هدایت شده از جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🦋🌱🦋
🌱🦋
🦋
↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
📌خاطرات قدم خیر محمدی کنعان
(همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی)
✍به قلم: بهناز ضرابی زاده
@jqkhhamedan
جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋 🖌 به قلم : #بهناز_ضرا
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱
🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹
📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋
🖌 به قلم : #بهناز_ضرابی_زاده🌱🌸
📌 قسمت: #دویست_سی_چهارم
#فصل_هفدهم
از صبح چهارم دی توی کشتی بودیم؛ بدون آب و غذا.
منتظر شب بودیم تا یک طوری بچه ها را خبر کنیم.
شب که شد، من زیرپوشم را درآوردم و طرف بچه های خودمان تکان دادم. اتفاقاً نقشه ام گرفت.
بچه های خودی مرا دیدند. گروهی هم برای نجاتمان آمدند، اما آتش دشمن و جریان آب نگذاشت به کشتی نزدیک بشوند.
رو کرد به من و گفت: «حسین آقای بادامی را که می شناسی؟!»
گفتم: «آره، چطور؟!»
گفت: «بنده خدا بلندگویی را گذاشته بود جلوی رود و طوری که صدایش به ما برسد، دعای صباح را می خواند.
آنجا که می گوید یا ستارالعیوب، ستار را سه چهار بار تکرار می کرد که بگوید ستار! ما حواسمان به تو است.
تو را داریم یک بار هم به ترکی خیلی واضح گفت منتظر باش، شب برای نجاتتان به آب می زنیم.»
خندید و گفت: «عراقی ها از صدای بلندگو لجشان گرفته بود. به جان خودت قدم، دوهزار خمپاره را خرج بلندگو کردند تا آن را زدند.»
گفتم: «بالاخره چطور نجات پیدا کردی؟!»
گفت: «شب ششم دی ماه بود. نیروهای 33 المهدی شیراز به آب زدند.
بچه های تیز و فرز و ورزیده ای بودند. آمدند کنار کشتی و با زیرکی نجاتمان دادند.»
🌱 &ادامه دارد....
🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱
📚 @jqkhhamedan
جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋 🖌 به قلم : #بهناز_ضرا
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱
🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹
📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋
🖌 به قلم : #بهناز_ضرابی_زاده🌱🌸
📌 قسمت: #دویست_سی_پنجم
#فصل_هفدهم
دوباره خندید و گفت: «بعد از اینکه بچه ها ما را آوردند این طرف آب. تازه عراقی ها شروع کردند به شلیک. ما توی خشکی بودیم و آن ها کشتی را نشانه گرفته بودند.»
کمی که گذشت، دست کرد توی جیبش؛ قرآن کوچکی که موقع رفتن توی جیب پیراهنش گذاشته بودم، در آورد و بوسید. گفت:« این را یادگاری نگه دار.»
قرآن سوراخ و خونی شده بود. با تعجب پرسیدم:«چرا این طوری شده؟!»
دنده را به سختی عوض کرد. انگار دستش نا نداشت.
گفت: «اگر این قرآن نبود الان منم پیش ستار بودم. می دانم هر چی بود، عظمت این قرآن بود. تیر از کنار قلبم عبور کرد و از کتفم بیرون آمد. باورت می شود؟!»
قرآن را بوسیدم و گفتم:«الهی شکر. الهی صد هزار مرتبه شکر.»
زیر چشمی نگاهم کرد و لبخندی زد. بعد ساکت شد و تا همدان دیگر چیزی نگفت؛
اما من یک ریز قرآن را می بوسیدم و خدا را شکر می کردم.
همین که به همدان رسیدیم، ما را جلوی در پیاده کرد و رفت و تا شب برنگشت. بچه ها شام خورده بودند و می خواستند بخوابند که آمد؛
با چند بسته پفک و بیسکویت. نشست وسط بچه ها. آن ها را دور و بر خودش جمع کرد. با آن ها بازی می کرد.
🌱 &ادامه دارد....
🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱
📚 @jqkhhamedan
جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋 🖌 به قلم : #بهناز_ضرا
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱
🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹
📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋
🖌 به قلم : #بهناز_ضرابی_زاده🌱🌸
📌 قسمت: #دویست_سی_ششم
#فصل_هفدهم
دانه دانه پفک توی دهانشان می گذاشت. از رفتارش تعجب کرده بودم.
انگار این صمد همان صمد صبح یا دیروزی نبود. اخلاق و رفتارش از این رو به آن رو شده بود. سمیه ستار را قلقلک می داد.
می بوسید. می خندید و با او بازی می کرد.
فردا صبح رفتیم قایش. عصر گفت: «قدم! می خواهم بروم منطقه. می آیی با هم برگردیم همدان؟»
گفتم: «تو که می خواهی بروی جبهه، مرا برای چی می خواهی؟! چند روزی پیش صدیقه می مانم و برمی گردم.»
گفت: «نه، اگر تو هم بیایی، مادرم شک نمی کند. اما اگر تنهایی بروم، می فهمد می خواهم بروم جبهه. گناه دارد بنده خدا. دل شکسته است.»
همان روز عصر دوباره برگشتیم همدان. این بار هم سمیه ستار را با خودمان آوردیم. فردای آن روز صبح زود از خواب بیدار شد.
نمازش را خواند و گفت: «قدم! من می روم، مواظب بچه ها باش. به سمیه ستار برس. نگذاری ناراحت شود. تا هر وقت دوست داشت نگهش دار.»
گفتم: «کی برمی گردی؟!»
گفت: «این بار خیلی زود!»
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات 🍃
🌱 &ادامه دارد....
🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱
📚 @jqkhhamedan
#یادداشت
#تربیت_فرزند
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
💥 #دعوای_بچهها 1⃣
یادم هست خیلی سال پیش -شاید اوایل سال هشتاد بود- در همایشی در خصوص تغذیه شرکت کرده بودم. 🍃🍛
آقای دکتری که در این همایش مطالبش را ارائه میداد میگفت: " یکی از دلایل #چاقی یا #لاغری زیاد در افراد، اضطراب و استرس بیجهت است و یکی از بزرگترین استرسها و نارحتیها، #حرص و #جوشهایی است که والدین -به ویژه مادرها- بخاطر #دعوای فرزندانشان در خانه دارند. " 😤⚡️⚡️
خاطرم هست ایشان میگفت: " مادرهای عزیز! پدرهای گرامی! بچههایی که با هم دعوا نمیکنند #مریض هستند؛ نه آنهایی که با هم دعوا میکنند‼️ بچهها اگر در خانه با هم دعوا میکنند نشانه سلامتشان است و جای #شکرگزاری دارد🌟🤲🏻 و اگر باهم دعوا نمیکردند باید به فکر مداوایشان میافتادید.😱 پس چرا بخاطر این دعواها حرص میخورید که بعد سبب افزایش وزن یا کاهش وزن شما بشود⁉️ " 😕🍂
⏰ امروز بعد ازگذشت قریب به ۲۰ سال از آن روز بنده هم عرض میکنم:
" والدین عزیز! پدر ومادرهای گرامی! این که بچهها با هم در خانه دعوا میکنند نشان دهندهی سلامت روان آنهاست.🍀 آنها درحال تلاش برای معماری و ساختن #شخصیت خود هستند. بیایید ابتدا موضوع را از این زاویه #بینیم و #بپذیریم که دعوا جزئی از واقعیت زندگی خواهر و برادرهاست... 💎
👤علی میری
ادامه دارد
🔺سخن سدید؛ جای که زندگی شیرین میشود
@jqkhhamedan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 #اعلام_خطر
این کلیپ خیلی منتشر شد "لحظه شهادت ، بر حاج قاسم چگونه گذشت. سوالی که در عالم خواب از حاج قاسم پرسیده شد و ایشان اینگونه پاسخ دادند.(حجه الاسلام امینی خواه)
✍یک اتفاق خطرناکی که داره برای حاج قاسم میفته همینه. باز شدن باب خواب و خوابگویی و مسائل ذوقی بیپایه، هرکسی میتونه هر خوابی ببینه و هزاران بار شنیدیم خواب حجت نیست و هیچ نتیجهای از خواب نمیشه گرفت.
نباید جایگاه رفیع و قله جهاد و شهادت به تعبیر رهبری "مکتب حاج قاسم" به پایینترین و نازلترین سطح غیرقابل دفاع، یعنی خواب و رؤیاپردازی تقلیل پیدا کنه. اگر این مسائل ذوقی و سطحی شروع بشه مکتب جهادی حاج قاسم تبدیل به خاطرهگویی، حاشیهسازی و در نهایت به فراموشی اصول آن میانجامه. تداوم مکتب حاج قاسم در فهم ابعاد، شاخصها و وسط میدان بودن است نه رؤیاهای ذوقی. مگه کسی تردیدی در جایگاه حاجقاسم و شهدای عزیز نزد اهل بیت علیهم السلام داره که با خواب بخوایم تردیدشو برطرف کنیم؟
#حسین_دارابی
@jqkhhamedan
شهید شاخص استان همدان (شهید حسن ترک )
فرمانده لشکر ۳۲ انصار الحسین
استاد علوم قرآنی
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🦋مادر شهید 🦋
تازه به دنیا آمده بودی،امام را تبعید کرده بودند .
امام در سخنرانیشان فرموده بودند:
🔹سربازهای من امروز در گهواره هستند🔹
چند ماهه بودی ،تو را در بغل فشردم و از آن روز به بعد ،هر بار که میخواستم شیرت بدهم وضو میگرفتم
👇برشی از وصیت نامه شهید حسن ترک 👇
برادران و خواهران توصیه شدید میكنم به شما در تربیت نسل خردسال و نوجوان زیرا كه تضمین آینده اسلام است این غنچههای نشكفته را دریابید و شما هستید كه از این افراد میتوانید بزرگان فردا را بسازید از این زمینههای مناسب برای رشد كه شكل نگرفته استفاده كنیم و طبق احكام خدا شكل دهیم، پدران و مادران در آشنایی فرزندانشان با قرآن و جلسات و برنامه های مذهبی بكوشید و تشویقشان كنند و اما پدر و مادر گرامیم امیدوارم كه دراین مدتی كه در خدمت شما بودهام از من راضی باشید هرچند در لحظات آخر فرصت خدا حافظی نبود ولی وعده ملاقات انشاءالله با روی گشاده و خندان نزد حضرت زهرا سلام الله علیها و پیامبر خدا صلوات الله علیه در كنار حوض كوثر
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
@jqkhhamedan
16.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
طنز
🔻بخش خبری دیبیسی فارسی🔻
🔰 ۲۱ دی ۱۳۹۹ | 10 ژانویه 2021 🔰
🔴 گفتگوی تفصیلی با دکتر منوچهر خردمند دربارهی مستند "غیر رسمی"/ این مستند اخیرا توسط "بیت رهبری" ساخته شده است
😆😆😆😆😆
@jqkhhamedan
🔴 گزارش مرکز کنترل و پیشگیری بیماری ایالات متحده CDC :
♻️ ۳۱۵۰ نفر پس از دریافت واکسن کووید-۱۹ دچار فلج شده اند و قادر به انجام فعالیت های روزانه نیستند .
عضـویت در کــانال👇
📡 @jqkhhamedan