eitaa logo
جامعة القرآن خواهران همدان ۳۲۵۲۶۳۰۱ -
1.4هزار دنبال‌کننده
27هزار عکس
10.3هزار ویدیو
263 فایل
📣پُل های ارتباطی شما با جامعه القرآن خواهران در پیام رسان ایتا مسئول آموزش👇 @vahede_khaharan110 جهت ارتباط با ادمین👇 @sadatemami110 فروشگاه محصولات سنتی جامعة القرآن👇👇 @tebesonati111 فروشگاه محصولات فرهنگی و پوشاک👇 @gooolarzani
مشاهده در ایتا
دانلود
جامعة القرآن خواهران همدان ۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🍃🍒 #هــاد💚 #قسمت_صد_وچهل_وچهار شاهرخ دستش را دراز کرد و گفت: -فعلاً به کلاس رسیدن شما فایده بیشت
🍃🍒 💚 پس همین خواستن و نخواستن رو هم از اون داری. از زندگی و عقل و شعوری که اون بهت داده - مگه خدا نیست؟ مگه نمی گن هر کاری می تونه بکنه؟ -نور و تاریکی یکجا جمع نمیشن. ربطی به قدرت یا ضعف نداره.در ثانی اگر اعتقاد داری که اون خداست و همه چیز رو میدونه پس حتما اومدنت بهتر از نیومدنت بوده.اگر ناراضی هستی پس راهت اشتباهه.خودت رو عوض کن نه اینکه به چیزی که نمیدونی گیر بدی شاهرخ مکثی کرد و گفت: -خب اینم دانشکده، برو کلاست دیر نشه - گیرم حرفای تو درست ولی چرا باید صداش بزنم؟ چه نیازی به صدا زدن من داره؟ -مطمئنی اون به نماز خوندن تو نیاز داره؟ تو به آفتاب نیاز داری نه آفتاب به تو - خب منم نیازی به اون ندارم. خودم که می تونم تشخیص بدم. نمی تونم؟ شاهرخ خندید و گفت: -یه لامپ هر چقدر هم که سیمهایش درست باشه تا وقتی به برق وصل نشه روشن نمیشه. یه نگاه به حال و روزت بنداز ببین بهش نیاز داری یا نه شروین می خواست جوابی بدهد ولی چیزی به ذهنش نرسید. شاهرخ دست شروین را گرفت و بالا آورد و ساعتش را جلوی چشماش گرفت و گفت: -ساعت چنده؟ -یک و ربع و بعد انگار تازه به خودش آمده باشه از جا پرید. - وای دیر شد - منم همینو می گم شروین به طرف ساختمان کلاسها دوید. وسطای راه ایستاد و رو به شاهرخ داد زد: -ولی من بهت ثابت می کنم که بهش نیازی ندارم شاهرخ همان طور که آرام راه می رفت با دست اشاره ای به ساعتش کرد و گفت: -استاد ریاحی بعد از خودش کسی رو راه نمیده ها! بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) @jqkhhamedan 🍃🍒