eitaa logo
قهتاب(جیران مهدانیان)
168 دنبال‌کننده
36 عکس
2 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
از باب القبله حضرت عباس زدیم به دل شارع العباس، مثل همیشه همان ابتدای خیابان بساط چای ابوعلی به راه بود.رفتم سمت صف چای. صف دو شاخه شده بود. من از سمت چپ ایستادم داخل صف. خانم کناری رو ترش کرد: «جا نزن خانوم» حوصله دهان به دهان شدن نداشتم. چیزی نگفتم. چهار تا غر دیگر حواله‌ام کرد. خانم پشت سری‌اش درآمد:«اینا عربن هیچی نمی‌فهمن.» فکر کرده بود عربم. چادر عربی و عبای بلند و روسری‌ام به اشتباهش انداخته بود. این جمله را که گفت انگار دکمه‌ام را زد. ابروهایم به هم گره خورد، سر چرخاندم طرفش: «خانم درست حرف بزن، یعنی چی نمی‌فهمه؟» دست و پاش را گم کرد. افتاد به عذرخواهی. لبخندی به لبش انداخت: «عههه ببخشید، فکر کردم عرب هستین، خب این عربا صف و اینا رو نمی‌فهمن» قشنگ انگشتش را روی دکمه گذاشته بود و فشار می‌داد. سرم را تکان دادم و گفتم: «برای خودم ناراحت نیستم، چون من تو صف بودم، ازین ناراحتم که این جماعت بیست روز از زندگی‌شون می‌زنن، به همه‌تون، همه‌مون خدمت می‌کنن ، لباسامونو بشورن، غذا بدن، تو این بی‌آبی و بی‌برقی کم نذارن برامون، بعد شما می‌گین نمی‌فهمن» این رفتار را چند بار دیگر از ایرانی‌ها دیدم. عجیب این‌جاست که بعد همین هم‌وطن‌ها، عرب‌ها‌ها را متهم می‌کنند به نژادپرستی. روی کوله‌شان پیکسل می‌زنند: « حب الحسین یجمعنا» بعد هرچه می‌خواهند می‌بندند به بیخ ریش این جماعت میزبان. برای خودم متاسف شدم ، خجالت کشیدم، غصه خوردم، چه‌قدر بعضی وقت‌ها ما نمک‌نشناس می‌شویم.😢 (حالا همه را نمی‌گویم، ولی به خدا یکی‌اش هم زیاد است) @jeiranmahdaniannn