﴾﷽﴿
#شهیدانهـ...♥️
موقع اعزامـ حجت یهـ گوشهـ ڪز ڪرده بود رفتهـ بود تو فڪر ، یڪی از مسئولین متوجهـاش شد ،گفت حجت چرا تو فکرۍ اگر نگرانۍ و تردید دارے ، میتونیم اعزامت نکنیمـ اجباری نیست حتی الان که موقع اعزام فرا رسیده، میگفت حجت لبخندی زد وگفت نه بابا دارم به این فکر میکنم که میشه من هم مثل حضࢪت عباس شهید بشم!
رفیق حجت میگفت پس از آن شهادت حماسے و رشادت وار حجت که باعث نجات تعدادے از رزمنده ها هم شد،وقتی بدنش رو برگرداندند دو تا دستاش قطع شده بود... درست مثل حضرت عباس[علیه السلام]
#ࢪاه_شهدا_ادامهـ_دارد...♡
@jqkhhamedan
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
❬🌹✨❭
#شهیدانه🌱
♦️همسر شهید حاج محمد ابراهیم همت می گوید: «ابراهیم بعد از چند ماه عملیات به خانه آمد. سر تا پا خاکی بود و چشم هایش سرخ شده بود.😨
🔹به محض اینکه آمد، وضو گرفت و رفت که نماز بخواند. به او گفتم: حاجی لااقل یک خستگی دَر کُن، بعد نماز بخوان. سر سجاده اش ایستاد و در حالی که آستین هایش را پایین می زد، به من گفت: من باعجله آمدم که نماز اول وقتم از دست نرود.😇🌱
🔸این قدر ابراهیم خسته بود که احساس می کردم، هر لحظه ممکن است موقع نماز از حال برود».
💠تا حالا چند بار شده برای نماز اول وقت انقدر حساس باشیم؟!😔💔
🌷خاطره ای از همسر شهید
#خاطرات_شهدا
#نماز
@jqkhhamedan
مستان
همـــہ افتــــاده و
ساقـــــے نمانده!
یڪ گل بـــراے #باغبان باقــــے نمانده...
#قتلگاه_شهداے_ڪربلاے5
#شبتون_شهدایی
#شهیدانه
@jqkhhamedan
چه شب های جمعه ای که نگفتیم
ظَلَمتُ نَفسی
و دوباره ظلم کردیم به خودمون !
نشه بعداً حسرت بخوریم که چرا دعای کمیل نخوندیما...!!
توی تنهائی هاتون کمیل بخونید
برای آرامش دلتون معجزه میکنه
#شهیدانه
@jqkhhamedan
بیت المال
شلوار نظامیش رو آورد و گفت برام میدوزیش؟
گفتم مادر این شلوارت خیلی کهنه شده مگه لباس بهتون نمیدن
گفت:میدن ولی مامان هنوز کار میکنه یکم فقط پاره شده. بیت الماله!
#شهید_علی_عابدینی
#شهیدانه
@jqkhhamedan
بابا رفت تا شاید بوی خون حسین (ع ) به مشامش برسد
شهید ورامینی طی نامهای به فرزند خردسالش میثم نوشت: خدمت میثم کوچولو سلام عرض میکنم و از خدا میخواهم که تو یادگارم را زیر سایه خود حفظ نماید و خود او نگهدار تو باشد.
آره میثم جان ! بابا رفت به صحرای کربلای ایران، خوزستان داغ، تا شاید درد حسین (ع ) را با تمام گوشت و پوستش حس کند. بابا رفت تا شاید بوی خون حسین (ع ) به مشامش برسد. بابا رفت تا شاید بتواند بر رگ بریده حسین (ع ) بوسه بزند.بابا رفت تا شاید بتواند با خون ناقابلش راه کربلا را بر روی تمام دلهایی که هوای کربلا دارند باز کند.
#شهید_حاج_عباس_ورامینی
تاریخ شهادت
#08_28
#شهیدانه
@jqkhhamedan
🥀🕊🌴🌹🌴🕊🥀
#شهیدانه
کلاه زمستانی که
#شهید_خرازی
را نجات داد
به صورت لباس شخصی سوار اتوبوسی در کردستان شد. آنقدر اتوبوس تکان میخورد که کودکِ کُردی که همراه پدرش کنار آنها نشسته بود دچار استفراغ شد. او کلاه زمستانیاش را زیر دهان کودک گرفت. کلاه کثیف شد. پدر بچه خواست بچهاش را تنبیه کند. با لبخند، مانع شد و گفت: کلاه است می شوییم پاک میشود...
مدتها بعد در عملیاتی سردار خرازی و رفقایش محاصره شدند. کاری از دستشان برنمیآمد. رئیس گروه دشمن که با نیروهایش به آنها نزدیک شده بود ناگهان اسلحهاش را کنار گذاشت، سردار را در آغوش گرفت و بوسید؛ صورتش را باز کرد و گفت: من پدر همان بچهام... با رفتار آن روزت مرا شیفتهی خودت کردی. حالا فهمیدم که شما دشمن ما نیستی.
📚 حدیث خوبان، صفحه ۲۵۴
@jqkhhamedan