🌱°| اوایل جنگ بود و مرزها دست عراق بود.
در ارتفاعات گیلان غرب بودیم🌴
با حسرت به ابراهیم گفتم : یعنی میشه مردم ما راحت از این جاده عبور و به شهر خودشون برن؟😞
ابراهیم هادی گفت : چی میگی! روزی میاد که از همین جاده مردم ما دسته دسته به کربلا سفر می کنند! |🌱°
#شهید_ابراهیم_هادی
#اربعین
#شهادت_نصیبتون
🌱•🌱°
#هیاتـ_جوانانـ_حسینے_یاسوجـ
@jhyasuj
#خاطرات_شهدا 🌷
🍃🌹يك شب به اصرار من به جلسه #عيدالزهراء رفتيم، فكر ميكردم ابراهيم كه عاشق حضرت #صديقهست خيلي خوشحال ميشه.
🍃🌹مداح جلسه، مثلاً براي شادي حضرت زهرا (س) حرفاي #زشت و نامربوطي رو به زبان ميآورد، اواسط جلسه ابراهيم به من اشاره كرد و با هم از جلسه بيرون رفتيم.
🍃🌹در راه گفتم: فكر ميكنم ناراحت شدين، درسته؟ ابراهيم در حالي كه #آرامش هميشگي رو نداشت رو به من كرد و در حاليكه دستش رو تكان ميداد گفت: توي اين جور مجالس #خدا پيدا نميشه، هميشه جايي برو كه حرف از خدا و اهل بيت باشه و چند بار اين جمله رو تكرار كرد.
🍃🌹بعدها وقتي نظر علماء رو در مورد اين مجالس و ضرورت حفظ #وحدت مسلمين مشاهده كردم به دقت نظر ابراهيم بيشتر پي بردم.
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
#عيدالزهراء
🍃🌹🍃🌹
#هیاتـ_جوانانـ_حسینے_یاسوجـ
@jhyasuj
🔸باران شدیدی⛈ می بارید، #خیابان را آب گرفته بود. چند #پیـرمرد می خواستند به سمت دیگـر خیابان بروند. مانده بودند چه کنند❗️
🔸همان موقع #ابراهیم نوجوان از راه رسید. پاچه شلوارش👖 را بالا زد با #کول کردن پیرمردها آن ها را به طرف دیگر خیابان برد.
🔸ابراهیم برای #شکستن_نفسش از این کارها زیاد انجام می داد✅. مخصوصا زمانی که خیلی بین بچه ها #مطرح بود.
#شهید_ابراهیم_هادی
#حرکت_جهادی
🌹🍃🌹🍃
#هیاتـ_جوانان_حسینے_یاسوجـ
@jhyasuj
💫مسلمان شدن دختر مسیحی به سبب آشنایی با شهید ابراهیم هادی.
✍ راوی: خواهر شهید
💠مهمان برادر💠
خانم جوانی با من ارتباط گرفت و گفت: باید ماجرایی برای شما نقل کنم. ابراهیم نگاه من را به دنیا و آخرت تغییر دادو...
تغییری در روند زندگیش ایجاد شده و... اما تغییرات این خانم شگفت آور بود.
این خانم جوان گفت: من دینم مسیحی است از اقلیت های مذهبی ساکن تهران و وضعیت مالی ام خیلی خوب بود. به هیج اصول اخلاقی و حتی اصول دین خودم پایبند نبودم. هر کار زشتی نبود که در آن وارد نشده باشم! هرروز بیشتر از قبل در منجلاب فرو می رفتم.
دو سه سال قبل؛ در ایام عید نوروز با چند نفر از دوستان، تصمیم گرفتیم که برای تفریح به یک قسمت از کشور برویم. نمی دانستیم کجا برویم شمال. جنوب. شرق. غرب و...
دوستانم گفتند بریم خوزستان هم ساحل دریا دارد و هم هوا مناسب است. از تهران با ماشین شخصی خودمون راهی خوزستان شدیم بعد از یکی دو روزی به مقصد رسیدیم. شب که وارد شهر شدیم؛هیچ هتلی و یا مکانی را برای اقامت پیدا نکردیم. یکی از همراهان ما گفت: فقط یه راه داریم بریم محل اسکان راهیان نور.
همگی خندیدم. تیپ و قیافه ما فقط همان جا رو میخواست! کمی طول کشید تا مسئول ستاد راهیان نور ما رو پذیرفت.
یک اتاق به ما دادند وارد شدیم؛ دور تا دور آن پر از تصویر شهدا بود. هریک از دوستان ما به شوخی یکی از تصاویر شهدا را مسخره میکرد و حرف های زشتی میزد و...
تصویر پسر جوانی بر روی دیوار نظر من را جلب کرد من هم به شوخی به دوستانم گفتم: این هم برای من!
صبح که خواستیم بار دیگه به چهره این جوان شهید نگاه کردم. برخلاف بقیه نام اون شهید نوشته نشده بود. فقط زیر عکس این جمله بود: [ دوست دارم گمنام بمانم]
سفر خوبی بود. روز بعد در هتل و... چند روز بعد به تهران برگشتیم. مدتی گذشت و من برای تهیه یک کتاب به کتابخانه دانشگاه رفتم دنبال کتاب مورد نظر میگشتم؛ یکباره بین کلی کتاب یکیشون نظرم جلب کرد. چقدر چهره این جوان روی جلد برای من آشناست!؟
خودش بود. همان جوانی که در سفر خوزستان تصویرش را روی دیوار دیدم. یاد شوخی های آن شب افتادم ؛ این همان جوانی بود که میخواست گمنام بماند. این کتاب از مسئول کتابخانه گرفتم. نامش #سلام_بر_ابراهیم بود. و نام او ابراهیم هادی بود.
همینطوری شروع به خواندن کردم. به اواسط کتاب رسیدم ؛ دیگر با عشق میخواندم. اواخر کتاب که رسیدم. انگار راه جدید در مقابل من ایجاد شده بود.
من آن شب به شوخی میخواستم ابراهیم را برای خودم انتخاب کنم؛ اما ظاهرا او مرا انتخاب کرده بود! او باعث شد که به مطالعه پیرامون شهدا علاقمند شدم و شخصیت او بر من تاثیر گذاشت ومن مسلمان شدم.
🌺#شهید_ابراهیم_هادی🌺
#مقاومت
#هیاتـ_جوانانـ_حسینے_یاسوجـ
@jhyasuj
#خاطرات_شهدا 🌷
🔰یک روز #مدیر مدرسه راهنمائی پیش من آمد👥 با من صحبت کرد و گفت: تو رو خدا، شما که #برادر آقای هادی هستید با ایشان صحبت کنید که #برگردد مدرسه، گفتم: مگه چی شده⁉️
🔰کمی مکث کرد و گفت: حقیقتش، #آقا_ابراهیم از جیب خودش پول💰 می داد به یکی از شاگردها تا هر روز زنگ اول برای کلاس نان و پنیر🌯 بگیرد! آقای هادی نظرش این بود که این ها بچه های منطقه #محروم هستند، اکثرا سر کلاس گرسنه هستند، بچه #گرسنه هم درس نمی فهمد💬
🔰مدیر ادامه داد: من با آقای هادی برخورد کردم، گفتم: #نظم مدرسه ما را به هم ریختی، در صورتی که هیچ مشکلی برای نظم مدرسه پیش نیامده بود😔 بعد هم سر ایشان داد زدم🗣 و گفتم: دیگه حق نداری اینجا از این کارها بکنی❌
🔰آقای هادی از پیش ما رفت، بقیه ساعت هایش را در #مدرسه دیگری پر کرد، حالا هم بچه ها و اولیاء👤 از من خواستند که ایشان را برگردانم، همه از اخلاق و تدریس📚 ایشان تعریف می کنند، ایشان در همین مدت کم⏳ برای بسیاری از دانش آموزان بی بضاعت و #یتیم مدرسه، وسایل تهیه کرده بود که حتی من هم خبر نداشتم❌
🔰با #ابراهیم صحبت کردم، حرف های مدیر مدرسه به او را گفتم، اما فایده ای نداشت🚫 وقتش را جای دیگر پر کرده بود، ابراهیم در دبیرستان ا#بوریحان، نه تنها معلم ورزش♂ بلکه معلمی برای #اخلاق و رفتار بچه ها بود، دانش آموزان هم که از پهلوانی ها و قهرمانی ها معلم خودشان شنیده بودند شیفته💖 او بودند.
📚 کتاب "سلام بر ابراهیم"
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
🌹🍃🌹🍃
#shahidNazarzadeh
@jhyasuj
4.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
صوت شهید ابراهیم هادی پنج روز قبل از شهادت
که با دوستانش عهد شفاعت می بندد...
.
برای اولین بار پس از ۳۵ سال این صوت پیدا شد
و به خواهر شهید اهدا گردید...
#شهيد_ابراهيم_هادى
.
شادى روحش صلوات🌹
.
———————————————— eitaa.ir/jhyasuj