جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🍃🍒 #هــاد💚 #قسمت_هشتاد_ودو -وقتی دبیرستان بودم به خاطروضع مالیمون احساس خوشبختی می کردم. هرکاری
🍃🍒
#هــاد💚
#قسمت_هشتاد_وسه
شروین که نشسته بود مدتی به شاهرخ که حالا کنارش بود خیره شد. بعد سرش را پائین انداخت و در حالیکه به موزائیکها خیره شده بود گفت:
-ولی چرا باید به خاطر خودخواهی بقیه من از راحتی محروم بشم؟
-چون همیشه نمی تونی از بقیه بخوای مطابق میل تو باشن
سربلند کرد و داد زد:
- اما اونا دارن حق منو می خورن
شاهرخ لبخند زد:
-پول اونا مال خودشونه. تو نمی تونی برای چیزی که مال تو نیست تکلیف تعیین کنی. وقتی تو خودت حاضر نیستی برای راحتی خودت کاری کنی از بقیه چه انتظاری داری؟
شروین شانه ای بالا انداخت و رویش را برگرداند ...
آخر شب وقتی از در بیرون رفت که برود شاهرخ گفت:
-یادت باشه یکی اون بالا هست که هر وقت دلت گرفت می تونی صداش کنی
شروین مایوسانه سر تکان داد:
-اونم منو یادش رفته
این را گفت و با شاهرخ دست داد...
توی اطاقش بعد از اینکه لباسهایش را عوض کرد، لحظه ای کنار پنجره ایستاد. سرش را به طرف آسمان بلند کرد و گفت:
-واقعاً هستی؟
و خزید توی رختخوابش ...
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
@jqkhhamedan
🍃🍒