eitaa logo
⸤جُملــکس" شعر" تم " پروفایل" والپیپر " ⸣ ⸤🇵🇸
23.6هزار دنبال‌کننده
76.4هزار عکس
8.7هزار ویدیو
248 فایل
⸤﷽⸣ • - جنابِـ‌سعدی‌مۍفرمان‌؛ بَرخیز‌کھـــ‌شعر‌ِمن‹طُ›‌را‌میخواهَد💛˘˘! - خَط‌خطۍ‌های‌ِیک‌پریشان🌸( .. . .. تَبلیغات‌ِپُربازدھ🌿↓' https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab . انتقاد پیشنهاد↓' eitaa.com/niai73 . • ارسال مطالب : @Admin_mas
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 🍁 تبلیغات موقت🍁
جذاب آهنگـر و زن زیـبا آهنگـر: روزي در همين دكان نشسته بودم كه ناگاه بسيار زيبا كه تا آن روز كسي را به او نديده بودم، نزد من آمد و گفت: « برادر! چيزي داري كه در راه به من بدهي؟» من كه شيفته رخسارش شده بودم، گفتم: « حاضر باشي با من به خانه ام بيايي و خواسته مرا اجابت كني، هرچه بخواهي به تو خواهم داد.» زن با ناراحتي گفت: «به خدا سوگند، من زني نيستم كه به اين كارها بدهم.» گفتم: «پس برخيز و از پيش من برو.» ⛔️زن برخاست و رفت تا اينكه از چشم ناپديد شد. پس از چندي دوباره نزد من آمد و گفت قبول میکنم اما به یک ... ❌بــراے خواندن ادامـہ داستان ڪلیڪ ڪنید📛 ❌بــراے خواندن ادامـہ داستان ڪلیڪ ڪنید📛
هدایت شده از 🍁 تبلیغات موقت🍁
جذاب آهنگـر و زن زیـبا آهنگـر: روزي در همين دكان نشسته بودم كه ناگاه بسيار زيبا كه تا آن روز كسي را به او نديده بودم، نزد من آمد و گفت: « برادر! چيزي داري كه در راه به من بدهي؟» من كه شيفته رخسارش شده بودم، گفتم: « حاضر باشي با من به خانه ام بيايي و خواسته مرا اجابت كني، هرچه بخواهي به تو خواهم داد.» زن با ناراحتي گفت: نه گفتم: «پس برخيز و از پيش من برو.» ⛔️زن برخاست و رفت تا اينكه از چشم ناپديد شد. پس از چندي دوباره نزد من آمد و گفت قبول میکنم اما به یک ... ❌بــراے خواندن ادامـہ داستان ڪلیڪ ڪنید❌ ❌بــراے خواندن ادامـہ داستان ڪلیڪ ڪنید❌
هدایت شده از 🍁 تبلیغات موقت🍁
جذاب آهنگـر و زن زیـبا آهنگـر: روزي در همين دكان نشسته بودم كه ناگاه بسيار زيبا كه تا آن روز كسي را به او نديده بودم، نزد من آمد و گفت: « برادر! چيزي داري كه در راه به من بدهي؟» من كه شيفته رخسارش شده بودم، گفتم: « حاضر باشي با من به خانه ام بيايي و خواسته مرا اجابت كني، هرچه بخواهي به تو خواهم داد.» زن با ناراحتي گفت: «به خدا سوگند، من زني نيستم كه به اين كارها بدهم.» گفتم: «پس برخيز و از پيش من برو.» ⛔️زن برخاست و رفت تا اينكه از چشم ناپديد شد. پس از چندي دوباره نزد من آمد و گفت قبول میکنم اما به یک ... ❌بــراے خواندن ادامـہ داستان ڪلیڪ ڪنید❌ ❌بــراے خواندن ادامـہ داستان ڪلیڪ ڪنید❌ ❌بــراے خواندن ادامـہ داستان ڪلیڪ ڪنید❌