فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦چه خوب گفت #سردار_دل_ها که «میزان فرصتی که در #بحران ها هست، در خود #فرصت ها نیست.»
🔰 #کرونا یک بحران زیستی است که در خیلی کشورها از جمله کشور ما می تواند تبدیل به #بحران_اقتصادی و حتی #امنیتی شود.
🔰اما وقتی می بینیم در کنار این همه سختی و بحران، پژوهشگران و دانشگاهیان از فرصت استفاده کرده و دست به تولید زده اند و به فناوری اقلامی که تا به حال فقط در انحصار چند کشور بود، دست پیدا کرده اند و به خاطر نیاز فوری کشور، صنایع تولیدی سریع پای کار تولید انبوه آنان می آیند (چیزی که در شرایط عادی مدت ها زمان می برد یا حتی گاه کلا نادیده گرفته می شود) و کشور را در همان اقلام دچار کمبود شده، به خودکفایی می رسانند، انسان تبدیل تهدید به فرصت را با چشم خود مشاهده می کند.
🔰البته شرطش به قول سردار، نترسیدن و نترساندن است و همچنین چشم بریدن از وابستگی به غیر.
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
http://eitaa.com/jihadmughniyeh_ir
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۴۶
که دوباره دستور داد
_برو صورتت رو بشور تا من ابوجعده رو بپزم!
من میان اتاق ماندم..
و او رفت تا شیطان شوهرش را فراری دهد که با کلماتی پُرکرشمه برایش ناز کرد
_امروز که رفتی تظاهرات نیت کردم اگه سالم برگردی امشب رافضی ها رو به نجاست بکشم! آخه #امشب وفات #جعفربن_محمدِ و رافضیها تو #حرم #مراسم دارن!
سالها بود...
نامی از 💚ائمه شیعه بر زبانم جاری نشده..
و #دست_خودم_نبود که وقتی نام امام صادق(ع) را از زبان این #وهابی اینگونه شنیدم جگرم آتش گرفت...
انگار هنوز #زینب_مادرم در جانم زنده مانده و در قفس سینه پَرپَر میزد..
که پایم برای #بی_حرمت_کردن حرم لرزید..
و باید از 🔥جهنم ابوجعده فرار میکردم..
که ناچار از اتاق خارج شدم...
چشمان گود ابوجعده خمار رفتنم شده و میترسید حسودی بسمه کار دستش دهد که دنبالمان به راه افتاد..
و حتی از پشت سر داغی نگاهش تنم را میسوزاند...
با چشمانم دور خودم میچرخیدم بلکه #فرصت فراری پیدا کنم و هر قدمی که کج میکردم میدیدم ابوجعده کنارم خرناس میکشد...
وحشت این نامرد که دورم میچرخید و مثل سگ لَه لَه میزد جانم را به گلویم رسانده..
و دیگر آرزو کردم بمیرم که در تاریکی و خنکای پس از باران شب داریا، گنبد حرم مثل ماه پیدا شد..
و نفهمیدم با دلم چه کرد..
که کاسه صبرم شکست و اشکم جاری شد.
بسمه خیال میکرد..
هوای شوهر جوانم چشمم را بارانی
کرده که مدام از #اجرجهاد میگفت...
و دیگر به نزدیکی
حرم رسیده بودیم..
که با کلامش جانم را گرفت
_میخوام
امشب بساط کفر این مرتدها رو بهم بزنی! با هم میریم
تو و هر کاری گفتم انجام میدی!
گنبد روشن حرم در تاریکی چشمانم میدرخشید
و از زیر روبنده...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir