May 11
May 11
\~/ جُفت جُملی \~/
لطفا فیوز نپرانید!. 🤒
جفت جملی کانالی تخصصی است با موضوع جمعیت و فرزندآوری.
هیئت تحریریه جفت جملی فعلا متشکل است از تعدادی زن و مرد یزدی دهه شصتی و هفتادی. کسانی که هم گوجه احمدینژاد بهشان رسیده، هم خیار روحانی. چشمِ دلشسته از دولتهایی که نه بخاری ازشان بلند میشود نه آبی گرم. برای همین شلنگ را گرفتهایم سمت خودمان.🤗
میخواهیم مدتی دور هم سرک بکشیم تو زندگی آدمها. آدمهای موافق و مخالف فرزندآوری. البته به زبان آدمیزاد!✌
همراه باشید... ✍
#جفت_جملی
https://eitaa.com/joft_jomoli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-کرم رفع اگزمام عالیه! سریع پوستت برق میفته!
-تیروئید دارم آخه!مال اونه!
-پس مداوم بزن! حتما جواب میده!... بچههات کجان؟
-همین دور و بر!... دارن بازی میکنن!
-نمیری مدرسه برا تدریس؟
-مهدی رو از پوشک بگیرم!
-پس بعدش دیگه؟
-نه! تو فکر بچه چهارمم!
-اوه! بچه تو اون سن نه خوشگل میشه نه باهوش!
-اتفاقا برعکس! یکی رو میشناسم بچه چهارمش هم سن بچه اولمه! تو چهل و دو سه سالگی باردار شده! قبلیها نخبه بودن و مدالدار! این یکی آخری، هم جذابتره هم باهوشتر! خانمه میگفت اگه دوتا دیگه میآوردم حتما ملاصدرا و بوعلی سینا میشدن!
همراه باشید... ✍
#جفت_جملی
https://eitaa.com/joft_jomoli
خانواده نانوا با ۲۲ فرزند از کشور انگلیس
خانواده ای چوب بر با ۲۱ فرزند از کشور آمریکا
خانواده داگر با ۱۶ فرزند از کشور و ...
راضیه رنجبر بود.خبرنگار واحد مرکزی خبر.داشت از خانواده های مشهور غرب میگفت. فاطمه ۹ ساله ام همان طور که داشت جور تخمه ژاپنی را میکشید گفت:
-آخ!یعنی مامانشون هر شب باید ۲۲ جفت جوراب بشوره!
حسین هم داشت طبق معمول ماست ها را میریخت توی قیمه و همه پوست ها را با تخمه ها قاطی میکرد ادامه داد:
-یعنی اول سال باباشون باید چند تا دفتر و مداد بخره!بدبخت!
طبق معمول کل انداختنشان شروع شد که:
-تو این خونه ها کار مامان سخت تره یا بابا!؟
گوشم به بچهها و چشمم به گزارش و فکرم میرود پی چیزی دیگر!
بعضی از ما فقط اسم مان کودک نیست اما ذهن مان قدر فندقی کار میکند.
"همه کاره خداست"تنها یک ورد روی لب است و دیگر هیچ.
همراه باشید... ✍
#جفت_جملی
https://eitaa.com/joft_jomoli
🪴هفت شب. توی بالکن. سفره افطار.
#احیا_کجا_بریم بچهها؟
🔆مهدی (سه ساله): دَدَ بریم مامان!😁
دَدَ؛علیالظاهر فضایی باز،خوش آب و هوا،جایی برای راحت دیدن و دویدن با صرف خوراکیهای مضر!
🔆حسین(هفت ساله): هیئت!
هیئت؛جایی پر رونق،پر از رفیق جینگ عاشق آتش سوزاندن با آهنگ زمینه حسین و خادمهایی سربهزیر که با تمام اقدامات خرابکارانه او راه میآیند!😁
🔆فاطمه(نه ساله. روزهاولی. دارای حق وتو): مسجد!
مسجد؛ جایی برای خلوتهای دخترانه پشت ستون و زیر میز، وعده و قرارهای الکی با دخترهای کوچولو. دارای هزار تا سوراخ برای قایمشدن و چرتزدن در احیا و یکعالمه زن چهل ساله که مدام بگویند: "ماشششالله.چه دختری! نیکبخت بشی گلم!!!"🌹
بابای خانه: فلانی کجا منبر میره؟ فلانجا کی قرآن سر میذاره؟
فلان یعنی کسی یا جایی که جور همه خودسازی نکردنهای یک ساله را بکشد و کاری کند با چند تا قطره اشک تمام غلطهای سال پیش را لاک بگیرند!😳
🪴 دوازده شب.
صدای خروپف بچهها از توی هال به وضوح شنیده میشود😐
بابای خانه: "اسپرسو داریم؟!"
من: یه شات ریختم!!
#احیا_کجا_بریم؟!
#حال_خوش_معنوی_با_بچهها!
#مغز_فندوقیها!
#حال_خوش_فزرندداری!
همراه باشید... ✍
#جفت_جملی
https://eitaa.com/joft_jomoli
مهدی بالبال میزند: عَیی عَیی! (علی علی)
شاکی شده چرا مداح سینهزنی را شروع نمیکند.
مداح وسط مناجات میگوید: میدونی معنی کریمالصفح چیه؟
گوش شل میکنم.
حسین میپرسد: اون شش کوچیک چیه بالای اون نوشته؟
وسط جمعیت هی دست دراز میکند سمت جلوی مجلس.
دوزاریام میافتد.
_اون ی هست، نوشته هیئت!
مداح کریمالصفح را گفته و من نشنیدم.
برای اینکه به بقیه مناجات برسم سرگرمش میکنم که بقیه نوشته را بخواند.
مهدی بدنش را سیخ میکند. بلندگوی مداح را میخواهد.
مداح میگوید قرآنها را باز کنید.
مهدی توی بغلم میلولد.
حسین دارد بلند بلند هجی میکند.
_رِزُمَن... رِزمَن... بابا چیچی نوشته؟
_رزمندگان!
دستبردار نیست. وسط گریه مردم بلند داد میزند.
_اَسَلام؟
_اسلام...
میخواهد از اول بخواند. "هیئت" را فراموش میکند. دوباره هجی را از سر میگیرد. برای خلاصی میگویم: هیئت!
مهدی که میبیند دستش به جایی نمیرسد توی بغلم میخوابد.
مداح میرسد به "بالحجه"
نمیتوانم با بچه بغل بایستم. با عذابوجدان سرم را پایین میاندازم. جلوی دید حسین را گرفتهاند.
راحتش میکنم: هیئت رزمندگان اسلامِ...
فاتحانه آخرش را میگوید: یزد!
چراغها روشن میشود.
از داخل گوشی معنی کریمالصفح را سرچ میکنم.
همراه باشید... ✍
#جفت_جملی
https://eitaa.com/joft_jomoli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برا گوگولیها خونه خدا، خونه خالهست...
همراه باشید... ✍️
#جفت_جملی
https://eitaa.com/joft_jomoli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱خودخواهی کمتر، بندگی بیشتر!🌱
✍️ هر چی عیدی و پول توجیبی داشتم ریختم تو حلق ادمین کانالهای هدف یابی و برنامهریزی و نظم!
خیلی هزینه کردم تا فهمیدم آدم با چهارتا بچه قدونیم قد هیچ فرقی با آدم بدون بچه ندارد. وقتی باید بالای صفحه اهدافت بنویسی "بندگی خدا" و همهچیز رو طوری ریلگذاری کنی که با این هدف منافاتی نداشته باشد بلکه آن را تقویت کند...
به قول حسین "مامان! معلومه عیدیهام حلال بوده"
خانم صادقی شب قدری با نُه تا بچه رفته بود حرم امام حسین(ع). یک وویس گذاشت: "مادر بچهدار هیچ بایدی نباید برای زیارت و عبادت خودش تعریف کنه! چون همه این کارها برای رسیدن به نقطه بندگیه و بندگی برای یک مادر همین بیباید بودنه!"
دلم قرص میشود که این شبها باید باب میل بچهها باشم تا محبت خدا در وجودشان قوام بگیرد.
بالای صفحه مینویسم: "خودخواهی کمتر، بندگی بیشتر!"
همراه باشید... ✍️
#جفت_جملی
https://eitaa.com/joft_jomoli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_ دوست، دوست، دوستِ علیِّ!
شنیدن این صدا برای ما یزدیها در شب ۲۷ ماه رمضان آشناست.
بچههای قدونیمقد یزدی از خوشحالیِ به درکواصلشدن قاتل مولا برای خودشان جشن میگیرند. میروند دانهدانه زنگ خانههای محل را میزنند و صاحبخانه به قدر ارادت و وسعت در کیسه محبت علی چیزی میریزد.
حسین و فاطمه و مهدی که ذوقمرگ با کیسههای پر از آجیل و شکلات پلههای خانه را دو تا یکی بالا میآیند باورم میشود بچههای نسل wifi و BTS را هم میشود با یک نایلون خوراکی به امیرشان علیبنابیطالب عاشقتر کرد.
فقط کافی است برود توی برنامه.
یاد مکر معاویه افتادم. جارچیها را فرستاد آمار بچههای هر خانه را دربیاورند. بعد به تعدادشان گوسفند هدیه فرستاد. مدتی بعد وقتی حسابی بچهها با هدیه معاویه انس گرفته بودند سربازها را فرستاد شبانه گوسفندها را بدزدند و بعد چو بیندازند علی گوسفندها را دزدیده!
حب و بغض خرج دارد؛ هم برای خانواده و هم جامعه!
چه خرجی پرسودتر از حب علی(ع) در نسل آدم!
#این_خونه_شربت_و_قنده_امام_علی_درشو_نبنده
#میدی_یا_بریم
همراه باشید... ✍️
#جفت_جملی
https://eitaa.com/joft_jomoli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میگوید: «چندتا بچه داره آقای...؟!» میگویم: «پنج یا شش...» آخآخی میکند که انگار ششتا بچه مال اوست: «بیچاره زنش! داشتن از سر و کولش بالا میرفتن! چه فلاکتی میکشه تو جوونی؟!» برمیگردم سمت او: «فکر نمیکنم سختی دوتا بچه با پنجتا فرقی بکنه؛ عوضش بچهی بیشتر باعث تربیت بهتر بچهها میشه چون برا هم وقت میذارن و پدرمادر فقط مدیریت میکنن!» قبول ندارد. میگویم: «همین بچهها آینده میشن عصای دست همین پدرمادر... خونه شلوغ مثل خونه بابام که هیچوقت سوت و کور نمیمونه و بالاخره بچه و نوه و نتیجه هست که مدام گذرش میفته اونجا» این دلیل را مسخره میداند: «اووووه حالا کو تا پیری و خلوتی خونه!» نیم نگاهی به علیرضا میکنم که خسته از چند ساعت بازیگوشیِ دم افطار است و محمدی که زانوهایش را اتوبوسی اهرم صندلی پشت کرده. برمیگردم سمت همسرم: «خونه بعضی اقوام رو ندیدی همش منتظر یکیان بهشون سری بزنه... دوتا بچه که نهایتش یه بار تو هفته میان و وقتی هم میان حوصلهشون از دیدار دو طرفهی تکراری سر میره!... اینطوری دوست داری؟!» قبول ندارد: «بچه زیاد غیر از خِفت و بدبختی چیزی نداره» بحث را ادامه نمیدهم. برای او دوتا بچه کافی است. من اما بچهی بیشتر را هم برای زمان کوچکی و کودکی و نوجوانی آنها دوست دارم، هم برای پیری کوری خودم!
برای بچههایی که ندارم و از سر و کولم بالا نمیروند و توی هم نمیلولند و ناز نمیکنند و گریه نمیکنند و قد کشیدنشان را نمیبینم دلم بدجور تنگ میشود.
حتماً همسرم در آینده دلتنگ آنها خواهد شد! وقتی که دیگر امکان جبران وجود ندارد!
همراه باشید... ✍️
https://eitaa.com/joft_jomoli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به زور خودم را از پله کشیدم بالا. قرار بود رستم دنیا بیاورم با این طرز راه رفتنم. تازه مامان رسید به در که کبریخانم پرید جلو.
_ بهبه فاطمهخانم، چه عجب، چه خبرا؟!
بعد هم سیل ماچ و بوسه و چاق سلامتی. هنوز تقلا میکردم پایم را روی پله آخر بگذارم که با جیغ کبریخانم بند قلبم جرواجر شد.
_ فاطمهخانم! کی دختر عروس کردی که حالا مامانبزرگ شدی؟! ترشیده که نبود، حیف اون همه هوش و استعداد نبود که کهنهشور بشه؟!
_ کبریجون شما که سن دختر من چهارتا بچه داشتی؟
+ اونزمون فرق میکرد!
با خنده پله آخر را شکست دادم. نصف خواستگارهایم را خود کبریخانم برایم فرستاده بود.
در دروازه را میبستم راحتتر از دهان مردم بود.
همراه باشید... ✍️
#جفت_جملی
https://eitaa.com/joft_jomoli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_پیج خانم فلانی رو دنبال میکنی؟
+نه، مگه چیکارست؟
_مادره، نه تا فینگیلی داره!
+ هرکی از راه میرسه یه مغازه برا خود وا میکنه، خیلی هنر کرده نه تا بچه زاییده؟ با این وضعیت گرونی و بدبختی. ما تو یه دونشم موندیم، چه برسه به نه تا!
_ وقتی تو توی یه دونش موندی اون نه تاش رو داره راه میبره، هنر نیست؟
+ خوانندهای بازیگری بود، یه چیزی، بچه بزرگکردن این حرفا رو نداره، همه میتونن این همه بچه بیارن.
_ پس چرا تو یکی داری؟
+ حالت خوبه؟ همین الان گفتم ما تو یه دونشم موندیم، باز میگی چرا نمیاری؟
_ من آخرش نفهمیدم، اگه یکی سخته پس چرا میگی این خانمه بی هنره، اگه همه میتونن نه تا بیارن، پس تو چرا نمیاری؟!
+ بده ببینم آدرس پیجشو، کچلم کردی با این فلسفیبازیات!
همراه باشید... ✍️
#جفت_جملی
https://eitaa.com/joft_jomoli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟣مامان! شما که روزهاولی بودید مامانجون چکار کردن براتون؟
🟠اوووم... اصلا یادم نمیاد...🤐
🟣مامان! میدونید اگه بخواید بهم هدیه بدید چی دوست دارم؟🎉🎉
🟠 برا چیچی؟
🟣 روزهاولی بودم خب!...اصلا من دوشنبه نمیرم مدرسه!
🟠 برا چیچی؟
🟣 دوستام میگن پس جایزه روزههات کو؟... راستی مامان! روزه فقط چهار تا ثوابه که به درد اون دنیا میخوره؟
🟠 نه عزیزم! یه تمرینه برا قویتر شدن!💪
🟣 من که خیلی بیحال بودم!
🙄 دلم نمیخواهد فضای بحثمان فلسفی شود. قرار بود بعد از نماز عید فطر غافلگیرش کنم. صبرش تمام شده و بغض کرده. میروم توی اتاق و صدایش میزنم:
🟠 چشمبسته بیا تو اتاق!
چه خوب که فرزند دارم! 🤲
زیر لب زمزمه میکنم:
🟩خدایا تو میدونی چی دوست دارم!میدونی از روزه فقط گرسنگی و تشنگی کشیدم! به بقیه بگم رمضانت چه نفعی به حالم داشت؟! میدونی منتظر هدیهت هستم...بیصبرانه!
#عید_فطر
#مغز_فندقی_ها
#حال_خوش_فزرندداری
همراه باشید... ✍️
#جفت_جملی
https://eitaa.com/joft_jomoli
یک ورق قرص ضدافسردگی😂
#مغز_فندقی_ها
#کلاس_اولی
همراه باشید... ✍️
#جفت_جملی
https://eitaa.com/joft_jomoli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی درس میخواندم همیشه یک سوال خیلی فکرم را مشغول میکرد:
🟡 قانون نیوتون یا جاذبه زمین!
🟡 قانون انیشتین یا رابطه جرم و انرژی!
🟡 معادله شرودینگر یا قانون مکانیک کوانتوم!
🟡 معادله ماکسول یا موج در میدانهای الکتریکی!
🟡 نمودارهای فاینمن یا مدل حرکت ذرات در اتم!
خیلی عجیب است! دانشمندان هر چیزی را کشف کردند اسم خودشان را گذاشتند روی اختراعشان!🧐🧐🧐
روانشناسان معتقدند: "انسانها علاقه عجیبی به ماندن دارند؛ حتی اگر شده به نام و آوازهای بعد از درگذشتشان!"😷
هنرمندان هم مدتها روی اثر هنریشان کار میکنند تا حداقل یکی از آنها ماندگار شود!🥸
حتی شاهان که مرگ را آخرین منزل دنیا میدانستند ترجیح میدادند هزینه کنند تا جسدشان مومیایی شود!💫💫💫
بقا یک کلید پر رمزوراز است که گویی همه به شکلی برایش تقلا میکنند.
ما مادرها خیلی خوب معنای این تلاش خستگی ناپذیر را میفهمیم. وقتی در تقلای تولد یک نوزاد، تمام همتمان را خرج و سالیان جوانی را پیدرپی صرف رشد و بالندگیاش میکنیم بیگمان به دنبال خلق و ثبت اثری جاویدان از خود هستیم.
نسخهای به روز شده و ارتقایافته از خودمان که باقیتر باشد. در این میانه به ماندن نامی نیک از خودمان قانعیم؛ حتی اگر آخر این فداکاری بخورد به فامیلی پدر!
فرزند صالح قطعا بهترین باقیمانده هر آدمی است و هنر این خلق، فقط در دست مادرهاست.♾
همراه باشید... ✍️
#جفت_جملی
https://eitaa.com/joft_jomoli
میافتد روی دنده لج. کِرکِر و نق و نوق. کلافه میشوم. آب میخواهد. لیوان پلاستیکیِ مخصوصش را میدهم دستش. بعد اصرار دارد ته لیوان دهنیاش را من بخورم.
این یعنی دوستم دارد؛ اندازه دهتا.
من چقدر خوشبختم!
#مغز_فندوقیها
#حال_خوش_فزرندداری
همراه باشید... ✍️
#جفت_جملی
https://eitaa.com/joft_jomoli
صدرا و حلما عشیره بودند؛شیر تو شیر.🙈
فقط تر و خشککردن و غذادادنشان کلی انرژی میخواست. 🥴
صادق که به دنیا آمد انتظار داشتم همان آش و کاسه بشود.😶
نشد. این یکی آرام بود و سربه راه.😍!
البته طولی نکشید تا کاشف به عمل آمد اوضاع از چه قرار است.
قرار بود شب مهمان مهمی داشته باشیم. دو تا وروجک را سپردم به مامان و با صادق آمدم خانه. از دقیقه صفر بازی بهانهگیری شروع شد.😬!
عین کنه چسبید بهم و وقتی چهار ساعت تمام همدیگر را کلافه کردیم زد زیر گریه و قهر. آنقدر پا کوبید و غلطید روی زمین تا خواب رفت. 😫😭😱!
بغض کرده بودم.😢 بچه عادت کرده بود به تماشاکردن آبجی و داداش و ظلم و شیطنتهایشان.
نگو، علت سربه راه بودن صادق، وجود صدرا و حلما بود.
زنگ زدم به مامان: "بچهها را آماده کنید بیام دنبالشون!"
همراه باشید... ✍️
#جفت_جملی
https://eitaa.com/joft_jomoli
دستهای رنگی.mp3
25.15M
#قصه_صوتی
#یک_آیه_یک_قصه
🌸عنوان قصه
🌳 دستهای رنگی
🍂اشاره به آیه۸۲ سوره مبارکه طه
وَإِنِّی لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَیٰ (۸۲) ۞
#قصه_شب
همراه باشید... ✍️
#جفت_جملی
https://eitaa.com/joft_jomoli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔪چاقو را انداخته بودم به جان گوشتها که وروجکها ریختند دورم😱
💣حسین یک تکه دنبالچه برداشت و گذاشت بین دو کف دست و بازی را آغاز کرد! عین وقتی با خمیر مار درست میکرد🤮
🐥مهدی افتاده بود روی بستهبندیها. تمام وزنش را انداخت کف دو دستش و طوری فشار داد که پق گوشتها از سوراخ پاکتها زدند بیرون😥!
🤓فاطمه عاقلهطور پرید بیفتک آورد و شروع کرد به کوبیدن روی گوشت. "مامان گوشت روی تور دوست دارم"😳
عرق نشسته بود به پیشانیام. 🥵!
اگر ذرهای بارش خلاقیت این طفلان را داشتم الآن داشتم جت میساختم!🤪
🔆یادتون باشه دخترها رو بفرستید کلاس خلاقیت. به دردشون میخوره بعضی وقتا!😉
#مغز_فندوقیها
#حال_خوش_فزرندداری
همراه باشید... ✍️
#جفت_جملی
https://eitaa.com/joft_jomoli
1_4119695584.mp3
2.22M
#قصه_شب
💠 موش کوچولویی که دوست داشت به همه کمک کنه
🎼 با صدای بانو مریم نشیبا
#هر_شب_یک_قصه
همراه باشید... ✍️
#جفت_جملی
https://eitaa.com/joft_jomoli