ما به سخن زمین و زمان کمتر گوش می دهیم و می پنداریم که ایندو تکراری و بیروح و سرد و یخزدهاند. ولی شنیدهام که خاک کرب و بلا به هستی فراخوانی داد و آنها که بر مرگ خشم نگرفته بودند و از آن نمیترسیدند بلکه قرین و انیس خانهاش بودند دعوتش را اجابت و به خاکش هجرت کردند و سخن مجمل و دشوار او را دریافتند و آن ندا را همچو بنایی برافراشتند و به اینهمه روایت با ده زبان تفصیل دادند.
🔐ادامه (کلیک کنید)
✨
Eitaa.com/jeeeem
سلام
سربازانت در گهواره نعره میکشند و میغرند که انی عبدالله و آینهی اتاقشان که خود را در آن برانداز میکنند کاردستیشان است
نقصها و حسنشان را در آن میبینند و بابت آن پول نمیخواهند.
یک بار که تو گفتی پیشرفت ده سال فریاد نمیزنند وای اگر سیدعلی حکم جهادم دهد.
خوشبحالشان که تنها دلخوشیشان دعوا نیست. کار مهمتری دارند. همهشان خودِ تواند و میدانند چه میخواهند. هرگاه پدرشان از آینده ترساندشان بلند میگویند سلام علیک بزودی از پرورشدهندهام برایت بخشش میخواهم. آه که چه محکم اینرا میگویند و چه سخت بدان باور دارند.
🔐ادامه (کلیک کنید)
✨
Eitaa.com/jeeeem
خواب پس از چند سال اینطور صلاح دیده که از آغوشش جدا شوم و خودش پیشاپیش تدارک ساعت مورد علاقهام را هم دیده است پس حتما زندگی طور دیگری خواهد بود
وانگهی همه چیزهایی که دوست داشتم را به من برگرداند.
موسیقی
و
علاقه به فیلم
و
شوق داستان
و
……
اما اینها که بدون دوست داشتن نفس کشیدن و شببیداری و گپ زدن میسر نمیشود.
بله زندگی به من اینها را هدیه داد.
از خواب پا شدم و دیدم خواب به خال زده است!
زندگی به من آزادی را برگدانده بود پس از چند سال. البته اگر بپذیرید خواننده عزیز که آزادی همان توانایی نه گفتن است به کسی که چند سال او را در پرده دوست داشتن جایی در پشت قلب خود پنهان داشتهاید
و دیگر هیچگاه به ملاقات او نرفته اید….
من چندسالی هست که گوشی تلفن کسی را جواب نداده ام و میبایست در مواجهه هر درخواستی بهم میریختم.
اما اول باید خوابی را برایتان تعریف میکردم؛
🔐ادامه (کلیک کنید)
✨
Eitaa.com/jeeeem
مثل کوله قرمزی که پر است از خرتوپرتهای شخصی
که هیچگاه از آن بهره نمیبریم و فقط در نگاه خودمان تماشاییمان میکند
کوله قرمزی برای کسی که واقعیت ندارد
و وصفش
بارکش است
🔐ادامه(کلیک کنید)
✨
Eitaa.com/jeeeem
باسمه تعالی
چرا مینویسم؟
دلم میخواهد یادگار بنویسم
یادگاری برای تماشا شدن در چشم آدمی
بلکه آدمی که یادگار خوان است
گرچه ملامتش کنیم بابت فضول بودنش ولی من این فضولی را از چشمان او التماس میکنم
من هر شب پیش از نوشتن خواب چشمان او را دیدهام
مگر این که کلمات خوابم کنند
و دستمانم را از من بگیرند!
و دستان مرا بهمن پس بدهند
آنگاه شاید باور کنم که کسی دارد یادگاری میخواند
آنگاه زبان من نمیگیرد و دستهایم بیدریغ بر پیکر واژهها و بر اندام حروف میکوبند
آنجا باور دارم که من آدم خوب و یا بدی نیستم
آدم ناقص و یا کاملی نیستم
در مییابم چیزی بر همهچیز این وضعیت، سبقت دارد
اگر آدم کاملی بودم جایی باید درنگ میکردم و ثانیههایی را بند آن میشدم
نه
این که مینویسد نمیتواند آدم کاملی باشد
این هرچه هست، هست و کتابتش با هستیاش یگانهاست
تعارفی نیست
و به نفسنفس نمیافتد
حرفش را محکم میزند و با همهکس به زبان خودش سخن میگوید
هرجایی نمیرود
بیشتر ساکت است و به خوانندهاش نگاه میکند
خواننده یادگار خوانش
✨
Eitaa.com/jeeeem
و هیچ چیز بجای نگذاشت
و نه حتی سروی بجای من نکاشت
و صبا بهانهای بود
تا باد بوزد
و یاد مرا از خاطرش ببرد
تا بهانهای نداشته باشد
که حتی کوتاهترین ثانیههای عمرش را
و حتی تلخ ترین ثانیههایت را
ادامه[کلیک کنید]
Eitaa.com/jeeeem
همه عمر حسرت خورده بودم
حسرت نداشتنت را
و هنوز نمیدانم که هستی؟ و کجایی؟
و هنوز ندارمت و نداشتنت مرا حسود کرده
هرچه خواستنی دست این و آن میبینم و هرکجا
هرچه خوبی است
غیظ، افسار قلبم را میگیرد
و آن را به سوی درههای هلاکت و قهر با همه میکشاند
که چرا همه تو را از من گرفته باز پَسَت نمیدهند
چرا همه تو را به هم میدهند اما به…
ادامه[کلیک کنید]
Eitaa.com/jeeeem
من اما خاطرم آسودهتر بی
که پای چشم یار سوته، تر بی
خدایا زخم او را چارهای کن!
مخواه این کز همه بیچارهتر بی
Eitaa.com/jeeeem
چشمانتظار گذشتهای که به آینده بپیوندد
خواب تو میشوم و خواب تو را میبینم
در خواب میغلطم
و عرق سرد میریزم
آنجا هم هرباره ترا از دست میدهم
و ثانیهها
(چونان گامهای کسی که در خواب
بر سطح ترس میدود)
میلغزند و جابجا نمیشوند…
برای ادامه (صلوات بفرستید)
Eitaa.com/jeeeem
از رنگها بگذریم هیچ اسمی بیتو ملازم هیچ معنایی نیست
آبها شورند
شورها بیمزه
مزهها بیرنگ
رنگها بیروح
روحها مرده
مردهها فراموش
فراموشیها پوچ
پوچها توخالی
خالیها توزرد
زردها تاریک
تاریکها مژده
مژدهها دلفریب
دلفریبها کشک
کشکها شور
شورها بیمزه
مگر دیدار و مژدهتو
اگر همینجا بتوانیم ببینیمت
برای ادامه(صلوات بفرستید)
Eitaa.com/jeeeem
میخواستم(همیشه داشتنت) را داشته باشم.
و کم کمک
یادش گرفتم
از تو.
اسیر توام
بدون اثری از چنگی.
و بدون طنابی
از لالهی گوشهایت آویزانم؛
آرامش نبضت را
بالا و پایینش را
لمس میکنم.
خیلی ظریف از سرازیر سنگها و صخرههای آبیِ منطقهی شانههایت
میگذرم.
و در این گشت و گزار
شانه بهشانهی زمان
تا بینهایت جاری میشوم و از همهجا میگذرم؛
مخصوصا
از خاطرِ بیاباننشینانِ فراموشیِ تو!
میگذرم ....
از آنها که خود را فراموش کردهاند؛
از دور مرا میبینند
به استقبالم میآیند.
اولش باورشان نمیشود
ولی پس از تردید ها
بهخود میآیند.
و به ستایش و پاسداشت
دستهایشان را
همچون پرستندگان
بهسوی من میکشند.
و مرا بسان تابوت شهیدی بالای سر خود میآورند و ساکت و سردِ بیابانشان
شور میگیرد و سرسبز میشود.
Eitaa.com/jeeeem
خیال من
صحن خلوتی است
در انتظار اینکه
تو گاهی در آن در رفتو آمدی
وهمچو نور
نور عصر
خورشید چشمان مغرور من
با تماشایت
غروب میکند
و کوتاه میآید
و آهسته آهسته
بر دستهای
تو
و انگشتان نازکت
میخزد
و درس
ظرافت میآموزد
برای ادامه (صلوات بفرستید)
Eitaa.com/jeeeem