7.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
؛﷽
🔵حال که بحث احساس تکلیف در بین بخش بزرگی از سیاسیون به وجود آمده و همه لباس رییسجمهور را مناسب خود میبینند...
بشنویم باهم صدای #شهید_مطهری رو...
#انتخابات
#انتخاب_اصلح
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #صدوبیست_وسه
حال مصطفی را به هم ریخت که رو به همان مرد نهیب زد
_نمیبینی زن و مادرم چه حالی دارن؟چرا بیشتر تن شون رو میلرزونی؟😡🗣
ابوالفضل تلاش میکرد با موبایلش📲 با کسی تماس بگیرد..
و کارمند دفتر اختیار از دستش رفته بود که در برابر نهیب مصطفی گوشی را سر جایش کوبید و فریاد کشید
_فکر میکنی سه ماه پیش چجوری ۴٨ تا زائر ایرانی رو تو مسیر زینبیه دزدیدن؟😡😡 هنوزم هیچکس ازشون خبر نداره!
ابوالفضل موبایل را از کنار گوشش پایین آورد..
و بی توجه به ترسی که به دل این مرد افتاده بود، رو به مصطفی صدا رساند
_بچه ها تا سر خیابون رسیدن، ولی میگن جلوتر نمیتونن بیان، با تک تیرانداز میزنن.
مصطفی از حال خرابم انگار تب کرده بود...😥❤️
که کتش را از تنش بیرون کشید و روی صندی انداخت، چند قدم بین اتاق رژه رفت...
و ابوالفضل ردّ تیرها را با نگاهش زده بود که مردّد نتیجه گرفت
_بنظرم طبقه سوم همین خونه روبرویی هستن.🏫
و مصطفی فکرش را خوانده بود که در جا ایستاد، به سمتش چرخید و سینه سپر کرد
_اگه یه آرپیجی باشه، خودم میزنم!
انگار مچ دستان مردانه اش در آستین تنگ پیراهن گیر افتاده بود که هر دو دکمه سردست را با هم باز کرد..
و تنها یک جمله گفت
_من میرم آرپیجی رو ازشون بگیرم.
روحانی دفتر محو مصطفی مانده..😧و دل من و مادرش از نفس افتاد...
که جوانی از کارمندان ناامیدانه نظر داد
👤_در ساختمون رو باز کنی، تک تیرانداز میزنه!
و ابوالفضل موافق رفتن بود..
که به سمت همان جوان رفت و محکم حرف زد
_شما کلتت رو بده من پوشش میدم!😡🗣
تیرها مثل تگرگ به قاب فلزی پنجره ها و دیوار ساختمان میخورد...
و این رگبار....
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
خانواده آسمانی 70.mp3
12.18M
#خانواده_آسمانی ۷۰
#استاد_شجاعی
#دکتر_رفیعی
♨️ هزار استاد و معلّم اخلاق؛ بیاثرنـــد اگر ؛
ما مجهز به یک اسلحه درونی نباشیم!
♨️ هزار سال عبادت و تهجد، راهمان را به آسمان باز نمیکنند؛
اگر در درون ما،
گیرندههایی با درجه حساسیت بالا وجود نداشته باشند!
💥از کدام اسلحه یا گیرنده، حرف میزنید؟
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
1_11768827105.mp3
5.79M
🍃اصلا میشنوی صدامو
🍃اصلا میبینی گریههامو
🎙 #حسین_شریفی
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
🔴بهترین توئیتی که علت این همه ثبت نام رو اشاره میکنه😭😭
پاسخ:
خزانه و انبارهای استراتژیک کاملا پُر، بیکاری پائینترین نرخ تاریخ معاصر، فروش نفت در حد عالی، روابط با منطقه و جهان در اوج، تراز مثبت تجاری، نقدینگی کنترل، تورم رو به کاهش، تولید بالا، زیرساختهای اقتصادی آماده و ...
در یک کلام؛ #خوش_به_حال_دولت_بعدی...
❣#سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رُکْنَ الْإِیمَانِ...
🌱چه سست خانه ای است ایمان بدون یاد امام حیّ و حاضر!
سلام بر تو و بر بلندای حضور تو که جز بر آن عمارت، ایمان استوار نمی ایستد.
📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس.
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
6.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
「🌱🖤」
•
.
اگر مدافعـــــان حـرم نبودنـد،
راهپیمایـــی اربعیــــن نبـود.
-مقام معظم رهبری✨
کـــاش یـادمـون بمــونـه🙂!..#کلیپ🎥✨ #روزتون_شہدایۍ🕊 #شہیدجھادعمادمغنیھ♥️✨(: .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
💠انتشار عکسهای خصوصی در فضای مجازی
💬انتشار عکسهای خصوصی خود یا دیگران که با حجاب کامل نیست، در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی چه حکمی دارد؟
🔹 آیتالله العظمی شبیری زنجانی:انتشار چنین عکسهایی اگر نوعا محرّک شهوانی باشد یا موجب تضعیف روحیه دینداری شود یا دیگری صاحب عکس را بشناسد یا مفسده دیگر اجتماعی داشته باشد حرام است.
وظیفه همگان، انجام فریضه امر به معروف و نهی از منکر با لحاظ همه شرایط و جوانب است.
#احکام
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #صدوبیست_وچهار
و این رگبار گلوله هرلحظه شدیدتر میشد.. 😰😰😱😱
که جوان اسلحه را کف دست ابوالفضل قرار داد...
مصطفی با گامهای بلندش تا پشت در
رفت..
و طنین طپش قلب عاشقم را میشنید..😰💓که به سمتم چرخید،..
آسمان چشمان روشنش از عشق❤️😍 ستاره باران شده بود و با همان ستاره ها به رویم چشمک میزد.
تنها به اندازه یک نفس نگاهم کرد...👀💞
و ندید نفسم برایش به شماره افتاده...😱❤️😰که از در بیرون رفت و دلم را با خودش برد...
یک اسلحه برای ابوالفضل کم بود..
که به سمت نفر بعدی رفت و او بی آنکه تقاضا کند، کلتش را تحویل داد...
دلم را مصطفی با خودش برده..
و دیگر با دلی که برایم نمانده بود برای ابوالفضل بال بال میزدم😰😱
که او هم از دست چشمانم رفت... پوشیده در پیراهن و شال سپیدم همانجا پای دیوار زانو زدم😣
و نمیخواستم مقابل این همه #غریبه گریه کنم..😖🤐که اشک هایم همه خون میشد و در گلو میریخت،..
چند دقیقه بیشتر از محرم شدنمان نگذشته و #دامادم_به_قتلگاه رفته بود...
کتش هنوز مقابل چشمانم مانده و عطر شیرین لباسش در تمام اتاق طنازی میکرد
که کولاک گلوله قلبم را از جا کَند...😱😰😰😰😱😱
ندیده تصور میکردم..
مصطفی از ساختمان خارج شده و نمیدانستم چند نفر او را هدف گرفته اند که کاسه صبرم شکست..
و همه خون دلم از چشمم فواره زد...😣😱😰😭😰😱😭
مادرش😥😊 سرم را در آغوشش🤗 گرفته..
و حساب گلوله ها از دستم رفته بود..
که میان گریه به حضرت زینب(س) التماس میکردم🤲🤲🤲😭😭😭 برادر و همسرم را به من برگرداند...😭💚😰❤️😱😭
صدای بعضی گلوله ها تک تک شنیده میشد..
که یکی از کارمندان دفتر از گوشه پنجره سرک کشید و از هنرنمایی ابوالفضل با دو اسلحه به وجد آمد
_ماشاالله! کورشون کرده!😍💪
با گریه...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir