eitaa logo
❁روشنا
242 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
10 فایل
|﷽ •° «جھاد تبییـن یڪۍ از دستورڪارهاۍ بسیـار مھم براۍ مقابلھ با هرگونھ انحراف و تحریف در گفتمان و ارزش هاۍ انقـلاب اسلامـۍ است ڪھ رهبر معظـم انقـلابِ اسلامۍ بارها بر این موضوع تأڪید ڪردھ اند...» تبییـن:روشنگـرۍ:روشنـٰا❁ •° جهت ارتباط | @ghorbani85_76
مشاهده در ایتا
دانلود
حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود، مردی میان سال در زمین کشاورزی مشغول کار بود. حاکم بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند. روستایی بی نوا با ترس در مقابل تخت حاکم ایستاد. به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند. حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید. حاکم از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد، گفت میتوانی بر سر کارت برگردی. ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت. همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند. حاکم پرسید: مرا می شناسی؟ بیچاره گفت: شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید. حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود. حاکم گفت: به خاطر داری بیست سال قبل با دوستی به پابوس سلطان کرامت و جود، حضرت رضا علیه السلام رفته بودی؟ دوستت گفت خدایا به حق این آقا مرا حاکم نیشابور کن و تو محکم بر گردن او زدی که ای ساده دل! من سالهاست از آقا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟ یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می خواستی و این کشیده تلافی همان کشیده ای که به من زدی. فقط می خواستم بدانی که برای آقا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد. فقط ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد... . اللّهم عجّل لولیک الفرج اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما 🌿🌺🌿@joybar_roshana