه که این سطح فهم نیاز به ناامید شدن داره؟؟؟
بگذریم گرچه نمیشد یک جملهی میرشکاک که در پاسخ خود مجری بود منعقد بشه و به سرانجامی برسه ولی تماشای فهم و صفای این مرد همونطور که توی ظاهر ساده و بیادعاش پیداست سیری ناپذیره
انقلاب میرشکاک و امثالشه
خیلی شیرین بود گرچه حرص خوردیم!
کودکی و شوق از خود گفتن شیرینه