eitaa logo
جامعة القرآن خواهران همدان ۳۲۵۲۶۳۰۱ -
1.4هزار دنبال‌کننده
26.1هزار عکس
9.9هزار ویدیو
243 فایل
📣پُل های ارتباطی شما با جامعه القرآن خواهران در پیام رسان ایتا جهت ارتباط با مسئول آموزش👇 @vahede_khaharan جهت ارتباط با ادمین👇 @sadatemami110 فروشگاه محصولات سنتی جامعة القرآن👇👇 @tebesonati111 فروشگاه محصولات فرهنگی و پوشاک👇 @gooolarzani
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ نکاتی در مورد ویروس جدید انگلیسی ☢️ همین کرونایی هم که فعلا در جهان وجود داره محصول آزمایشگاه های صهیونیست هاست و طی سال ها کار آزمایشگاهی تونستن این ویروس رو برای "پروژه جهانی سازی" خودشون آماده کنند. 🔶 در کنار ساخت ویروس هم یک ساختار بسیار قوی برای "کرونا هراسی" ترتیب داده شده تا با قدرت رسانه ها و حکومت ها بتونن اهداف خودشون رو پیاده کنند. ☢️ اهدافی مثل یکسان سازی سبک زندگی مردم جهان، 💢 بردن مردم از حاکمیت واقعی به حاکمیت مجازی برای راحت تر شدن حکومت بر انسان ها، 💢 مدیریت و کنترل افراد در جهت افزایش اطاعت پذیری، 💢 حذف مفاهیم و مناسک دینی و سایر فعالیت های اجتماعی منسجم کردن مردم، 💢 تضعیف قدرت تجمیعی مردم با ایجاد قرنطینه ها و فاصله گذاری اجتماعی، 💢 افزایش ترس و هراس برای کنترل بهتر مردم در جهت اهداف ثروتمندان، 💢 فروش هزاران میلیارد دلاری انواع واکسن ها و داروها و... ☢️ همه این اهداف موجب میشه که صهیونیست ها انواع و اقسام ویروس ها و بیماری ها رو در جهان گسترش بدن تا برای همیشه از این همه منافع پربار بیماری هراسی استفاده کنند. تجربه موفق کرونا هراسی و کسب ثروتهای میلیاردی موجب میشه که سران اکثر کشورها با ادامه این روند کاملا موافق باشند و در جهت اهداف صهیونیست ها قدم بردارند. 🛰 گزارش و پوشش گسترده اخبار پیدایش کرونای انگلیسی رو در این راستا ببینید... "تنهامسیر"
🔴در این سال‌ها خبری از "آنچنان رونق اقتصادی ..." که جناب روحانی وعده داده بود، نشد. اما ظاهرا در بودجه ۱۴۰۰ قرار است آنچنان ضربه اقتصادی به کشور وارد شود که آثار مخرب آن بر معیشت مردم تا سال‌ها باقی بماند. احمد نادری
🔴در این سال‌ها خبری از "آنچنان رونق اقتصادی ..." که جناب روحانی وعده داده بود، نشد. اما ظاهرا در بودجه ۱۴۰۰ قرار است آنچنان ضربه اقتصادی به کشور وارد شود که آثار مخرب آن بر معیشت مردم تا سال‌ها باقی بماند. احمد نادری
سلام ☢ همه شما عزیزان به نمایندگان شهر خودتون پیام بدید و خواهش کنید که "حتما کلیات بودجه رد بشه" و اصلا فکر اصلاح ساختار بودجه رو هم نکنند. ⭕️ دولت خیلی زیرکانه با ارائه بودجه ۱۴۰۰ به دنبال فلج کردن اقتصاد کشور هست و میخواد قبل از رفتنش آخرین و محکم ترین ضربه ممکن رو به مردم ما بزنه...
🦋🌱🦋 🌱🦋 🦋 ↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ 📌خاطرات قدم خیر محمدی کنعان (همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی) ✍به قلم: بهناز ضرابی زاده @jqkhhamedan
جامعة القرآن خواهران همدان ۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋 🖌 به قلم : #بهناز_ضرا
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 🌱🦋 🖌 به قلم : 🌱🌸 📌 قسمت: گفتم: «اقلاً بگذار رختخواب ها را جمع کنم. صبحانه بچه ها را بدهم.» گفت: «صبحانه توی راه می خوریم. فقط عجله کن باید تا عصر سر پل ذهاب باشیم.» سمیه را تمیز کردم. تا توانستم برای بچه ها و خودم لباس برداشتم. مهدی را آماده کردم و دستش را دادم به دست خدیجه و معصومه و گفتم: «شما بروید سوار شوید.» پتویی دور سمیه پیچیدم. دی ماه بود و هوا سرد و گزنده. سمیه را دادم بغل صمد. در را قفل کردم و رفتم در خانه گُل گز خانم و با همسایه دیوار به دیوارمان خداحافظی کردم و سپردم مواظب خانه ما باشد. توی ماشین که نشستم، دیدم گل گز خانم گوشه پرده را کنار زده و نگاهمان می کند و با خوشحالی برایمان دست تکان می دهد. ماشین که حرکت کرد، بچه ها شروع کردند به داد و هوار و بازی کردن. طفلی ها خوشحال بودند. خیلی وقت بود از خانه بیرون نیامده بودند. صمد همان طور که رانندگی می کرد، گاهی مهدی را روی پایش می نشاند و فرمان را می داد دستش، گاهی معصومه را بین من و خودش می نشاند و می گفت: «برای بابا شعر بخوان.» گاهی هم خم می شد و سربه سر خدیجه می گذاشت و موهایش را توی صورتش پخش می کرد و صدایش را درمی آورد. 🌱 &ادامه دارد.... 🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱 📚 @jqkhhamedan
جامعة القرآن خواهران همدان ۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋 🖌 به قلم : #بهناز_ضرا
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 🌱🦋 🖌 به قلم : 🌱🌸 📌 قسمت: به صحنه که رسیدیم، ماشین را نگه داشت. رفتیم توی قهوه خانه لب جاده که بر خلاف ظاهرش صبحانه تمیز و خوبی برایمان آورد. هنوز صبحانه ام را نخورده بودم که سمیه از خواب بیدار شد. آمدم توی ماشین نشستم و شیرش دادم و جایش را عوض کردم. همان وقت ماشین های بزرگ نظامی را دیدم که از جاده عبور می کردند؛ کامیون های کمک های مردمی با پرچم ایران. پرچم ها توی باد به شدت تکان می خوردند. صمد که برگشت، یک لقمه بزرگ نان و کره و مربا داد دستم و گفت: «تو صبحانه نخوردی. بخور.» بچه ها دوباره بابا بابا می کردند و صمد برایشان شعر می خواند، قصه تعریف می کرد و با آن ها حرف می زد. سمیه بغلم بود و هنوز شیر می خورد. به جاده نگاه می کردم. کوه های پربرف، ماشین های نظامی، قهوه خانه ها، درخت های لخت و جاده ای که هر چه جلو می رفتیم، تمام نمی شد. ماشین توی دست انداز افتاده بود که از خواب بیدار شدم. ماشین های نظامی علاوه بر اینکه در جاده حرکت می کردند، توی شانه های خاکی هم بودند. چندتایی هم تانک خارج از جاده در حرکت بودند، برگشتم و پشت ماشین را نگاه کردم. معصومه با دهان باز خوابش برده بود. مهدی سرش را گذاشته بود روی پای معصومه و خوابیده بود. 🌱 &ادامه دارد.... 🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱 📚 @jqkhhamedan
جامعة القرآن خواهران همدان ۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋 🖌 به قلم : #بهناز_ضرا
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 🌱🦋 🖌 به قلم : 🌱🌸 📌 قسمت: خدیجه هم سمیه را بغل کرده بود. صمد فرمان را دودستی گرفته بود و گاز می داد و جلو می رفت. گفتم: «سمیه را تو دادی بغل خدیجه؟» گفت: «آره. انگار خیلی خسته بودی. حتماً دیشب سمیه نگذاشته بود بخوابی. دلم سوخت، گفتم راحت بخوابی.» خم شدم و سمیه را آرام از بغل خدیجه گرفتم و گفتم: «بچه را بده، خسته می شوی مادر جان.» صمد برگشت و نگاهم کرد و گفت: «ای مادر! چقدر مهربانی تو.» خندیدم و گفتم: «چی شده. شعر می خوانی؟!» گفت: «راست می گویم. توی همین چند ساعت فهمیدم چقدر بچه داری سخت است. چقدر حوصله داری تو. خیلی خسته می شوی، نه؟! همین سمیه کافی است تا آدم را از پا دربیاورد. حالا سؤال های جورواجور و روده درازی مهدی و دعواهای خدیجه و معصومه به کنار.» همان طور که به جاده نگاه می کرد، دستش را گذاشت روی دنده و آن را عوض کرد و گفت: «کم مانده برسیم. ای کاش می شد باز بخوابی. می دانم خیلی خسته می شوی. احتیاج به استراحت داری. حالا چند وقتی اینجا برای خودت، بخور و بخواب و خستگی درکن. به جان خودم قدم، اگر این جنگ تمام شود، اگر زنده بمانم، می دانم چه کار کنم. نمی گذارم آب توی دلت تکان بخورد.» 🌱 &ادامه دارد.... 🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱 📚 @jqkhhamedan
مواظب باش نریزی ندو وگرنه می افتی علی رغم تمام توجه شما به محافظت از کودک ،بکاربردن این نوع جملات باعث میشود کودک بیفتد و یا مثلا ظرف آب را بر زمین بریزد زیرا به او القا میکنید منتظرید که او به زمین بخورد و این برای کودکی که تلاش میکند مستقل باشد بسیار مضر است. بهتر است در این موارد بگویید :"از لیوان دسته دار استفاده کن تا لیوان از دستت نیفته'' در این صورت شما در مورد لیوان صحبت کرده اید نه ناتوانی کودک @jqkhhamedan
9.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰به دشمن «پیامِ قدرت» بدهید 🔻دشمن اگر ببیند که ملّت ایران و جوانهای مؤمن ایرانی احساس حضور میکنند، احساس وظیفه میکنند و قدرتمندانه در وسط مِیدانند، عقب‌نشینی خواهد کرد؛ 🔻امّا اگر احساس کنند که ضعف هست، احساس کنند اختلاف هست، احساس کنند بین مسئولین کشور هم‌جهتی و هم‌سخنی وجود ندارد یا بین مردم و مسئولین کشور فاصله افتاده است، تشویق میشوند به اینکه شدّت عمل خودشان را زیاد کنند. این را همه توجّه داشته باشند، هم مسئولین کشور، هم آحاد مردم . ۹۷/۰۷/۱۲ @jqkhhamedan