بعضی وقتا تو دلِ بهترین اتفاقای زندگی
تو اون اوجِ آفتابی ترین روزات
یهو یه عکس ، یه آهنگ یا یه عطر حتی!
میتونه ابری کنه آسمونتُ :)
و کلی بغض چاشنیِ گلوت بشه
جای لبخندای از تَهِ دلت :)
یه حالِ غریبی که نمیدونی باید با کدوم دَوا
درمونش کنی
اصن انقد مقدمه چینی لازم نیس!
بزا واضح بگم
دلم تنگته...
#مائده_صارمی
﹝@Jomlax ﹞
دارم به عکست نگاه میکنم ؛
به خطوط نامنظم گردنت
به مروارید های میانِ لبانت
به چلچراغِ چشمان مشکینَت
به دشتِ پریشانِ ریشهای روی گونهات
به انگشتانت که فنجانِ بلورین را احاطه کرده اند
راستی ، چگونه دوام آورده؟
چگونه در حصار انگشتانِ تو است و نمیشکند؟
چگونه بویِ رازقی دستانت را حس میکند و فرو نمیریزد؟
آیا میداند کجاست؟ هان! فنجانِ بلورینت میداند گرمای دستِ چه کسی گرمش کرده؟
میداند و هنوز نگیننگین نشده است از شادی؟
میداند و هنوز چایی را به سمت دهانت هدایت میکند؟
آخ! چگونه تماسِ لبانت را تآب میآورد؟
#مائده_صارمی
﹝@Jomlax ﹞
-این فاطمیه دلم یه جوریه!
+مگه پارسال اینموقعها دلت یه جوری نبود؟!
-نه! امسال یه جور دیگه غم گرفته تاروپودمو :)
+وا ، امیررضا!
-دورِ سرت بگردم :)
میدونی محبوب ؛
تا الان فاطمیه خشک بود برام
تا الان که خودم گل نداشتم
پَرپَر شدن گل آقام علی رو درک نمیکردم
برا غمِ دل مولام حسن ، دلم خون میشدا
برا "مادر" یعنی :)
این فاطمیه دلم عاشقه...
پارسال هم اشک ریختم پای روضهی مادر
ولی الان دارم میسوزم
الان که دلم گیر کرده آتیش گرفتم با هر خط روضه
راستش محبوبه ، من فکر میکنم
پسرا تا عاشق نشن
تا دلاشون یه جا گیر نکنه
نمیتونن اون حجم غم این ایّام رو حس کنن
آقام علی چی کشیده این شبا...
من تا الان فقط جای مولام حسن برا مادر سوختم
الان برا پَرپَر شدن گل آقام علی میسوزم
الان دو برابر میسوزم...
"صاحب گل که باشی ؛
دلِ خونِ علیِ بی گل شده رو حس میکنی💔" :)
#مائده_صارمی
﹝@Jomlax ﹞