eitaa logo
جیران‌خاتون🌚
203 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
833 ویدیو
0 فایل
•بخدا درست من تویی،راست من تویی •مهر من تویی، ماه من تویی♥️✨ •روایت عاشقانه جیران تجریشی و ناصرالدین‌شاه💕🥲 https://harfeto.timefriend.net/16791454643294 ناشناس‌کانال‌:
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در خیال این بودم فرزندم روزی شاه خواهد شد مملکت شاه دلسوزی دارد اما نشد ...💔 کودکم عمرش به دنیا نبود ...💔 کپی ممنوع❌ ساخت خودشون 😁 @Jeyran_khaton
5.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همه گویند شاه لاف زن است من گویم شاه داغ فرزند در جگر دارد کمی طول خواهد کشید دردش خوب شود ....💔 کپی ممنوع❌ ساخت خودمونه😊 @Jeyran_khaton
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشق است دگر در دلت جای بگیرد راهی به خارج ندارد ...❤️ کپی ممنوع❌ @Jeyran_khaton
فصل ۲ پارت ۴۶ برام مهم نبود کی در آغوشم گرفته الان فقطُ و فقط ناصر مهم بود سرم را روی سینه ی آن فرد گذاشتم بدون اینکه چشمانم را باز کنم اشک ریختم که دستی نوازش وار روی سرم کشیده شد -گریه نکن جیران با تعجب سرم را بالا آوردم و ناصر را دیدم پس در آغوش ناصر بودم و ناصر به من آب رساند ؟ سریع بلند شدم و ایستادم و تعظیمی کردم لبخندی زد و راه افتاد و من هم پشت سرش راه افتادم که به کالسکه رسیدیم رفته بودم چیزی را که جا گذاشته بودم از اندرونی ام بردار که صدای سرفه های شخصی را شنیدم و به کمک جیران رفتم و الان هم توی کالسکه نشسته ایم و به تجریش میرویم اما نمیدانم چرا این دختر انگار از من دلگیر است
فصل ۲ پارت ۴۷ به ناراحتی جیران اهمیتی ندادم و به از شیشه کالسکه به اطراف خیره شدم وقتی رسیدیم پیاده شدم و جیران هم پشت سرم پیاده شد از ناصر دلگیر بودم اما الان وقت قهر نبود باید ناصر رو به سمت درختی که اولین بار همدیگر رو دیدیم ببرم و درخت عشق رو دوباره نشانش بدهم او را پیش درخت آورده بودم و از دور در حال دیدن آن بودیم که ناگهان دستش را گرفتم و دوییدم به سمت درخت، او هم همراهم دویید و به سمت درخت رفتیم
دو پارت رمان جیران🌸💕✨
هدایت شده از [جــــیـࢪان]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پ. ن: بدون شرح🤭💕 کپی ممنوع(پیگرد الهی دارد) ❌ ☞@JiranKhatun
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بمیرم من واسه 💔🙂 عشق دو تامونو🥺🫀 ساخت خودمونه 🙃✌️ کپی ممنوع ❌☘💕 @Jeyran_khaton
سیاوش خان زند ❤️ کپی ممنوع❌ ساخت خودمون😁 @Jeyran_khaton
فصل ۲ پارت ۵۰ از ترس داشتم به خود میلرزیدم از ترس خواستم چشمانم را ببندم که سنگی توجه ام را جلب کرد سنگ تقریبا بزرگی بود اما طوری بود بشه بلندش کرد و اگه توی سر مار میزدم مار میمرد تمام زورم رو جمع کردم و ناصر را به طرفی هل دادم و سریع سنگ را از جا بلند کردم و به سمت مار که نزدیکم بود پرت کردم باورم نمیشد سنگ به مار نخورد یعنی آنقدر نشونه گیری ام بده؟ حالا ترسم بیشتر بود با ی مار عصبانی روبرو بودم که فاصله ی زیادی باهام نداشت