میخواهم اینبار
از آخر به اول دوستت داشته باشم
وگرنه راه رفتن روی دو پا را
که هرآدمی میداند.
-صفحه ۳۶-
میخواهم اینبار
با جنازهام تو را بغل کنم
با خون رفتهام به رودها تو را بنویسم
با دجله
با فرات
با کارون
آنقدر از تو مینویسم
تا دریا تمام شود.
-صفحه ۳۷-
زخمی بر سینهی من است
که با من حرف نمیزند
با دوستانم حرف نمیزند
با دکترم حرف نمیزد
زخمی
که منتظر مانده است شب شود
و از اعماق خونیاش
تو را صدا کند.
-صفحه ۳۷-
حالا که نیستم
پیراهنم را اتو بزن
دکمههایم را ببند
کفشهایم را برق بینداز
بُگذار
نبودنم مرتب باشد.
-صفحه ۳۸-
حالا که نیستم
شعرهایم را بخوان
میخواهم صدایت باشم
دهانت، لب هایت
قطرهاشکی که از گونهات بر زمین میافتد
میخواهم
زمینت باشم.
-صفحه ۳۹-
حالا که نیستم
به دخترم بگو مرا نقاشی کند
میخواهم توی کیفش باشم
لابهلای کاغذهاش.
-صفحه ۳۹-
حالا از زندگی چه مانده است
جز این کاغذ سفید
که برای اعتراف مقابلم گذاشتهاند.
-صفحه ۴۰-