eitaa logo
ژلوفن
500 دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
9هزار ویدیو
34 فایل
خسته شدی از یک روز پرکار و پرمشغله!!؟ حوصله هیچ چیز رو نداری!!؟ میخوای تسکین بدی خستگی هات رو!!؟ اینجا همه چی هست یک پکیچ کامل طنز سرگرمی حیات وحش و... همه چی که حالت رو خوب کنه 🔻کانالی که خستگی هات رو میشوره و می بره 🔸️کانال #ژلوفن مسکن پنج کاره🙃
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺امام صادق علیه السلام🌺 🌸بهترین زنان شما زنی است که دارای بویی خوش و دست پختی خوب باشد . هنگامی که خرج می کند، بجا خرج کند، و هنگامی که خرج نمی کند بجا از خرج کردن خودداری ورزد . چنین زنی کارگزاری از کارگزاران خداست و کارگزار خدا نه ناامید می شود و نه پشیمان🌸 وسائل الشیعة، ج ۱۴، ص ۱۵
❤🌿 رسول خدا میفرمایند: 🌸 زنی نیست که به شربت آبی دهد مگر اینکه این عمل از عبادات یک سال و از روزه گرفتن روزهایش قیام به نماز در شبهایش بهتر می باشد....
❤️🍃❤️ ❓چه فرقی میکند که تو باشی یا او ... ❌ نگذارید این دنبال مقصر بودن ها فاصله ای بینتان بیندازد که‌ مبادا در این میان غریبه ای فاصله را پُر کند😭 نگذارید ما بودنتان تبدیل به من شود، 🔴نگذارید قهر هایتان عادی شود. 👌 باور کنید یک گفتن، میگشاید تمام اَخم های مردانه را یک آغـــــــــ😊ــــــــوش محکم😇😍 ✍ تمام میکند لجاجت های زنانه را ✍باور کنید کِیف دارد در کنار بودن.❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 رهبرانقلاب: نگذاریم بالارفتن بخصوص در مورد ادامه پیدا بکند ✅واسطه‌‌گرى ازدواجها را راه مى‌‌اندازد ⚠️ بعضی سنتهاى غلط در مورد ازدواج، مانع از رواج ازدواج جوانهاست
♦️سوالاتی که باید قبل از پرسید
❤️🍃❤️ از همسرتان تعریف کنید و این احساس خوب را با او به اشتراک بگذارید، ، حس خوب می‌آورد و البته رنگ تازه‌ای هم به می‌دهد.
📸 دنیای شیرین بازیگر داعشی! علیرضا رئیسی، بازیگر نقش بغاض در سریال «خانه امن» همان بازیگر قدیمی سریال‌های دنیای شیرین و خانه سبز دهه هفتاد است. او به صبح‌نو گفته: برای دنیای شیرین ماهی ۷۰۰ هزار تومان دستمزد می‌گرفتم! من یک بازیگر حرفه‌ای و شناخته‌شده بودم و در بهترین فیلم‌های سینمای کودک و نوجوان بازی کرده بودم. واقعا به دنبال من بودند و من هم دستمزد خوبی می‌گرفتم. من مدتی ایران نبودم. وقتی برگشتم، اولین تجربه‌ام در بازیگری همکاری با احمد معظمی در سریال «شاید برای شما هم اتفاق بیفتد» بود. دیگر همکاری نداشتیم تا اتفاقی همدیگر را دیدیم. درباره نقش بغاض در خانه امن به من توضیحاتی داد که در ابتدا کمی شک داشتم! بغاض لحن و گویش خاصی دارد و این یک چالش بود. به خودم گفتم اگر نگران درآمدن این نقش هستم و از طرفی خودم را بازیگر می‌دانم، باید حتما قبولش کنم. در خانه امن نقشی را بازی کرده‌ام که حتی اگر مدتی بازی نکنم باز هم با آن به یاد خواهم آمد. از اینجا به بعد حس می‌کنم باید خیلی احتیاط بیشتری بکنم. راستش موجی از نقش‌های منفی به من پیشنهاد شده است!
💕بعضی جمله ها توی دعوا مردها رو اذیت میکنه مثل👇 تو همینطوری هستی! تو منو نمیفهمی! گفتنِ: تو هیچ وقت.... تو همیشه... ممنوع❕⛔️
چه تعداد فرزند؟ چقدر فاصله؟ 🔻مطالعات نشان میدهد تا قبل از18سالگی، نقش پدر و مادر در تربیت فرزند 11 درصد و نقش خواهر و برادر 33درصد است. یعنی خواهر و برادر 3 برابر پدر و مادر در تربیت فرزند نقش دارند. از این رو بسیار مهم است که فرزند دارای خواهر یا برادر باشد. تعداد ایده آل فرزندان 2یا 3فرزند و فاصله ایده آل بین دوفرزند 20تا30ماه است. این فاصله بعداً بدلیل نزدیکی سن، آن دو کودک را دوست و یار هم میکند. در دنیای امروز بهترست مادر، تا2-3 سالگی فرزندش، کنارش باشد، در نتیجه وقتی بچه دار شدید شما باید خودتان را برای 4تا6 سال، ماندن در خانه و مواظبت از فرزندان آماده کنید. ضمنا دختران 1-2سال از پسرها جلوترند. پس اگر فرزند دوم دختر باشد خیلی زود از نظر توانایی مغزی به فرزند اول که پسر است میرسد. ولی اگر اولی دختر و دومی پسر باشد، ازنظر شناسنامه 2سال ولی از لحاظ فهم و درک، 3-4سال اختلاف دارند! 👈با هر ساعتی که در مواظبت از کودکان خود میکوشید، هزاران ساعت به خوشی،خوشبختی و سلامت فرزندانتان کمک میکنید و هر 1ساعتی را که در اینجا کم میگذارید، متأسفانه در آینده، ای بسا صدها ساعت رابرای جبرانش باید صرف کنید! join👉 ─━━━━⊱🐣⊰━━━━─ ♡
هدایت شده از ژلوفن
📚 رمان قشنگه، عاشقانش هم که قشنگ تر 🍃🍃 ✅خبر ،خبر قراره باهم یه رمان خاص بخونیم .... رفقاتونو دعوت کنید 😊 💢واما... با رمان شیرین و جذاب ♥️ ♥️ در کنارتون هستیم . هر شب راس ساعت ۲۲ با ما همراه باشید😊
🌸 آه از نهاد صمد درآمده بود. بالاخره به امامزاده رسیدیم. گوسفند را قربانی کردند و چندنفری گوشتش را جدا و بین مردمی که آن حوالی بودند تقسیم کردند. قسمتی را هم برداشتند برای ناهار، و آبگوشتی بار گذاشتند. نزدیک امامزاده، باغ کوچکی بود که وقف شده بود. چندنفری رفتیم توی باغ. با دیدن آلبالوهای قرمز روی درخت ها با خوشحالی گفتم: «آخ جون، آلبالو!» صمد رفت و مشغول چیدن آلبالو شد. چند بار صدایم کرد بروم کمکش؛ اما هر بار خودم را سرگرم کاری کردم. خواهر و زن برادرم که این وضع را دیدند، رفتند به کمکش. صمد مقداری آلبالو چیده بود و داده بود به خواهرم و گفته بود: «این ها را بده به قدم. او که از من فرار می کند. این ها را برای او چیدم. خودش گفت خیلی آلبالو دوست دارد.» تا عصر یک بار هم خودم را نزدیک صمد آفتابی نکردم. بعد از آن، صمد کمتر به مرخصی می آمد. مادرش می گفت: «مرخصی هایش تمام شده.» گاهی پنج شنبه و جمعه می آمد و سری هم به خانه ما می زد. اما برادرش، ستار، خیلی تندتند به سراغ ما می آمد. هر بار هم چیزی هدیه می آورد. یک بار یک جفت گوشواره طلا برایم آورد. خیلی قشنگ بود و بعدها معلوم شد پول زیادی بابتش داده. یک بار هم یک ساعت مچی آورد. پدرم وقتی ساعت را دید، گفت: «دستش درد نکند. مواظبش باش. ساعت گران قیمتی است. اصل ژاپنه.
🌸 کم کم حرف عقد و عروسی پیش آمد. شب ها بزرگ ترهای دو خانواده می نشستند و تصمیم می گرفتند چطور مراسم را برگزار کنند؛ اما من و صمد هنوز دو کلمه درست و حسابی با هم حرف نزده بودیم. یک شب خدیجه من را به خانه شان دعوت کرد. زن برادرهای دیگرم هم بودند. برادرهایم به آبیاری رفته بودند و زن ها هم فرصت را غنیمت شمرده بودند برای شب نشینی. موقع خواب یکی از زن برادرهایم گفت: «قدم! برو رختخواب ها را بیاور.» رختخواب ها توی اتاق تاریکی بود که چراغ نداشت؛ اما نور ضعیف اتاقِ کناری کمی آن را روشن می کرد. وارد اتاق شدم و چادرشب را از روی رختخواب کنار زدم. حس کردم یک نفر توی اتاق است. می خواستم همان جا سکته کنم؛ از بس که ترسیده بودم. با خودم فکر کردم: «حتماً خیالاتی شده ام.» چادرشب را برداشتم که صدای حرکتی را شنیدم. قلبم می خواست بایستد. گفتم: «کیه؟!» اتاق تاریک بود و هر چه می گشتم، چیزی نمی دیدم. ـ منم. نترس، بگیر بنشین، می خواهم باهات حرف بزنم. صمد بود. می خواستم دوباره دربروم که با عصبانیت گفت: «باز می خواهی فرار کنی، گفتم بنشین.» اولین باری بود که عصبانیتش را می دیدم. گفتم: «تو را به خدا برو. خوب نیست. الان آبرویم می رود.»