eitaa logo
جامعة القرآن خواهران همدان ۳۲۵۲۶۳۰۱ -
1.4هزار دنبال‌کننده
26.2هزار عکس
9.9هزار ویدیو
243 فایل
📣پُل های ارتباطی شما با جامعه القرآن خواهران در پیام رسان ایتا جهت ارتباط با مسئول آموزش👇 @vahede_khaharan جهت ارتباط با ادمین👇 @sadatemami110 فروشگاه محصولات سنتی جامعة القرآن👇👇 @tebesonati111 فروشگاه محصولات فرهنگی و پوشاک👇 @gooolarzani
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸 دعای روز پنجشنبه #به_ما_بپیوندید 👇👇👇👇 💠 @jqkhhamedan
🌱هر روز خود را با بسم‌الله آغاز کنید🌱 🔹امام على عليه السلام: هرچه محبّت دارى نثار دوستت كن، اما هرچه اطمينان دارى به پاى او مريز. @jqkhhamedan
#موفقیت 📚 فواید مطالعه کردن ✅ خواندن، چراغ مغزتان را روشن می کند ✅ داستان ها، در درک دیگران به ما کمک می کند ✅ کتاب ها، شما را خوشحال تر می کنند ✅ استرس را کاهش می‌دهد ✅ به جلوگیری از دست دادن حافظه شما کمک کند 💐 @jqkhhamedan 💐
آيا گفتن اذان قبل از اقامه لازم است؟ ✍ گفتن اذان و اقامه قبل از نماز مستحب است و مى‌تواند فقط اقامه بگويد ولى اگر مى‌خواهد هر دو را بگويد بايد حتماً اذان قبل از اقامه باشد. 💐 @jqk_ir 💐
🌹 محضر امام صادق عليه السلام رسيدم و از مشكلات زندگى شكايت كردم . امام عليه السلام به كنيز دستور داد كيسه اى كه چهارصد درهم در آن بود، به من داد و فرمود: با اين پول زندگيت را سامان بده . عرض كردم : فدايت شوم ! منظورم از شرح حال اين بود كه در حق من دعا كنى ! امام صادق عليه السلام فرمود: بسيار خوب دعا هم مى كنم . و در آخر فرمود: مفضل ! از بازگو كردن شرح حال خود براى مردم پرهيز كن ! اگر چنين نكنى نزد مردم ذليل و خوار مى شوى . بنابراين براى دورى از ذلت ، درد دلت را هرگز به كسى نگو! 📚داستان های بحارالانوارج4 💐 @jqkhhamedan 💐
1_21118882.mp3
1.03M
🌞 داستان امام رضا (ع) وغلام سیاه 💐 @jqkhhamedan 💐
🌹🍃🌹🍃 آيت الله العظمی بهجت رحمه الله علیه: ☎️ تلفن می کنید به مرحوم والد؟ 💐 @jqkhhamedan 💐
🔴🔴🔴🔴🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 جمعه 11 مرداد فیلم شبی که ماه کامل شد مکان : سینما فلسطین. برای تهیه بلیط نیم بها به جامعة القرآن مراجعه کنید @jqkhhamedan
جامعة القرآن خواهران همدان ۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🍃🍒 #هــاد💚 #قسمت_پنجاه_وچهار شروین لباس رسمی داشت. خیلی شیک پوش به نظر می آمد. صورتی اصلاح شده و
🍃🍒 💚 سعید به شروین اشاره ای کرد. شروین منظورش را نفهمید. - پول می خوای؟ سعید می خواست حرفی بزند که بابک خنده ای کرد و گفت -نه آقا سعید، ما تو مراممون نیست پول میز رو مهمون بده. حالا می خوای یه دست بازی کنیم؟ شروین نگاهی به ساعت انداخت و گفت: -خیلی ممنون. من دیرم شده. ساعت 5 قرار دارم. میآی سعید؟ - تو برو. منم الان میام شروین که رفت سعید رو به بابک گفت: - دمت گرم. عالی بود بابک که دیگر از خنده ها روی صورتش اثری نبود درحالی که سیگارش را روشن می کرد گفت: -دفعه بعد از این خبرا نیست. من پول مفت ندارم -دفعه بعد پول این دفعه رو هم در میاری... سعید سوار ماشین شد و گفت: -کجا قرار داری؟ -هیچ جا. خسته شدم. خفه شدم از بس سیگار کشید -اینقدر ادای بچه مثبت ها رو درنیار! اصلاً بهت نمیاد. حالمون رو گرفتی. یه دست بازی می کردیم دیگه. دیدی که خیلی باحال بود -بازی کنم که من ببازم و تو حالش رو ببری؟ - خسیس. چطور بود؟ بابک رو می گم - آدم جالبیه و البته خالی بند دنده را عوض کرد و ادای بابک را در آورد: -ازهمون نگاه اول معلوم باحالی! و با تمسخر ادامه داد: - چاخان! -خب هرکی یه عیب داره دیگه ولی عوضش خوش اخلاقه - ایرانیه؟ سعید گفت: - نه آلمانیه! ایرانیه دیگه بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) @jqkhhamedan 🍃🍒