eitaa logo
⸤جُملــکس" شعر" تم " پروفایل" والپیپر " ⸣ ⸤🇵🇸🇮🇷
22.4هزار دنبال‌کننده
84.2هزار عکس
10.1هزار ویدیو
255 فایل
⸤﷽⸣ • - جنابِـ‌سعدی‌مۍفرمان‌؛ بَرخیز‌کھـــ‌شعر‌ِمن‹طُ›‌را‌میخواهَد💛˘˘! - خَط‌خطۍ‌های‌ِیک‌پریشان🌸( .. . .. تَبلیغات‌ِپُربازدھ🌿↓' https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab . انتقاد پیشنهاد↓' eitaa.com/niai73 . • ارسال مطالب : @Admin_mas
مشاهده در ایتا
دانلود
من برای این عشق زحمت کشیده بودم برای به وجود آمدنش برای متولد شدنش برای رشد کردنش قد کشیدنش برای شاخ و برگ دادنش من برایش زحمت کشیده بودم... نمیشد رهایش کنم به امان خدا من اورا بزرگ کرده بودم و او مرا در سایه اش پناه میداد ولی هرگز چشمانم در زیر سایه ی عشقش آسوده خاطر بسته نشد... ترس رفتنش حتی با اینکه ریشه دوانده بود ترس نبودنش قطع شدنش افتادنش قهر کردنش خشک شدنش و همه و همه و همه هرگز ترس نگذاشت مزه ی واقعی عشق را بچشم با اشک هایم آب میدادمش و با لبهایم میبوسیدمش او میخندید و من جان میگرفتم من برای این عشق زحمت کشیده بودم باید مرا دوست میداشت که داشت و شاید هم نه راستش هرگز نفهمیدم... او مرا در آغوش میکشید مرا فراموش نمیکرد برای خوشحالیم هرکاری میکرد مرا پناه میداد ولی هرگز نمیگفت که دوستم دارد... این دل صاحب مرده‌ی ما هم که عاشق شنیدن... رهایش کرد برود با بغض برگشت رهایش کرد برود با گریه برگشت رهایش کرد برود برگشت برگشت برگشت هزاران بار رفت و هزاران بار بیشتر برگشت من نمیتوانستم بروم برایش زحمت کشیده بودم حتی اگر نمیگفت... من قد کشیدنش را مغرور بودنش را با من بودنش را دوست داشتم در جهان آغوشش نشستم و چنان در آغوش کشیدمش که انگار ثانیه ای بعد پایان جهان است... 🌸🦋 @JomLax 🦋🌸
من برای این عشق زحمت کشیده بودم برای به وجود آمدنش برای متولد شدنش برای رشد کردنش قد کشیدنش برای شاخ و برگ دادنش من برایش زحمت کشیده بودم... نمیشد رهایش کنم به امان خدا من اورا بزرگ کرده بودم و او مرا در سایه اش پناه میداد ولی هرگز چشمانم در زیر سایه ی عشقش آسوده خاطر بسته نشد... ترس رفتنش حتی با اینکه ریشه دوانده بود ترس نبودنش قطع شدنش افتادنش قهر کردنش خشک شدنش و همه و همه و همه هرگز ترس نگذاشت مزه ی واقعی عشق را بچشم با اشک هایم آب میدادمش و با لبهایم میبوسیدمش او میخندید و من جان میگرفتم من برای این عشق زحمت کشیده بودم باید مرا دوست میداشت که داشت و شاید هم نه راستش هرگز نفهمیدم... او مرا در آغوش میکشید مرا فراموش نمیکرد برای خوشحالیم هرکاری میکرد مرا پناه میداد ولی هرگز نمیگفت که دوستم دارد... این دل صاحب مرده‌ی ما هم که عاشق شنیدن... رهایش کرد برود با بغض برگشت رهایش کرد برود با گریه برگشت رهایش کرد برود برگشت برگشت برگشت هزاران بار رفت و هزاران بار بیشتر برگشت من نمیتوانستم بروم برایش زحمت کشیده بودم حتی اگر نمیگفت... من قد کشیدنش را مغرور بودنش را با من بودنش را دوست داشتم در جهان آغوشش نشستم و چنان در آغوش کشیدمش که انگار ثانیه ای بعد پایان جهان است... 🌸🦋 @JomLax 🦋🌸
تمام من، دارد می شود…! باور میکنی؟! 🌸🦋 @JomLax 🦋🌸
من برای این عشق زحمت کشیده بودم برای به وجود آمدنش برای متولد شدنش برای رشد کردنش قد کشیدنش برای شاخ و برگ دادنش من برایش زحمت کشیده بودم... نمیشد رهایش کنم به امان خدا من اورا بزرگ کرده بودم و او مرا در سایه اش پناه میداد ولی هرگز چشمانم در زیر سایه ی عشقش آسوده خاطر بسته نشد... ترس رفتنش حتی با اینکه ریشه دوانده بود ترس نبودنش قطع شدنش افتادنش قهر کردنش خشک شدنش و همه و همه و همه هرگز ترس نگذاشت مزه ی واقعی عشق را بچشم با اشک هایم آب میدادمش و با لبهایم میبوسیدمش او میخندید و من جان میگرفتم من برای این عشق زحمت کشیده بودم باید مرا دوست میداشت که داشت و شاید هم نه راستش هرگز نفهمیدم... او مرا در آغوش میکشید مرا فراموش نمیکرد برای خوشحالیم هرکاری میکرد مرا پناه میداد ولی هرگز نمیگفت که دوستم دارد... این دل صاحب مرده‌ی ما هم که عاشق شنیدن... رهایش کرد برود با بغض برگشت رهایش کرد برود با گریه برگشت رهایش کرد برود برگشت برگشت برگشت هزاران بار رفت و هزاران بار بیشتر برگشت من نمیتوانستم بروم برایش زحمت کشیده بودم حتی اگر نمیگفت... من قد کشیدنش را مغرور بودنش را با من بودنش را دوست داشتم در جهان آغوشش نشستم و چنان در آغوش کشیدمش که انگار ثانیه ای بعد پایان جهان است... 🌸🦋 @JomLax 🦋🌸
هیچ راهی دور نیست، وقتی جهانم آغوشِ توست..! @Jomlax
دوست داشتنت رفع تمامِ خستگی‌های روزانه‌ی من است لطفا هر روز بارها برایم تکرارش کن.. @Jomlax
یک چیز که دائما توی فکر من جفتک می‌اندازد گریستن برای تمام چیزهاییست که "دوستشان دارم" . حقیقتا هرچیز را که آدمی بیشتر "دوست میدارد" او را غمگین تر میکند . و این حجم از تنهایی از کجا به جان آدمی میریزد!؟ چه چیز جز "ترس" باعث میشود تا انسان،این موجود دو پا ، به گریستن پناهنده شود؟ "ترس از نبودن" ، " ترس از نداشتن" ، " ترس از نشدن " ، " ترس از ندیدن" ، "ترس از نشنیدن" ... من فکر میکنم "ترس" وابستگی را بیشتر میکند و درست همین سه حرف باعث میشود تا انسان بی نهایت "تنهایی" را طلب کند ... "ترس" از دست دادن هرچیز که دوست ترش میدارد ... @Jomlax
ما نسلِ پس زدنیم ، عاشقمونه ؟ پس میزنیم ، پس میزنه مارو؟ بیشتر عاشقشیم ... عاشق هم میشیم اما نمیگیم که گیج بمونه ،که مبادا بره ، ما نسل سردرگمی هستیم ، نسلی که مدام دور خودمون میچرخیم که آدمِ بهتر پیدا کنیم بخاطرشم بهترینا رو پس میزنیم ... نسل ما سوخته نبود ، خودمون شعله ی زیاده خواهیامونو بالا بردیم ، شدیم یه مشت اعضای پیوندی که مدام هم دیگرو پس میزنیم .... @Jomlax
کاش کسی بود به آدم‌ها می‌فهماند آمدن به ”پاهایشان“ بیشتر می‌آید..! ❣🕊❣ ﹝ @Jomlax
کاش کسی بود به آدم‌ها می‌فهماند آمدن به ”پاهایشان“ بیشتر می‌آید..! ❣🕊❣ ﹝ @Jomlax