#فاطمه_مغنیه
بعد از شهادت برادرم جهـآد، بعضی از بزرگان فامیل اومدن دیدنمون و نظرشون بر این بود كه؛
برادر بزرگ جهاد و همچنین همسرم دست از فعالیتهای جهادیشون بردارند، شما دیگه طاقت از دست دادن عزیز ندارید … مادر عماد هم بعد از تقدیم كردن سه فرزند و یك نوه، فراق فرزند براش سنگینه!
فاطمه میگه من و مادرم لبخندی زدیم …
خندیدیم و گفتیم:
این سبك تفكر تو خانواده ما جایی نداره؛
اصلا نمیتونیم تو این راه نباشیم.
نمیتونیم راه مقاومت رو ادامه ندیم.
ما بر این عهد زندهایم و بر این عهد میمیریم
#شهید_جَهاد_مغنیہ
#شهادت_هنر_مردان_خداست
#جهادنا
#فرمانده_حزب_الله
#شهدا_ما_رو_گل_کنید_و_ببرید_
📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
@jihadmughniyah 🕊
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
#فاطمه_مغنيه
دختر شهيد #عماد_مغنيه
معروف به #حاج_رضوان در گفت و گويي خاطرنشان کرد:بسياري از دوستان و همکاران من نميدانستند که من دختر عماد مغنيه هستم و پس از شهادت پدر، توانستم اين مساله را آشکار کنم.
وی گفت:خيلي از آنان بعد از #شهادت
پدرم مرا مورد عتاب قرار ميدادند که چرا به آنان نگفتهام.
وي که در گفت و گو با پايگاه الانتقاد سخن
مي گفت،افزود: ما مدتها بود نگران بوديم که نکند براي پدر اتفاقي بيافتد و گريه ميکرديم.
ما وضعيت سخت امنيتي وي را درک ميکرديم و در ذهنمان بود که ممکن است شهيد يا اسير شود اما سعي داشتيم اين افکار را از خودمان دور کنيم. ما فکر نميکرديم که شهادت
او تا اين حد نزديک باشد...
#شهید_عماد_مغنيه_
#شهید_جَهاد_مغنیہ
#ابن_رضوان_
#محمد_جواد_عطوی_
#جهادنا
#فرمانده_حزب_الله
📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
@jihadmughniyah 🕊
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🌹🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین 🕊🌹
#مصاحبه
با
خواهر #شهید_جهاد_عماد_مغنیه_
#فاطمه_مغنیه
فاطمه می گوید:تا مدتها نمیدانستم دختر #معاون_جهادی حزبالله ام
گفتگوی جالب با #خواهرشهیدجهادمغنیه
آن قدر نگران #سلامتیاش بودم که فراموش کرده بودم عروسم.🧕 مدام حواسم به او بود و به بقیه حاضران تا کسی از او عکس نگیرد.»
صراط: از #فاطمه میپرسم به پدرت که فکر میکنی، بیش از همه دلتنگ چهای؟ سکوت میکند. تصور میکند #حاج_رضوان روبرویش ایستاده. میگوید: «سکوت زیبایش. #دلتنگ سکوت زیبایش میشوم. دلتنگ حضورش و سِحر وجودش. #عاشق این بودم که نگاهش کنم. خیلی وقتها از ته دل حس میکنم نیازمند آنم که چنین صحنهای باز تکرار شود.» بعد با اطمینان ادامه میدهد: «اینها مردان #خدا هستند.» #فاطمه میداند که در خیلی چیزها را از پدرش به ارث برده: «بله #شبیه او هستم. ... جهاد👮♂️ هم شبیه او بود.»
"سمیه علی" در پایگاه اینترنتی شبکهی المنار در ادامه نوشته است: فاطمه 🧕در منزل خودش پذیرایمان بود. 😊قبلش یک گفتوگوی تلفنی کوتاه داشتیم و در همان تماس دربارهی اصل مصاحبه و زمان مصاحبه دربارهی «حاج رضوان»👨✈️ توافق کردیم.
با نزاکت و اعتماد به نفس فراوانی به استقبالمان میآید. لبخندی بر چهره دارد که میتوانی در آن، رد غم «از دست دادن عزیز»ی را ببینی: از دست دادن برادر «و دوستی که من از همه به او نزدیکتر بودم» و از دست دادن پدر. پدری که درست هفت سال پیش بود که آخرین بار او را دید.
#آخرین_دیدار 👨✈️🧕
فاطمه #عمادمغنیه، برمیگردد به آن روز. انگار همهی جزئیات جلوش چشم باشد. لبخندی میزند و از یک فنجان نسکافه حرف میزند که پدرش «همه را یکجا سرکشید. خیلی هم تند. البته من این فنجان را برای خودم درست کرده بودم! قبلش از او پرسیدم نسکافه میخواهی؟ که گفت نه.» شنبه شبی بود، نهم فوریه #2008 «یعنی دو روز پیش از #شهادتش. پدر 👨✈️سه شنبه شهید شد.» سکوتی میکند و ادامه میدهد: «درست مثل برادرم👮♂️ #جهاد. 👱♂️او را هم برای آخرین بار روز پنجشنبه دیدم و روز یکشنبه شهید شد.» 🌹🕊🌹با اشتیاق، ادامه آخرین دیدار 🧕👨✈️با #پدرش 👨✈️را از سر میگیرد: «آمد به خانهی من. مادرم هم بود. نشستیم به شبنشینی. آن شب قسمتی از یک سریال طنز سوری را دیدیم و کلی خندیدیم.»
بابا کجاست؟ 👨✈️
«باعث شدی وسط #خاطراتم_بگردم» این را درحالی میگوید که دارد در اتاقش دنبال یک یادگاری از پدرش میگردد که از او خواستیم برای ضمیمه کردن به متن مصاحبه در اختیارمان بگذارد. نگاهش میافتد به دیوار اتاق.🌹🕊🌹 یک عکس از پدرش👨✈️ به دیوار زده که او را در کودکی بغل کرده است. خیلی آرام آن را از روی دیوار برمیدارد و به ما میدهد. نزدیک همان عکس، یک عکس دیگر هم از #فاطمه 🧕در کنار برادرانش و پدر و مادرش👨✈️🧕 روی دیوار است. نگاهی میکند و با لهجهی #لبنانی میگوید: «این #مو_بوره جهاده».👱♂️ به خاطر حضور مادرش در تصویر، از انتشار آن عذر میخواهد. از همینجا بحث دربارهی کودکیاش👷♀️ آغاز میشود....
#ادامه_دارد
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
@jihadmughniyah 🕊
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🌹🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین 🕊🌹
#فاطمه_مغنیه 🧕
گفتوگو با ما را در باب اینگه #پدرش👮♂️ از چه چیزهایی خوشش میآمد 😊و از چه چیزهایی بدش میآمد 😊ادامه میدهد. بعد از ذکر چند #غذای€لبنانی که پدرش👮♂️ آنها را دوست داشت میگوید: «خیلی از #سیگار و #قلیان متنفر بود. #عاشق_موسیقی بود، البته طبعا عاشق مقاومت هم بود. #موسیقی خاصی نه. از موسیقی خوب خوشش میآمد. 🎶خیلی ساز ویولن🎻 را دوست داشت.»
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#فاطمه تأکید میکند که شهادت،🕊 باعث تمام شدن #رابطهاش با پدرش 🧕👨✈️و حتی با برادرش👮♂️تمام نشده است: «حضورشان را هر روز حس میکنم. آنها #زندهاند [ولی به قول قرآن] 📖ما حس نمیکنیم. من به این #یقین دارم.» بعد ادامه میدهد: «یک روز [بعد از شهادت پدرم] 👨✈️🕊برایم سؤالی اعتقادی پیش آمده بود که باید جوابش را پیدا میکردم. با #پدرم حرف زدم و جواب را از زبان شخص دیگری گرفتم. روح #عمادمغنیه👨✈️ را میشد در جواب دید.» میگوید: «بارها در خوابش را دیدهام و با او حرف زدهام و صورتش را بوسیدهام.» 😘
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#فاطمه اذعان میکند که به واسطهی «دختر عماد مغنیه» 👨✈️بودن احساس #مسؤولیت میکند: «دائما باید #سخاوتمند باشم. باید عشق به مردم 👪👫را بلد باشم. نباید زود #عصبانی شوم. باید دائما با مردم در #ارتباط باشم و با آنها بگویم و بشنوم.»
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
میپرسم اگر میشد یک بار دیگر با #پدرت بنشینی چه میگفتی. ؟🧕👨✈️جواب میدهد: «خیلی دوست میداشتم که با او در موضوعات #فرهنگی حرف بزنم. شاید به این دلیل که من دوست دارم جامعهمان مشخصا در این زمینه پیشرفت کند. دوست دارم #فرهنگ جایگزینی داشته باشیم که بتوانیم با آن در مقابل فرهنگ #غرب بایستیم. اگر میشد، با او دربارهی این صحبت میکردم که چطور #حوزههای_علمیه بیشتر با واقعیت زندگی ما مرتبط باشند و اینکه چطور دروسی که در آن ارائه میشود روانتر باشد و نزدیکتر به فهم #عامهی مردم.»
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دشمنم طعم #آرامش را نخواهد چشید
حتی بعد از #شهادتش هم، هنوز امنیتی را که وجود #پدر به #دخترش👨✈️🧕 میبخشد حس میکند: «در #حضورش و در #غیابش احساس امنیت میکردم و میکنم. حس میکنم دشمنم طعم #آرامش را نخواهد چشید.»
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
گفتگویمان با #فاطمه🧕 با این جمله به پایان میرسد. از او تشکر میکنیم. با لهجهی محلی #لبنانی😊 میگوید: «یه لحظه #صبر کنین، هنوز ازتون #پذیراتی نکردم.»😊🧕 اصرار میکند از #خرمای_خشک و #گردو بخوریم. بعد با #لبخندی که خیلی #شبیه لبخند #حاج_عماد👨✈️ است راهمان میاندازد...
#شهیدعمادمغنیه
#فرمانده_حزب_الله
#حاج_فلسطین
#یادش_باصلوات
#جهاد_ادامه_دارد_ ✌
#پایان
🌹🕊شادی روح شهدا صلوات 🕊🌹
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
@jihadmughniyah 🕊
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🌺🕯 #بسم_رب_الشهدا_و_الصدیقین 🕯🌺
#فاطمه_مغنیه؛ تعریف میكنه
بعد از شهادت برادرم جهـآد، بعضی از بزرگان فامیل اومدن دیدنمون و نظرشون بر این بود كه؛
برادر بزرگ جهاد و همچنین همسرم دست از فعالیتهای جهادیشون بردارند، شما دیگه طاقت از دست دادن عزیز ندارید … مادر عماد هم بعد از تقدیم كردن سه فرزند و یك نوه، فراق فرزند براش سنگینه!
فاطمه میگه من و مادرم لبخندی زدیم …
خندیدیم و گفتیم:
این سبك تفكر تو خانواده ما جایی نداره؛
اصلا نمیتونیم تو این راه نباشیم.
نمیتونیم راه مقاومت رو ادامه ندیم.
ما بر این عهد زندهایم و بر این عهد میمیریم
#شهید_جهاد_عماد_مغنیه_
#فرمانده_حزب_الله
#دوست_شهیدم
🌺 #شادی_روح_شهدا_صلوات 🌺
🌸 #زمینه_سازظهورباشیم🌸
🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃
🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
﷽کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی﷽.
╭─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─╮
@jihadmughniyah 🕊
╰─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─╯
زندگینامه و خاطرات #شهید_جهاد_مغنیه
خاطره ای از #فرمانده_جهاد
بحث #شهادت که می شود...
#فاطمه_مغنیه می گوید: مادر من یک زن فوق العاده است.
خبر #شهادت بابا که رسید رفت و دو رکعت نماز خواند. همه ما را آرام کرد. بدون اینکه حرفی مستقیم به ما بزند وقتی دید در مواجهه با پیکر بابا بی تاب شده ایم خطاب به بابا گفت: الحمدلله که وقتی #شهید شدی کسی خانواده ات را به اسارت نگرفت و به ما جسارت نمی کند. همین یک جمله ما را آنقدر خجالت داد که آرام شدیم. بعد خودش رفت و وقتی مراسم تشییع برگزار می شد یک ساعت در قبری که برای بابا آماده کرده بودند ماند و قرآن و زیارت عاشورا خواند ...
خبر #شهادت #جهاد را هم که شنید همین طور ....
دلم سوخت وقتی دیدمش ... مثل #بابا شده بود ... خون ها را شسته بودند ولی جای زخم ها و پارگی ها بود ... جای کبودی و خون مردگی ها ...
تصاویر #شهادت و بابا و #جهاد با هم یکی شده بودند و یک لحظه به نظرم رسید من دیگر نمی توانم تحمل کنم...
باز مادر غیر مستقیم من و مصطفی را آرام کرد، وقتی صورت #جهاد را بوسید ، گفت : ببین دشمن چه بلایی سر #جهادم آورده ....
البته هنوز به ارباً اربا نرسیده ..
«لا یوم کیومک یا اباعبدالله »
باز خجالت آراممان کرد .
#شهید_جهاد_مغنیه
#شهیدجهادعمادمغنیه
#رفیق_شهیدم
🦋͟⃟̑⸙꯭꯭ꦿ@jihadmughniyah ࿐
╰━═🏴━⊰🍃🕊🍃⊱━🏴═━
🖤
https://eitaa.com/jihadmughniyah
زندگینامه و خاطرات #شهید_جهاد_مغنیه
#جهاد #مشهد را خیلی دوست داشت. هر وقت دلش می گرفت و وقت آزاد داشت، می گفت بریم #مشهد. خودش می رفت. گاهی هم به من زنگ میزد و میگفت فاطمه، بریم #مشهد؟می رفتیم.. خیلی سفرهای خوبی هم می شد.
بعد از #شهادت بابا، متولیان حرم های #متبرکه، پرچم های #متبرکه را برایمان فرستادند، تا با بابا دفن کنیم. پرچم #کربلا، #نجف، #حضرت_زینب.... بعد از #شهادت #جهاد هم پرچم های کربلا و حرم #حضرت_زینب را بر ایمان فرستادند.
موقع تدفین اول پارچه #امام_حسین را که #جهاد عاشق ایشان و عزاداری برایشان بود را پهن کردیم. در همون حین، کسی رسید که پرچم گنبد #امام_رضا را آورده بود. آن فرد اصلا از زمان دقیق مراسم خبری نداشت. خواست خدا بود که به موقع رسید. این پرچم را حتی برای بابا هم نفرستاده بودند. انگار خود #امام_رضا آن را فرستاده بود.
"خاطره ای از زبان #فاطمه_مغنیه"
فاتحه ای را به روح پاک شهدا تقدیم بفرمایید
#رفیق_شهیدم
#شهیدجهادعمادمغنیه♥️🌱
#ظهرتون_شہـدایے♥️🌿