.
بعضی چیزها خیلی عجیب است.
اینکه کسی را ندیده باشی و صدایش را نشنیده باشی اما بینتان علقه ایجاد شود عجیب است.
اولین باری که برای محفل مطلب داد گفتم یک عکس از خودت بفرست که بالای مطلبت بزنیم.
گفت: میشه من عکس نفرستم؟
گفتم: شدن که میشه ولی ترجیح اینه بفرستی.
نفرستاد و عذرخواهی کرد.
هیچوقت صوت هم نفرستاد. حتی همین دفعه آخر که یک پرسشنامه فرستادم و گفتم لطفا اینها را جواب بده، همه را تایپ کرد.
بعدها شنیدم میثاق هیچوقت برای کسی صوت نفرستاده و هیچکسی صورتش را ندیده تا همین چند روز پیش که بچههای تهران از پشت شیشه بیمارستان دیده بودنش.
راستش آنقدر صمیمی نبودیم که بدانم چرا تصویر و صوت نمیدهی. هیچوقت، نه توی جلسات آنلاین نه توی چت و نه حتی روی پروفایلت.
توی جلسات حضوری هم هیچوقت نیامدی، حتی جایزه داستان تهرانت را پدر و مادرت گرفتند.
حالا فهمیدهام این ییماری لعنتی نمیگذاشت باشی کنارمان.
من حالا حتی نمیدانم از دیشب برای چه صورت و صدایی اشک ریختهام و دم به دم بغض میکنم. هیچ تصویری توی ذهنم نقش نمیبندد.
بدون هیچ تصوری از تصویرت مدام از جلوی چشمانم رد میشوی!
عجیب است برای خودم هم.
دیدار، آغوش، نگاه، صدا علقه ایجاد میکند، دلبستگی میآورد
اما تو بدون همه اینها صاف نشستی توی قلب مبناییها که حالا چند روز است فکر و ذکرشان شدهای.
ضمیرهایم هم به هم ریخته، با سوم شخص شروع کردم و با دوم شخص تمام. برعکس ارتباط این روزهایمان با تو. دوم شخص بودی وحالا شدهای سوم شخص!
#اللهم_انا_لا_نعلم_منها_الا_خیرا
#هم_رویا
ای وای از این ای وای از این از دست دادنها…
ای مرگ از جان رفیقانم چه میخواهی…
چیزی بگو! آرام کن آشفتگیها را
در سینهها این بغضِ سرسنگین نخواهد
ماند…
علیرضا قربانی/ روزهای بیقرار
هدایت شده از [ هُرنو ]
به یاد خواهرمان #میثاق_رحمانی، جهت شرکت در ختم قرآن، صلوات، فاتحه، ذکر لا اله الا الله و... از طریق پیوند زیر، اقدام کنید.
👇
https://iporse.ir/6251613
بخوانیم تا برایمان بخوانند...
نماز لیلة الدفن: میثاق بنت مهدی
هدایت شده از گاه گدار
چالشی گذاشته بودم برای پذیرش استادیار در مدرسه نویسندگی مبنا. بهترین هنرجوها تویش شرکت کرده بودند و من باید تعداد کمی را انتخاب میکردم.
چالش چهار مرحله داشت، یک مرحلهاش فرستادن یک صوت بود. باید یکی از تکنیکهای نویسندگی را درس میدادند تا ارزیابی کنم بلد هستند نکتهای را آموزش بدهند یا نه.
میثاق رحمانی پیام داد که نمیتواند صوت بفرستد. گفتم بدون صوت تدریس نمیشود توی چالش شرکت کرد. پرسیدم چرا نمیخواهد صوت بفرستد؟ گفت نمیتواند حرف بزند، گفت همیشه ماسک اکسیژن روی صورتش هست و صدایش جوهر ندارد.
فکر اینجایش را نکرده بودم. پرسید راهی ندارد؟ پرسید میشود تدریسش را تایپ کند؟
جوابم معلوم بود، نه. استادیار باید با هنرجوهایش حرف میزد و تعامل میکرد. متنها به اندازه صوتها جان نداشتند.
راستش را بخواهید ترسیدم بگویم نه، چیزی توی ذهنم میگفت اجازه نداری به خاطر بیماری فرصت شرکت در چالش را از کسی دریغ کنی.
قبول کردم اما همان وقت گفتم که متن باید به اندازه تدریس صوتی خوب باشد و هنرجو را توجیه کند، گفتم کار سختی است ولی اشکال ندارد، شما متن بفرستید.
من توی چالش استادیاری بیتعارف هستم، سختگیر میشوم و رودربایستیها را میگذارم کنار.
میثاق رحمانی توی چالش استادیاری ۸۵ امتیاز از ۱۰۰ امتیاز گرفت که امتیازی واقعا بالا بود و وارد مصاحبه شد. مصاحبه ما هم به صورت متنی پیش رفت و بالاخره در ۷ اردیبهشت ۱۴۰۱ عضو گروه استادیاری مبنا شد.
حالا در ۲۰ خرداد ۱۴۰۳، ایستادم روبهروی تابوت میثاق رحمانی و برایش نماز خواندم، رفتم پای قبرش و برایش تلقین خواندم، دست توی خاکهای قبرش فرو بردم و فاتحه خواندم.
من فکر اینجایش را نمیکردم.
در همه این روزهای همکاری که کار توقف و تعطیلی و مرخصی نداشته، میثاق رحمانی یکی از همراهترینها با مبنا بود.
میثاق رحمانی کار خودش را کرد، آجرهایی در ساختمان مبنا گذاشت و رفت. حالا من ماندهام با جمع خوبی از دوستان و همکارانم که باید راه را ادامه بدهیم. قلههای بزرگی هست که باید فتحش کنیم و آن بالا در روز افتخار جای دوستان از دست دادهمان را خالی کنیم و باز راه بسازیم تا قلههایی بلندتر.
من به خدا خوشبینم، میدانم هر چه برای ما و دوستانمان رقم میزند، خیر است. خیری که گاهی البته تلخ است و گاهی شیرین. ما خدای خوبی داریم، این را حالا عیانتر از هر وقت دیگر و هر کس دیگر، میثاق رحمانی میفهمد و حتما شهادت میدهد، ما ولی صدایش را نمیشنویم، مثل روزهایی که اینجا بود، با ما بود ولی صدایش را نداشتیم.
.
«محمدرضا جوان آراسته»
zil.ink/mrarasteh
سایه عزیزم
خدا میداند با دیدن این لوح و آن فیلم کوتاهی که اسمت را صدا زدند چهقدر ذره ذره وجودم ذوق کرد و لبهام کش آمد.
من منتظر آن روزی هستم که جشن امضای کتابت بیایم و اشکهای خوشحالیم گوله گوله روی همان امضای تو بچکد و جوهرش را پخش کند🥹
قلمت پر توانتر در مسیر حق و حقیقت!
کابینتهایت پر کتابتر!
کشوهایت پر نسکافهتر!
میزت پر ساقهطلاییتر!
#هم_رویا
#خندههای_امروز_کنار_اشکهای_دیروز
ما اینجاییم،
کنار دوستان کتابخوانمان در حلقه کتاب مبنا،
دمنوش حلقه کتاب مینوشیم و از آقای حقیقت مترجم کتاب«بندها» درباره داستان و ترجمه میشنویم.
#حلقه_کتاب_مبنا