eitaa logo
جامعة الحفظ بیت الزهرا (سلام الله علیها)
2.8هزار دنبال‌کننده
881 عکس
419 ویدیو
23 فایل
برگزار کننده دوره های شبانه روزی یکساله ، تابستانه و حفظ تلفنی قرآن کریم به صورت کاملا * رایگان* دارای ۱۰ سال سابقه در زمینه حفظ قرآن کریم برای اطلاعات بیشتر به مدیریت کانال پیام دهید. 👇👇👇👇 @abdeaabeghe 👇 ادمین تبادل @Zeinali9
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸 پندانه "نقاش مشهوری" در حال اتمام نقاشی اش بود. آن نقاشی بطور باورنکردنی "زیبا" بود و میبایست در مراسم "ازدواج شاهزاده" خانمی نمایش داده میشد. نقاش آنچنان غرق هیجان ناشی از نقاشی اش بود که ناخودآگاه در حالیکه آن نقاشی را تحسین میکرد، چند قدم به طرف "عقب رفت" نقاش هنگام عقب رفتن "پشتش" را نگاه نکرد که یک قدم به "لبه پرتگاه" ساختمان بلندش فاصله دارد. شخصی متوجه شد که نقاش چه میکند میخواست "فریاد" بزند، اما ممکن بود نقاش بر حسب ترس "غافلگیر شود" و یک قدم به عقب برود و نابود شود، مرد به سرعت "قلمویی" را برداشت و روی آن نقاشی زیبا را "خط خطی" کرد نقاش که این صحنه را دید با "سرعت و عصبانیت" تمام جلو آمد تا آن مرد را بزند اما آن مرد تمام جریان را که شاهدش بود را برایش تعریف کرد که چگونه "در حال سقوط" بود. براستی گاهی آینده مان را بسیار زیبا ترسیم میکنیم، اما گویا "خالق هستی" میبیند چه "خطری در مقابل ماست" و "نقاشی زیبای ما" را خراب میکند. 🍀🌸🍀🌸🍀🌸 @qurankashpiri
🔸 طنز آورده اند که کفن‌دزدی در بستر مرگ افتاده بود. پسر خویش را فراخواند. پسر به نزد پدر رفت گفت: «ای پدر امرت چیست؟» پدر گفت: «پسرم من تمام عمر به کفن‌دزدی مشغول بودم و همواره نفرین خلقی به دنبالم بود. اکنون که در بستر مرگم و فرشته مرگ را نزدیک حس می‌کنم، بار این نفرین بیش از پیش بر دوشم سنگینی می‌کند. از تو می‌خواهم بعد از مرگم چنان کنی که خلایق مرا دعا کنند و از خدای یکتا مغفرت مرا خواهند.» پسر گفت: «ای پدر چنان کنم که می‌خواهی و از این پس مرد و زن را به دعایت مشغول سازم.» پدر همان دم جان به جان آفرین تسلیم کرد. از فردا پسر شغل پدر پیشه کرد با این تفاوت که کفن از مردگان خلایق می‌دزدید و چوبی در شکم آن مردگان فرو می‌نمود و از آن پس خلایق می‌گفتند: «صد رحمت به کفن دزد اولی که فقط می‌دزدید و چنین بر مردگان ما روا نمی‌داشت.»😄😂☺️ 🍀🌸🍀🌸🍀🌸 @qurankashpiri
💠 حضور حفاظ مؤسسه قرآنی بیت الزهرا سلام الله علیها در مقبره شهدای حادثه هفتم تیر تهران _تابستان 1395 🍀🌸🍀🌸🍀🌸 @qurankashpiri
💠 و اگر از اکثر مردم روی زمین پیروی کنی تو را از راه خدا گمراه خواهند کرد . . . آیه 116 سوره انعام 🍀🌸🍀🌸🍀🌸 @qurankashpiri
اگه یک دفعه بهت بگن: جایی هست که آرزوی رفتنش رو داری، برو... کار ناتموم داری، انجام بده... از کسی طلب حلالیت میخوای، عجله کن که چند روز بیشتر فرصت نداری... چه حالی پیدا میکنی؟؟؟ اینکه بدونی کتاب زندگیت داره به انتها میرسه و صفحات آخرشه،  چه حسی بهت دست میده؟ اینکه بدونی آرزوهایی که در فکر رسیدن بهشون بودی، باید ببوسی بذاری کنار... باز هم غصه نداشته هات رو می خوری؟ باز هم به فکر آزار دیگران هستی؟ باز هم .... نه ..... دیگه این چیزها اصلاً برات خنده داره شاید امروز آخرین روز عمرمون باشه... اون وقت حسرت گفتن حرفهایی که باید "امروز"می زدیم ولی نزدیم؛ افسوس کارهایی که باید "امروز" می کردیم ولی کوتاهی کردیم، با خودمون زیر انبوهی از خاک دفن میشه... آرزوی خیلی از رفتگان، بازگشت به این دنیاست... فراموش نکنیم همیشه فردایی هست ولی اطمینان داریم که فردا هستیم یا نه...؟؟؟ 💕💕💕 @qurankashpiri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لنگر حلم تو ای کشتی توفیق کجاست که در این بحر کرم غرق گناه آمده ایم آبرو می رود ای ابر خطاپوش ببار که به دیوان عمل نامه سیاه آمده ایم حافظ این خرقه پشمینه مینداز که ما از پی قافله با آتش آه آمده ایم 🍀🌸🍀🌸🍀🌸 @qurankashpiri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃 پـیرمـردۍ با پـسر و عـروس و نوه اش زندگے میڪرد... او دستانـش می لرزید و چـشمانش خـوب نمیدید و به سختے می توانست راه برود. هنگام خوردن شام غذایش را روی میز ریخت و لیوانی را بر زمین انداخت و شڪست... پـسر و عـروس از این ڪثیف ڪاری پیرمرد ناراحت شدند: باید درباره پدربزرگ ڪاری بڪنیم وگرنه تمام خانه را به هم می ریزد... آنها یڪ میز ڪوچڪ در گوشه اطاق قرار دادند و پدربزرگ مجبور شد به تنهایۍ آنـجا غذا بخورد. بعد از این ڪه یڪ بـشقاب از دست پدربزرگ افتاد و شڪست دیگر مجبور بود غذایش را در ڪاسه چوبی بخورد، هروقت هم خـانواده او را سرزنش میڪردند پدر بزرگ فقط اشڪ میریخت و هیچ نمیگفت... یڪ روز عصر قبل از شـام پدر متوجه پسر چهار ساله خود شد ڪه داشت با چند تڪه چوب بازی میڪرد. پدر روبه او ڪرد و گفت: پسرم دارے چی درست میڪنی؟ پـسر با شیرین زبانی گفت: دارم برای تو و مامان ڪاسه های چوبی درست میڪنم ڪه وقتی پیر شدید در آنها غذا بخورید! •••یادمان بماند ڪه: "زمین گرد است..."••• 🍃 🌺🍃 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 @qurankashpiri
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️افزایش رزق و برکت و سرمایه بسیار شنیدنی👌 🎙حجت الاسلام 🌹🍃🌹🍃 @qurankashpiri
💠 این قرآن چیزی جز تذکری برای جهانیان نیست... 🔹 تکویر/آیه 27 🌐 @qurankashpiri
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃 سلطان به وزیرگفت۳سوال میکنم فردااگرجواب دادی هستی وگرنه عزل میشوی. سوال اول:خداچه میخورد؟سوال دوم:خداچه می پوشد؟ سوال سوم:خداچه کارمیکند؟ وزیر ازاینکه جواب سوالهارانمیدانست ناراحت بود. غلامی فهمیده وزیرک داشت.وزیر به غلام گفت سلطان ۳سوال کرده اگرجواب ندهم برکنارمیشوم.اینکه :خداچه میخورد؟چه می پوشد؟چه کارمیکند؟غلام گفت هرسه را میدانم اما دوجواب را الان میگویم وسومی رافردا اما خداچه میخورد؟خداغم بندهایش رامیخورد ، اینکه چه میپوشد؟خداعیبهای بندهای خودرامی پوشد. اماپاسخ سوم را اجازه بدهیدفردابگویم. فرداوزیر و غلام نزدسلطان رفتند.وزیربه دوسوال جواب داد.سلطان گفت درست است ولی بگوجوابهاراخودت گفتی یاازکسی پرسیدی وزیرگفت این غلام من انسان فهمیده ایست جوابهارااوداد. گفت پس لباس وزارت رادربیاوروبه این غلام بده غلام هم لباس نوکری رادرآوردوبه وزیرداد.بعد وزیر به غلام گفت جواب سوال سوم چه شد؟غلام گفت:آیاهنوزنفهمیدی خداچکارمیکند!خدادریک لحظه غلام راوزیر میکندو وزیرراغلام میکند. 🍃 🌺🍃 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 @qurankashpiri
🔷جنگ تحمیلی ۸ ساله به کشورمان با همه خشونت ها و زمختی هایش مثل هر موقعیت دیگری دارای اتفاقات طنز هم بود. به این صورت که گاهی ناخواسته و اتفاقی جریانی پیش می‌آمد که موجب خنده می‌شد، گاهی هم برو بچه های شوخ برای بالا بردن روحیه نشاط رزمنده‌ها دست به خلق اتفاقات طنز آمیز می‌زدند. به قول آن دوست رزمنده :مگر می شود چند نفر دور هم جمع شوند و بساط شوخی و خنده به راه نیفتد؟! انشاءالله در پنجشنبه های شهدایی مان از این داستان های طنز استفاده خواهیم کرد. @qurankashpiri
🔸 خاطرات طنز جبهه این طوری لو رفت دو تا از بچه های گردان را همراه خودشان آورده بودند و های های می خندیدند😂😂 — گفتم این چیه؟ — گفتن:عراقی —گفتم چطوری اسیرش کردید؟ می خندیدند و گفتند: از شب عملیات پنهان شده بود تشنگی فشار آورده و با لباس بسیجی آمده و ایستگاه صلواتی شربت گرفته و پول داده بود.😂😄 اینطوری لو رفته بود و بچه ها می خندیدند. 🍀🌸🍀🌸🍀🌸 @qurankashpiri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 استاد میرباقری | چگونه از پایان ماه شعبان بهترین استفاده را بکنیم؟ @qurankashpiri
🔸زندگی نامه شهید عباس دانشگر یکی از جوان ترین شهدای مدافع حرم حضرت زینب(س) است که در سال ۹۵ به فیض شهادت نائل شد. شهید عباس دانشگر متولد سال 1372 اصالتاً اهل سمنان, از پاسداران دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین(ع) و یکی از جوان‌ترین شهدای مدافع حرم حضرت زینب(س) است که بیستم خرداد ماه سال گذشته داوطلبانه عازم سوریه شد و در نبرد با تروریست‌های تکفیری در حلب سوریه به فیض شهادت نائل شد. تصاویر این جوان 23ساله در قامت شهید مدافع حرم به ‌خاطر ظاهر کم‌ سن ‌و سال او در عکس‌هایش، حسرت راهی را که رفته است بر دل خیلی‌ها گذاشته است. او به‌خاطر ویژگی‌های درونی‌اش, پس از شهادت به الگوی «جوان مؤمن انقلابی» برای جوانان تبدیل شد و بسیاری از جوانان از اقصی نقاط کشور علاقه خاصی نسبت به این شهید پیدا کرده‌اند. 🍀🌸🍀🌸🍀🌸 @qurankashpiri
🔸وصیتنامه تکان دهنده شهید عباس دانشگر بسم الله الرحمن الرحیم آخر من کجا و شهدا کجا، خجالت می‌کشم بخواهم مثل شهدا وصیت کنم، من ریزه‌خوار سفره‌ی آنان هم نیستم. شهید شهادت را به چنگ می‌آورد، راه درازی را طی می‌کند تا به آن مقام می رسد اما من چه؟! سیاهیِ گناه چهره‌ام را پوشانده و تنم را لخت و کسل کرده. حرکت جوهره‌ی اصلی انسان است و گناه زنجیر. من سکون را دوست ندارم، عادت به سک‍ـون بـلای بزرگ پیروان حق است. سکونم مرا بیچاره کرده، در این حرکت عـالم به‌سمت معبود حقیقی، دست و پـایم را اسـیر خود کرده. انسان کر می‌شود، کور می‌شود، نفـهم می‌شود، گنگ می‌شود و باز هم زندگـی می‌کند، بعد از مدتی مست می‌شود و عادت می‌کند به مستی، و وای به حالمان اگر در مستی خوش بگذرانیم و درد نداشته باشیم. درد را انسان بی‌هوش نمی‌کشد، انسان خواب نمی‌فهمد، درد را، انسان باهوش و بیـدار می‌فهمد. راستی...! دردهایم کو؟ چرا من بیخیال شده‌ام؟ نکند بی‌هوشم؟ نکند خوابم؟ مثل آب خوردن چندین هزار مسلمان را کشتند و ما فقط آن را مخابره کردیم. قلب چند نفرمان به درد آمد؟ چند شب خواب از چشمانمان گریخت؟ آیا مست زندگی نیستیم؟ خدایا؛ تو هوشیارمان کن، تو مرا بیـدار کن، صدای العطش می‌شنوم، صدای حرم می‌آید، گوش عالم کر است. خیام می‌سوزد اما دلمان آتش نمی‌گیرد. مرضی بالاتر از این؟ چرا درمانی برایش جست‌وجو نمی‌کنیم؟ روحمان از بین رفته، سرگرم بازیچه دنیاییم، الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ، ما هستیم. مرده‌ام، تو مرا دوباره حیات ببخش، خوابم، تو بیدارم کن خدایا! به‌حرمت پای خسته‌ی رقیه(س)، به‌حرمت نگاه خسته‌ی زینب(س)، به‌حرمت چشمان نگران حضرت ولی عصر(عج)؛ به ما حرکت بده.🌹🌹🌹 🍀🌸🍀🌸🍀🌸 @qurankashpiri