هدایت شده از 🌷سی روز سی شهید ۱۵🌷
🏴🕯
سردار شهید «حاج نادر بیرامی» در اولین روز پاییز سال ۱۳۵۳، در «روستای بهراموندی» دهستان حیدریه از توابع شهرستان گیلانغرب، در خانوادهای مؤمن و مذهبی دیده به جهان گشود.
او فرزند اول و نورچشمی خانواده بود و به سبب اخلاق و رفتار خاص و مهربانی زیادی که داشت در خانواده و اقوام، بسیار محبوب بود.
از همان کودکی طوری رفتار میکرد که میشد به او اعتماد کرد و کارهای بزرگ را به او سپرد.
قبل از ورود به مدرسه، پدرش به دلیل شرایط بد اقتصادی آن زمان، مجبور شد برای کار به تهران برود. همانوقت نادر شده بود همدم تنهاییهای مادرش.
او در سال ۱۳۶۱ وارد مدرسه شد و دورانی پر از خاطره و استرس را زیر بار آتش موشک و خمپاره گذراند.
کلاس کاهگلی با پنجرههای چوبی که میتوانست خاطرات بهتری را برای بچهها رقم بزند ولی متاسفانه بیشتر روزها به خاطر حملات و بمباران بعثیها، تعطیل بود.
در یکی از همان روزها که او به مدرسه رفته بود حمله هوایی شد و به خاطر شدت انفجاری که رخ داد باعث شد دانشآموزان آسیب ببینند که او نیز از این حادثه مستثنی نبود و از ناحیه پا دچار آسیب و شکستگی شد که جای زخمش را تا پایان عمرش به یادگار گذاشت...
🍃🥀🕊🥀🍃
#سی_روز_سی_شهید_۱۵
#شهید_نادر_بیرامی
#شهدای_مدافع_وطن
#شهدای_اغتشاشات
#شهدای_استان_کرمانشاه
#روز_۱۹
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
هدایت شده از 🌷سی روز سی شهید ۱۵🌷
🏴🕯
در سال ۱۳۶۵ وقتی که او کلاس پنجم ابتدایی بود، در یک حادثه ناگوار، برادر ۳ سالهاش را از دست داد و زندگی سختشان سختتر شد و روزهای تلخ و غمگینی را سپری کردند.
بعد از سالها هربار که صحبت از آن روزها میشد همان غم و اندوه در چهرهاش پیدا بود.
به شدت خانواده دوست بود و احترام خاصی برای پدر و مادرش قائل میشد. به خاطر وابستگی که به برادران و خواهرانش داشت همیشه احساس مسئولیت میکرد و حامی و پشتیبانی محکمی برای آنها بود.
پس از اتمام دوره متوسطه اول، برای کمک به پدرش، در تأمین مخارج زندگی و هزینههای تحصیلی، به تنهایی راهی تهران شد و تعطیلات تابستان را با کار کردن سپری کرد.
به دلیل کمبود امکانات رفاهی و تحصیلی داخل روستا، مجبور بود برای ادامه تحصیل، به یکی از شهرهای اطراف برود. هر روز مسیری نزدیک به ۸۰ کیلومتر را رفت و برگشت طی میکرد. بعضی روزها به دلیل بارش برف و کوهستانی بودن مسیر و عدم تردد ماشین این مسیر را پیاده میرفت...
🍃🥀🕊🥀🍃
#سی_روز_سی_شهید_۱۵
#شهید_نادر_بیرامی
#شهدای_مدافع_وطن
#شهدای_اغتشاشات
#شهدای_استان_کرمانشاه
#روز_۱۹
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
هدایت شده از 🌷سی روز سی شهید ۱۵🌷
🏴🕯
در سال ۱۳۷۳ با وجود مشکلاتی که پشتسر گذاشته بود، با کسب رتبه عالی وارد دانشگاه شد.
به دلیل علاقهی زیادی که از همان اول به بسیج داشت با ورود به دانشگاه، مشغول فعالیتهای بسیج شد.
وی بعد از اخذ مدرک کارشناسی، در رشته مدیریت و برنامهریزی بلافاصله به خدمت مقدس سربازی در نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی در آمد.
در همان دوران، به دلیل انجام کارهای مثمرثمر، مورد تشویق و تحسین فرماندهان عالیرتبهی ارتش قرار گرفت و پس از به پایان رساندن دوران مقدس سربازی، به خاطر حس میهندوستی و علاقه قلبیاش به خاک و وطن، با افتخار وارد نهاد مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد.
بعد از پایان دورههای آموزشی، از سال ۱۳۸۱ به عنوان جانشین فرمانده اطلاعات سپاه ناحیه قصرشیرین منصوب شد و بعد از پنج سال، به عنوان مسئول اطلاعات همان ناحیه به خدمت خود ادامه داد.
از جمله دستاوردهای مهم کاری او در این ناحیه میتوان به مبارزه با قاچاق اسلحه و مهمات و... اشاره کرد.
مسئولیتهای او همزمان بود با تشکیل گروهک تکفیری داعش و قدرت گرفتن گروهکهای دیگری مانند پژاک که به لطف الهی با اینکه مشکلات و سختیهای فراوانی سر راهش بود اما در راه مقابله با آنها بسیار قوی و سربلند بود.
🍃🥀🕊🥀🍃
#سی_روز_سی_شهید_۱۵
#شهید_نادر_بیرامی
#شهدای_مدافع_وطن
#شهدای_اغتشاشات
#شهدای_استان_کرمانشاه
#روز_۱۹
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
هدایت شده از 🌷سی روز سی شهید ۱۵🌷
🏴🕯
مسئولیتهای فراوان و شرایط خاص منطقهای هم نتوانست از علاقه و حس انسان دوستانهاش نسبت به افراد محروم بکاهد.
با وجود سختیهای فراوان شغلیاش، همسری وفادار و مهربان کنارش بود تا قوت قلبی باشد برای مبارزه با سختیهای زندگیشان.
درسال ۱۳۸۷ لطف خداوند شامل حال او و همسرش شد و «آقا ابوالفضل» را به آنها هدیه داد.
او همیشه آرزوی رفتن به مکه را داشت. سرانجام در سال ۱۳۹۳ به آرزویش رسید و عازم سرزمین وحی شد.
یکسال بعد، به همراه خانواده به پابوس آقا امامحسین علیهالسلام رفت و آرزوی همیشگی و قلبیاش که شهادت بود را همان موقع از آقا درخواست کرد.
اواخر سال ۱۳۹۴، گلی از گلهای بهشت غنچه زد و زینب خانم به دنیا آمد. زینب خانم شده بود همه کس و چراغ خانهی بابا. ولی افسوس نمیدانست که قرار است فقط ۷ سال گرمای آغوش پدرش را احساس کند.
🍃🥀🕊🥀🍃
#سی_روز_سی_شهید_۱۵
#شهید_نادر_بیرامی
#شهدای_مدافع_وطن
#شهدای_اغتشاشات
#شهدای_استان_کرمانشاه
#روز_۱۹
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
هدایت شده از 🌷سی روز سی شهید ۱۵🌷
🏴🕯
ایشان بعد از پانزده سال خدمت صادقانه و موفق، در اطلاعات سپاه ناحیه قصرشیرین، به مرکز اطلاعات سپاه نبیاکرم در مرکز استان منتقل شد.
بعد از مدتی، با صلاحدید فرماندهان کشوری و استان، مسئولیت اطلاعات سپاه ناحیه شهرستان صحنه به ایشان محول گردید.
حاج نادر بیش از پنج سال، صادقانه با جان و دل به مردم این شهرستان خدمت کرد. مصداقش را میشد از
زبان مادر و دختر بیپناه کپرنشینی که او خارج از ساعت کاری و به صورت ناشناس به دیدارشان رفته بود و با آنها دربارهی مشکلاتشان صحبت کرده و قول مساعدت به آنها داده بود شنید.
او توانست در کوتاهترین زمان، با کمک سایر نهادهای حمایتی برای آنها خانهای هر چند کوچک آماده کند.
ایشان با وجود مسئولیتهای سنگینی که داشت تحصیلاتش را ادامه داد و در سال ۱۳۹۶ موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد در رشتهی علوم سیاسی از دانشگاه قم شد.
وی با اینکه مشغلههای فراوانی داشت اما هیچوقت باعث نشد ذرهای از علاقهاش به سپاه و بسیج کم شود. هر روز با اراده و پشتکاری وصفناشدنی به فعالیتهایش ادامه میداد.
🍃🥀🕊🥀🍃
#سی_روز_سی_شهید_۱۵
#شهید_نادر_بیرامی
#شهدای_مدافع_وطن
#شهدای_اغتشاشات
#شهدای_استان_کرمانشاه
#روز_۱۹
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
هدایت شده از 🌷سی روز سی شهید ۱۵🌷
🏴🕯
سرانجام در ۲۷ آبان۱۴۰۱ به دنبال فتنهی مهسا امینی، وطنفروشان و مخالفان نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، در شهرستان صحنه از وضعیت ملتهب موجود در کشور سوء استفاده کردند و طی مراسمی از قبل برنامهریزی شده، تعداد زیادی از اراذل و اوباش شهر که عمدتا از ورزشکاران بودند را برای شلوغ کردن شهر و آسیب رساندن به نیروهای امنیتی، در مکانی خاص گرد هم جمع کردند. این اغتشاش، که با هدایت چند نفر خود فروخته و وابسته به دولتهای بیگانه شکل گرفته بود منجر به جنایتی فراموشناشدنی شد. در نتیجهی این اقدام بیشرمانهی اراذل و اوباش، او بعد از اینکه معاونش را از دست آشوبگران نجات داد خودش گرفتار اراذل و اوباش شد و با ضربات متعدد چاقو، سنگ و لگد آنها به شهادت رسید.
روحش شاد و نام و خاطرش همواره جاوید و پر رهرو باد.🌷
🍃🥀🕊🥀🍃
#سی_روز_سی_شهید_۱۵
#شهید_نادر_بیرامی
#شهدای_مدافع_وطن
#شهدای_اغتشاشات
#شهدای_استان_کرمانشاه
#روز_۱۹
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
هدایت شده از 🌷سی روز سی شهید ۱۵🌷
🏴🕯
سردار حاج نادر بیرامی در بیان خانواده، اقوام، دوستان و آشنایان 🎤
💢هیچوقت از کنار او بودن خسته نمیشدیم. زمان پیش او خیلی سریع میگذشت. چون اهل شوخی و خنده بود اگر هم از کسی ناراحت میشد سریع به رویش میآورد. کینهتوزی نمیکرد و همیشه دنبال آشتی دادن و دوستی بود. اهل غرور و تکبر نبود. شاید همین خوشرویی و خوشاخلاقی او بود که ارباب خریدارش شد.
💢یک اخلاقی که داشت از هیچکس هیچ انتظاری نداشت. سعی میکرد کارهای خودش را خودش انجام بدهد. اعتقاد داشت چون از کسی انتظار ندارم از دست کسی هم ناراحت نمیشوم.
💢هر وقت میگفتیم: «کجا بریم حاجی؟!» میگفت: «یادمان شهدا! چون تنها جاییه که خیلی آرامش داره!» خیلی با دقت و حوصله و با بغضی سنگین به مزار شهدا نگاه میکرد. میگفت: «از دیدن اینجا سیر نمیشم. انگار یه حسی به او میگفت: «بالاخره یک روزی شهید میشود!»
💢تکیه کلامش این بود: «خدا بزرگه! همه چی درست میشه!»
💢 عجیب دست و دل باز بود. اگر مستمندی را میدید هرچه داشت به او میبخشید؛ دیگر فکر نمیکرد شاید خودش روزی به آن نیاز پیدا کند. بعدها فهمیدیم به طور مستمر به چندین خانواده کمک میکرده است.
💢عاشق رهبری بود و سخنان ایشان را خیلی دوست داشت و مدام پیگیر شنیدن آن بود. در همه کارها گوش به فرمان حضرت آقا(دام عزه) بود به همه هم تاکید میکرد که در مسائل مختلف فقط از فرمایشات ایشان پیروی کنند. خودش تا پای جان مدافع ولایت بود.
💢در درس خواندن خیلی مصمم بود و خستگیناپذیر. یک روز وقتی چایی برایش ریختم زود از اتاقش بیرون آمدم که مزاحمش نباشم. اما وقتی برگشتم تا استکانش را بردارم دیدم هنوز چاییاش دست نخورده مانده است. گفتم: «حالا اگه ۲۰ نشی چی میشه؟!» سرش را که بلند کرد دیدم زیر چشمانش گود افتاده است. گفت: «مگه بیست شدن به این راحتیه؟!» من هم دوتا چایی تازه دم آوردم و گفتم: «حاجی من امروز چایی نخوردم!» متوجه عمدی بودن کارم شد. با همان لبخند همیشگی به شوخی گفت: «فکر کردم فقط من چایی نخوردم. بعد از خوردن چایی تا صبح مشغول درس خواندن شد. صبح زود راهی دانشگاه شد.
💢بسیار خانوادهدوست و بامحبت بود. به همسرش خیلی احترام میگذاشت و رفاه خانواده خیلی برایش مهم بود. تمام تلاشش این بود تا بعد از او سختی متوجه حال آنها نباشد.
💢 هرچه گفتم: «حاجی نرو! خطرناکه!» گفت: «من نرم پس کی بره؟» با خنده بهش گفتم: «یه وقت شهید نشی!» خندید و گفت: «مگه من از حاج قاسم عزیزترم؟!»
💢شوخطبع بود. با همه شوخی میکرد و بگو بخند زیادی داشت. دل هیچکس را نمیشکست. هیچکس از او بدی ندید. از بچگی در هیئتها بزرگ شد. نوکر آقا امام حسین بود همیشه در هیئتها حضور داشت نمیدانم چگونه دعا میخواند که مثل اصحاب امام حسین علیهالسلام شهید شد.
🍃🥀🕊🥀🍃
#سی_روز_سی_شهید_۱۵
#شهید_نادر_بیرامی
#شهدای_مدافع_وطن
#شهدای_اغتشاشات
#شهدای_استان_کرمانشاه
#روز_۱۹
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
پرسید:چراجمهوریاسلامی
سقوطنمیکنه؟
گفتم:بهایندلیل:
#شهید_نادر_بیرامی
آرزویمحالیستاما...
کاشعاقبتمانیزتابوتیشودکه
پرچمسهرنگقابآنمیباشد🇮🇷💔!'
#شهید_نادر_بیرامی
_🌷
بـدانـیدكهشهـادت
مـرگنیسـت؛رسـالـتاسـت!
رفتـننیسـت؛جـاودانـهمـاندناسـت!
جـاندادننیـسـت؛بلـکـهجــانیـافتـناسـت..
#شهید_نادر_بیرامی
˹𝐉𝐎𝐈𝐍⇣˼
𝓈𝒽𝒶𝒽𝒾𝒹 𝓃𝒶𝒹ℯ𝓇 𝒷𝒶𝑦𝓇𝒶𝓂𝑖
╰═━⊰🍃🥀🕊🥀🍃⊱━═╯
از این نگاه خوبا
از این نگاه قشنگا
الهییی هرر روز و هر لحظه بدرقه راه و زندگیتون 🤲🥲
#برادرشهیدم
#شهید_نادر_بیرامی
˹𝐉𝐎𝐈𝐍⇣˼
𝓈𝒽𝒶𝒽𝒾𝒹 𝓃𝒶𝒹ℯ𝓇 𝒷𝒶𝑦𝓇𝒶𝓂𝑖
╰═━⊰🍃🥀🕊🥀🍃⊱━═╯
2.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید مدافع وطن...
اینجا نه میدان جنگ است، نه خاکریز و نه سنگر،
اما رد خون پیداست.
خونی از سینهی مردی جاری شد
که جانش را برای امنیت وطن، بیهیچ تردیدی سپر کرد.
ضربهها یکی یکی نشستند بر قلبش... به گناه ایستادگی در برابر ظلم و بیغیرتی...
با دلی پرشور و چشمانی باز ایستاد تا ادای دینی کند در حق امنیت.
او نه در غوغای جنگ، که در هیاهوی شهر،
با دستانی خالی و دلی پُرشهامت، شهید شد.
چون باور داشت امنیت، مرز نمیشناسد؛
از کوههای شمال تا جنوب و از کوچههای شهر،
هرجا دل مردم بلرزد، آنجا میدان اوست.
قلبش را شکافتند، اما ایمانش را نتوانستند قربانی کنند.
او افتاد، تا ما نلرزیم و قدر آرامش امروزمان را بدانیم و فراموش نکنیم چه کسانی بهای آن را پرداختند.
نامش، بر بلندای شجاعت ماندگار او و همهی شهدایی که خونشان، نگهبان آرامش ما شد.
#شریفه_بازیار ✍
#شهید_مدافع_امنیت
#شهید_نادر_بیرامی
˹𝐉𝐎𝐈𝐍⇣˼
𝓈𝒽𝒶𝒽𝒾𝒹 𝓃𝒶𝒹ℯ𝓇 𝒷𝒶𝑦𝓇𝒶𝓂𝑖
╰═━⊰🍃🥀🕊🥀🍃⊱━═╯