جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🍃🍒 #هــاد💚 #قسمت_دویست_ونود_وپنج - اومدیم برات گودبای پارتی بگیریم - مگه اینکه موقع رفتن یکی ما
🍃🍒
#هــاد💚
#قسمت_دویست_ونود_وشش
شاهرخ خندید و گفت:
-امشب به اندازه کافی ما رو مورد لطف قرار دادی. دیگه نیاز نیست فردا بیای بدرقه. اگه به تو باشه که اگر قطار خراب بشه، شده باشه با به خرج خودت با تاکسی منو بفرستی این کارو میکنی
هادی گفت:
- میشه حکایت اون یارو که رفته بود باباش رو دفن کنه. بهش گفتن چرا اینقدر لباست پاره پوره شده؟گفت بنده خدا نمیذاشت خاکش کنیم
علی خندید. بعد همدیگر را بغل کردند و شروین دید که علی گرچه وانمود می کند شاد باشد اما نتوانست جلوی اشکش را بگیرد. هادی هم شاهرخ را بغل کرد و گفت:
-منم فردا نمی تونم بیام. خودت میدونی چرا
شاهرخ سرتکان داد.
- آره. اشکالی نداره
بعد رو به هر دویشان گفت:
-خیلی ممنون که اومدید. دلم برای همتون تنگ می شه. برام دعا کنید.هوای این رفیق مارو هم داشته باشید
علی گفت:
- خیالت تخت! .مطمئن باش آب و دونش یادمون نمیره
شاهرخ سر تکان داد. وقتی علی و هادی رفتند. شاهرخ رو به شروین گفت:
-تو که می مونی؟
-بمونم؟
-هرجور راحتی
- اگه بمونم نمی ذارم بخوابی صبح میام دنبالت
*
صبح ساعت 7 بود که رسید. در روی هم بود. در را هل داد و وارد شد. اولین باری که از این پله ها پائین آمده بود چقدر برایش احمقانه بود ولی حالا دل کندن از این خانه سخت بود. تصور اینکه دیگر شاهرخی نخواهد بود که در را برویش باز کند زجرش می داد. کنار تخت که حالا بدون فرش رویش خیلی غم انگیز و رقت بار به نظر میرسید ایستاد و نگاهی به حوض خالی کرد. شاهرخ چمدان به دست از راهرو بیرون آمد.
- سلام، کی اومدی؟
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
@jqkhhamedan
🍃🍒
جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🍃🍒 #هــاد💚 #قسمت_دویست_ونود_وشش شاهرخ خندید و گفت: -امشب به اندازه کافی ما رو مورد لطف قرار دا
🍃🍒
#هــاد💚
#قسمت_دویست_ونود_وهفت
-سلام، الان رسیدم، چرا حوض رو خالی کردی؟!
- اگه آبش مرتب تمیز و عوض نشه لجن می گیره
- اینجوری که درخت ها خشک می شه. اقلاً به باغبون پدرت می گفتی بیاد حواسش به درخت ها باشه
شاهرخ کنار شروین ایستاد. چمدان را زمین گذاشت.
- چی شد تغییر عقیده دادی؟
-خب درختها گناه دارن
شاهرخ کلید را از جیبش در آورد و جلوی شروین گرفت.
- خب خودت بیا بهشون آب بده
شروین نگاهی به کلید و دوباره نگاهی به شاهرخ کرد.
-مگه نگفتی بده اجاره؟ تو که عادت داری اینجا تلپ باشی
شروین که از خنده شاهرخ خنده اش گرفته بود دست دراز کرد تا کلید را بگیرد ولی شاهرخ کلید را عقب برد و گفت:
-به شرطی که سوء استفاده نکنی. اینجا نشه پناهگاه برای فرار از خونه
- باشه
- قول؟
شروین سر تکان داد و کلید را گرفت ...
وقتی به ایستگاه رسیدند، از ماشین که پیاده شدند موبایل شاهرخ زنگ زد. شروین با کمی فاصله پشت سرش حرکت می کرد. وقتی شاهرخ تلفنش تمام شد نگاهی به اطراف کرد و وقتی شروین را ندید برگشت. شروین را دید که غرق هپروت بود. دست دراز کرد، دستش را گرفت، کشید و وقتی کنارش قرار گرفت دستش را دورش انداخت بازویش را گرفت و فشار داد:
-کجائی پسر؟
-نمی دونم
- خیلی بهش فکر نکن. بالاخره راضی می شه. تازه حالا که دیگه یه خونه مفت و مجانی هم گیرت اومده حتماً جواب مثبت می ده
- کی؟
-نرگس خانم دیگه
شروین که تازه متوجه منظورش شده بود گفت:
-خیلی بی مزه ای
-تو می خوای زن بگیری، من بی مزه ام؟
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
@jqkhhamedan
🍃🍒
🌹امام عصر ( عج ) فرمودند :
من حتماً برای هر مومنی که بعد از یاد مصیبت های سیدالشهدا امام حسین ( ع ) برایم دعا کند دعا می کنم.
📚 مکیال المکارم ج ۱ ۳۳۳
#سلام_امام_مهربان_زمانم❣
آلوده ایم، حضرٺ باران ظهور ڪن
آقا تو را قسم بہ شهیدان ظهور ڪن
هر دم دلم براے شما تنگ مے شود
پیداترین ستاره ے پنهان ظهور ڪن
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
🌷-----*~*💓*~*-----🌷
┏━━━🍃═❤️━━━┓
@jqkhhamedan
┗━━━❤️═🍃━━━┛
🏡#حکم_خرید_خانه_در_ماه_صفر🏡
📤پرسش کاربر در گروه:
سلام.
آیا خرید خانه و اسباب کشی در ماه صفر اشکال دارد؟
📤پاسخ:
سلام علیکم.
خرید و فروش یا اسباب کشی در ماه صفر هیچ اشکالی ندارد و فرقی بین ماه صفر و ماه های دیگر سال برای اینکارها نیست.
تنها برخی روایات روز عاشورا را بی برکت دانسته اند، به این معنا که اگر پس انداز یا خرید و فروشی در این روز شود، برکت نخواهد داشت، اما این هم به معنای این نیست، که خرید و فروش در روز عاشورا حرام باشد.
توضیحات بیشتر:👇
مردم ماه صفر را نحس می دانند، اما روایات مخصوصى که از ائمه (علیه السلام) درباره نحسی ماه صفر باشد، به دست ما نرسیده است و فلسفه ی آن دقیقاً براى ما روشن نیست، اما آنچه در مورد این ماه در روایات آمده است، این است که به خاطر دفع بلایای این ماه، صدقه دهید و دعا بخوانید، اما نه از آن جهت که روزهای این ماه ذاتا نحس باشند، بلکه به خاطر از دست دادن سه تن از معصومین (علیهم السلام) و همچنین مشکلاتی که برای اسرای کربلا پیش آمد، روزهای این ماه برای مردم خوب نیست.
اما در هر صورت خوب نبودن روزهای ماه صفر، به معنای متوقف کردن اموری مانند خرید و فروش و سایر فعالیت ها نیست، بلکه باید با خواندن دعائی که در مفاتیح در اول اعمال ماه صفر وارد شده و صدقه و استعاذه، خوب نبودن این روزها را برطرف نمائیم.
📚منابع:
۱.میرزا جواد ملکى تبریزى، مراقبات(اعمال السنه) ، ترجمه علیرضا میرزا حکیم خسروانى، انتشارات نور فاطمه، ج 1، ص 49.
۲. شیخ عباس قمى، مفاتیح الجنان، اعمال ماه صفر.
╔══🌿🌼🌿═══╗
🆔 @jqkhhamedan 🚺
╚═══🌿🌼🌿══╝
امام على عليه السلام:
مشورت كردن، مايه راحتى تو و زحمت ديگرى است
المُشاوَرَةُ راحَةٌ لكَ و تَعَبٌ لِغَيرِكِ
🍁 @jqkhhamedan 🍁
👈 فرصتی برای یاری رسانی
🔹 «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ»؛ ما پيامبران و مؤمنين را در دنيا يارى خواهيم نمود و در قيامت نيز آنان را يارى مینماييم.
🔸 مرحوم قمى در «التفسير» از امام صادق اینگونه نقل نموده كه امام فرمودند: «به خدا سوگند، مقصود از يارى كردن خدا در اين دنيا، زمان #رجعت است. مگر نمیدانى بيشتر پيامبران خدا را، كسى يارى نكرد تا كشته شدند و نيز ائمهی بعد از آنان را، كسى يارى نكرد تا كشته شدند؟!»
📚 بحارالانوار ج۵٣ ص۴٨
🍁 @jqkhhamedan 🍁
جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🍃🍒 #هــاد💚 #قسمت_دویست_ونود_وهفت -سلام، الان رسیدم، چرا حوض رو خالی کردی؟! - اگه آبش مرتب تمیز و
🍃🍒
#هــاد💚
#قسمت_دویست_ونود_وهشت
-از لج تو هم که شده این یه کار رو نمی کنم
- مرده و حرفش
- حتماً ...
کنار قطار ایستاده بودند تا چند دقیقه دیگر قطار راه می افتاد ...
بدون هیچ حرفی در چشمان هم زل زده بودند. هیچ کدامشان نمی دانستند چه باید بگویند. بالاخره شاهرخ سکوت را شکست.
- دیگه سفارش خونه رو نکنم ها! مرتب بهش سر بزن. تنبلی نکنی ها. تمیزش کن
شروین به لحن پدرانه اش لبخند زد. می دانست که شاهرخ سعی دارد جو را عوض کند و تلاش می کند بغضش را زیر لبخندش پنهان کند اما کمتر کسی بود کهگول ظاهرش را بخورد. شروین می خواست حرفی بزند اما انگار صدایش به زور در می آمد. تنها چیزی که توانست بگوید یک جمله بود:
- سعی کن زودتر برگردی
- انشاء ا... تو هم اینقدر عزا نگیر ... برا ابد که نمی رم ... تو که عاشق فرار از خونه ای ... بهم سر بزن
شاهرخ این را گفت و دست کرد از جیب پالتویش جعبه کوچکی را بیرون آورد.
- یه یادگاری! هر وقت دلت گرفت نگاش کن یاد من بیفت، یاد خل و چل بازی هامون! حالت خوب میشه ... نه، الان نه. بذار وقتی رفتم
شروین بسته را توی جیبش گذاشت ولی حرفی نزد. می دانست اگر چیزی بگوید اشکش سرازیر می شود دوست نداشت با اشک بدرقه اش کند.
- قرار نشد مثل دخترا خودتو لوس کنی. خجالت بکش مرد گنده، نگاش کن
شروین تمام تلاشش را کرد و لبخندی زورکی زد. دستش را دراز کرد. شاهرخ دستش را گرفت. سرد بود. اشک در چشمان شروین دوید و صورتش سرخ شد. شاهرخ همانطور که دستش را گرفته بود لبخندی زد او را به طرف خودش کشید و محکم در آغوشش گرفت...
صدایی از بلندگوی ایستگاه شماره را اعلام کرد. شروین همانطور که اشکش را پاک می کرد خندید و گفت:
-آبروی هرچی مرد بود بردم
- موافقم
شاهرخ این را گفت و چمدانش را برداشت.
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
@jqkhhamedan
🍃🍒
جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🍃🍒 #هــاد💚 #قسمت_دویست_ونود_وهشت -از لج تو هم که شده این یه کار رو نمی کنم - مرده و حرفش - حتماً
🍃🍒
#هــاد💚
#قسمت_دویست_ونود_ونه
- کاری نداری؟
شروین که کمی سبک تر شده بود با لحنی شیطنت آمیز گفت:
- از اول هم کاری نداشتم. خودت پات پیچ خورد
شاهرخ خندید. با هم دست دادند و شاهرخ از پله ها بالا رفت. قطار آرام شروع به حرکت کرد. شاهرخ همانجا پشت در مانده بود و با همان لبخند همیشگی برای شروین دست تکان می داد. شروین آرام آرام کنار قطار حرکت می کرد. کم کم سرعت قطار زیاد شد. چند قدمی دوید و بالاخره مجبور شد بایستد . رفتن قطار را نگاه کرد. وقتی قطار کاملاً از دیدش خارج شد با قدم هایی سنگین به طرف در خروجی به راه افتاد. کنار ماشین که رسید نگاهی به صندلی خالی شاهرخ انداخت. سوار شد و راه افتاد. ضبط را روشن کرد. همانطور که رانندگی می کرد یاد خاطرات گذشته افتاد:
یاد اولین روزی که دم در اتاق آموزش نگاهش به نگاه شاهرخ باز شده بود، به پیچ خوردن پایش، مسئله ها، دعوا، سالن بیلیارد، ... همه و همه در ذهنش تکرار می شد...
ناگهان یاد هدیه افتاد. با عجله ماشین را کنار خیابان برد و نگه داشت. جعبه را درآورد و باز کرد. انگشتر شاهرخ بود. انگشتر عقیقش که خیلی دوستش داشت و یادگار دوستی بود که شاهرخ همیشه با حالتی خاص از او یاد می کرد. نوشته رویش را خواند:
- یا قائم آل محمد
یاد روزی افتاد که شاهرخ می خواست وضو یادش بدهد. انگشترش را درآورده بود و کنار حوض گذاشته بود و شروین گفته بود که انگشتر قشنگیست. می دانست این انگشتر چقدر برای شاهرخ ارزش داشت. دیگر نتوانست جلوی خودش را بگیرد. سرش را روی فرمان روی دستهایش گذاشت و شروع کرد به گریه کردن. شانه هایش می لرزید...
•فصل سی ام•
ریحانه نگاهی به قاب عکسهای پدرش روی طاقچه انداخت. عکس فارغ التحصیلی، مراسم ازدواج، عکس یکماهگی او در بغل مادرش ...
عکس ها مثل یک زندگینامه مصور بود و آخرین عکس ...
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
@jqkhhamedan
🍃🍒
جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🍃🍒 #هــاد💚 #قسمت_دویست_ونود_ونه - کاری نداری؟ شروین که کمی سبک تر شده بود با لحنی شیطنت آمیز گف
🍃🍒
۱
#هــاد💚
#قسمت_سیصد
عکس پدر با یکی از بهترین دوستانش توی کوه. یادگار دوران جوانی پدر. به نظر می آمد این عکس - که از همه قدیمی تر بود - برای پدر ارزش خاصی داشت چون قابش از همه محکم تر و زیباتر بود و ریحانه دیده بود که پدرش همیشه با چه وسواسی آن را پاک می کند. نگاهی به پدرش که روی صندلی گهواره ای اش پشت پنجره نشسته بود و به حیاط زل زده بود، انداخت. هیچ وقت پدرش را اینقدر آرام ندیده بود. اگر آن پتوی چهارخانه ای که روی پایش انداخته بودند با لرزش دستهایش حرکت نمی کرد فکر می کردی که حتی نفس هم نمی کشد. در همین فکرها بود که در اتاق باز شد، کله ای از لای در داخل آمد و بعد از برانداز اطراف آرام وارد اتاق شدو همانجا کنار در ایستاد.
- حالشون چطوره؟
-خوبن، دواهاشون رو خوردن اما هر کار می کنم راضی نمیشن بخوابن سرجاشون.بعد از نمازصبح تا حالا نشستن رو صندلی و زل زدن به در می گن منتظرم
- قراره کسی بیاد؟
-هرچی می پرسم، می گن میاد اما نمی گن کی. مدام زیر لب می گن شاهرخ
- خب شاید با امیر کار دارن
- نه، می گم امیر که اینجاست. بگم بیاد؟ می گن نه، خودش میاد
دختر با شنیدن این حرف ابروئی بالا برد. ریحانه گفت:
-می دونی مریم؟ عین بابا ابروهاتو بالا می بری!
- اگه اشتباه نکنم دخترشم. درسته شما سوگلی بابا هستی ریحانه خانم ولی ما هم یه نسبتی با ایشون داریم
ریحانه خنده کوتاهی کرد ولی قبل از اینکه جوابی بدهد در اتاق باز شد و دو تا پسر 7-6 ساله دویدند توی اتاق. می خواستند سر و صدا کنند که مریم با فریادی کوتاه ساکتشان کرد.
- اینجا اومدید چکار؟ برید بیرون بازی کنید
- بریم تو حیاط؟
-نه، حیاط سرده، برید تو پذیرائی
- ولی مامان...
- همین که گفتم. برید آقاجون حالش خوب نیست. سر و صدا نکنید
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
@jqkhhamedan
🍃🍒
🏴امام حسین (ع) فرمودند:
🌴اَيُّهَا النّاسُ نافِسوا فِى المَکارِمِ وَ سارِعوا فِى المَغانِمِ وَ لا تَحتَسِبوا بِمَعروفٍ لَم تَجعَلوا
🌴اى مردم در خوبىها با یکدیگر رقابت کنید و در بهره گرفتن از فرصتها شتاب نمایید و کار نیکى را که در انجامش شتاب نکردهاید، به حساب نیاورید.
📖بحارالأنوار، ج 75، ص 121
🆔 @jqkhhamedan 💯
🆔 @jqkhhamedan 💯
بانوان غیر مسلمان در بیرمنگام باحجاب شدند!
◽️یک تشکل اسلامی در انگلستان به منظور ایجاد پل میان ادیانی بین جامعه های دینی، با دادن بسته های حجابی دارای روسری به زنان غیرمسلمان، از آنان دعوت به امتحان کردن حجاب کرد.
🔻در صفحه این تشکل اسلامی در شبکههای اجتماعی آمده است:
رویداد اجتماعی «آزمودن روسری» در مرکز شهر بیرمنگام، نتیجه فوق العادهای داشت. مردم عاشق این بودند که روسری گذاشتن را امتحان کنند. آنها میخواستند سعی کنند درکی از گذاشتن روسری برسرداشته باشند.
وقتی صورتشان را از طریق آینه (باحجاب) می دیدند، چهره شان بسیار هیجان زده می شد و عاشق آن بودند.
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
@jqkhhamedan
🔆💠🔅💠﷽💠🔅
💠🔅💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅
🔅
✅آیا میدانید که چرا نباید پفک خورد؟
✍دکتر فاطمه فرهمند فوق تخصص گوارش کودکان و استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران
پفک حجم زیادی از معده را اشغال می کند و آب فراوانی را به خود می کشد. همین مساله باعث می شود که کودک یا هر مصرف کننده دیگری از خوردن وعده های غذایی اصلی سرباز زند.
از سوی دیگر، ترکیب پفک و آب به شکل موضعی می تواند باعث تحریک معده شود و التهاب ایجاد کند که علایمی نظیر دل درد، بی اشتهایی و سوزش سر دل را به همراه خواهد داشت. مشکل دیگر پفک آن است که مقدار فراوانی نمک تجزیه شده دارد و باعث دریافت بیش از حد مایعات می شود و بار زیادی را به کبد و کلیه افراد تحمیل می کند و عامل فشار خون و مشکلات قلبی- عروقی در سنین بالاتر می شود.
💥مواد رنگی و افزودنی های موجود در پفک موجب بروز آلرژی غذایی به شکل گوارشی ( با علایم تهوع، استفراغ، دل درد و اسهال ) آلرژی پوستی ( با علایم کهیر، خارش و سوزش ) و آلرژی تنفسی ( با علائم تنگی نفس و آسم ) به خصوص در کودکان و سوء جذب و سوء هضم مواد غذایی می شود بنابراین تا حد ممکن باید مصرف پفک را کنار بگذارید و تنقلات سالم نظیر انواع مغزها، میوه و سبزی تازه و حتی لقمه های مختلف و مغذی را در برنامه غذایی تان بگنجانید.
📚منبع: هفته نامه سلامت
🍏 @jqkhhamedan 🌿
🔅
💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅💠🔅
🔆💠🔅💠🔅💠🔅
@rafiei110.mp3
1.15M
🔊🔰 نماز شب،گنج سعادت🔰
🔴 #استاد_عالی
🆔 @jqkhhamedan
🌹 یاد "علی اکبرهای خمینی و خامنه ای" بخیر..
شهید محسن حججی دو سال از نجف آباد به اصفهان می رفت برای خدمت در حسینیه ای.
او از مدیر حسینیه خواسته بود کارش در جای سخت هیات و مخفیانه باشد.
یک شب که برمی گشت برود شهرخودش،
مسئول هیات گفت: ببخشید خیلی خسته می شوی،
محسن گفت: اینها که چیزی نیست،
برای امام حسین(ع) فقط باید #سر داد...
محسن به عهدش عمل کرد...
شادی روح شهیدان کربلا وشهیدان انقلاب اسلامی وشهیدان محراب۳صلوات
🆔 @jqkhhamedan
4_5846040725736654042.mp3
1.74M
💯 ○ خاصیت دنیا ○
💢سخنرانی بسیار شنیدنی
♨️حجت الاسلام علیرضا_پناهیان
#تلنگرانه💚
Join➟ @jqkhhamedan
هدایت شده از جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🔸 دعای روز شنبه
#به_ما_بپیوندید 👇👇👇👇
💠 @jqkhhamedan
هدایت شده از جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🌱هر روز خود را با بسمالله آغاز کنید🌱
🔹امام على عليه السلام: هرچه محبّت دارى نثار دوستت كن، اما هرچه اطمينان دارى به پاى او مريز.
@jqkhhamedan
#موفقیت
غصه خوردن برای نداشته ها، زندگیِ هیچ کسی را بهتر نکرده است!
قدرت و اراده ی استفاده از داشته ها است که زندگی را بهتر میکند...
🍁 @jqkhhamedan 🍁
رسول خدا صلوات الله علیه:
خدا وند دوست دارد وقتی کسی کاری میکند به بهترین شکل انجام دهد.
🍁 @jqkhhamedan 🍁
🔴 #عذرخواهی_کتبی
💠 برخی همسران برای عذرخواهی #خجالت میکشند و یا #غرورشان مانع عذرخواهی زبانی میشود.
💠 یکی از راههای #درمان این نقیصه این است که عذرخواهی خود را روی #کاغذ نوشته و یا #پیامکی انجام دهید.
💠 برای هر مشکلی فکر و ابتکار به خرج دهید و برای حل آن #تمرین نمایید. نه اینکه بیخیال آن شوید.
💠 ابتکار و تمرین شما به چشم #همسرتان میآید و درکتان خواهد کرد.
🆔 @jqkhhamedan