ذهن بینهایت است و رنجهای آن -وقتی اتفاق میافتند- میتواند به همان انداره بینهایت باشد.
-صفحه ۶-
شما میتوانید افسرده و شاد باشید، درست همانطور که میتوانید یک الکی هشیار باشید.
-صفحه ۷-
این درد بود. من خوب بودم و حالا، ناگهان، نبودم. من خوب نبودم. بنابراین، بیمار بودم.
-صفحه ۹-
منِ آن زمان: نمیتوانم درد را تحمل کنم.
منِ حالا: میدانم. اما باید تحمل کنی. و ارزشش را خواهد داشت.
-صفحه ۱۲-
اندوه شدیدی در درونم حس کردم، انگار ابری بر روحم سایه انداخت.
-صفحه ۲۸-
من بهتر بودم. من بهتر بودم. اما فقط یک تردید کافی بود. قطرهی جوهری در یک لیوان تمیز آب میافتد و همهاش را تیره میکند.
-صفحه ۳۲-
روز بعد بیدار شدم و هنوز آنجا بود. افسردگی و اضطراب، هردو باهم.
-صفحه ۳۴-