💯 آرامشان نگذارید که آرامتان نمیگذارند!
🔹یادداشت حسین شریعتمداری در واکنش به ترور شهید فخریزاده: امام خمینی برای تامین امنیت و حفظ آرامش مردم در مقابل توطئه دشمنان میفرمایند:
🔸«همه مسئولان و مردم باید بدانند که غرب و شرق تا شما را از هویت اسلامیتان -به خیال خودشان- بیرون نبرند، آرام نخواهند نشست. نه از ارتباط با متجاوزان خشنود شوید و نه از قطع ارتباط با آنان رنجور. همیشه با بصیرت و با چشمانی باز به دشمنان خیره شوید و آنان را آرام نگذارید که اگر لحظهای آرام گذارید، لحظهای آرامتان نمیگذارند».
🔹رهبر معظم انقلاب نیز بارها بر ضرورت برخورد پیشگیرانه با دشمن و تحمیل هزینه سنگین در قبال جنایات دشمنان تاکید ورزیدهاند. به کار گرفتن همین فرمول کارساز بوده که آمریکا و متحدانش را از انتقام ایران به وحشت انداخته است.
#نشستهای_بصیرتی
#ثامن
#روشنگری
🔴 #گلاویز_شدن_با_شیطان
💠 یکی از مکرهای ویرانگر #شیطان زمانی است که زن و شوهر نسبت به یکدیگر سوءظن پیدا کرده و #کینه یکدیگر را به دل میگیرند!
💠 مکر شیطان این است که فقط بر اتفاقی که بخاطر آن #ناراحت شدید جولان میدهد و مدام به شما میگوید از او نگذر! او خیانت کرده و باید #تاوان اشتباه خود را بدهد.
💠 توصیه دین این است که با شیطان #گلاویز شوید و نگذارید حجم کینه و دلخوری شما را بیشتر کند.
💠 حتما با یادآوری صفات #خوب همسرتان و خدمتهای دلچسبی که به شما کرده و یا با مرور #خاطرات خوبی که با یکدیگر داشتید، میتوانید دلخوری و کینه شدید خود را #تعدیل کنید و مقدمهای برای تصمیمگیریِ بدون احساسات و تعصب شود.
💠 با مشاور دینی حتما ارتباط بگیرید و با کمک او زندگی را بر خود #شیرین کنید.
🆔 @jqkhhamedan
هدایت شده از خواهران مسجد قبا
⭕️ پیام رهبر انقلاب درپی ترور دانشمند هستهای شهید محسن فخریزاده
🔸حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی در پی ترور دانشمند هستهای شهید، دکتر محسن فخریزاده پیامی صادر کردند.
متن پیام به این شرح است:
🔹بسمالله الرحمن الرحیم
دانشمند برجسته و ممتاز هستهئی و دفاعی کشور جناب آقای محسن فخریزاده به دست مزدوران جنایتکار و شقاوتپیشه به شهادت رسید. این عنصر علمی کمنظیر جان عزیز و گرانبها را به خاطر تلاشهای علمی بزرگ و ماندگار خود، در راه خدا مبذول داشت و مقام والای شهادت، پاداش الهی اوست. دو موضوع مهم را همهی دستاندرکاران باید به جِدّ در دستور کار قرار دهند، نخست پیگیری این جنایت و مجازات قطعی عاملان و آمران آن، و دیگر پیگیری تلاش علمی و فنی شهید در همهی بخشهائی که وی بدانها اشتغال داشت. اینجانب به خاندان مکرم او و به جامعهی علمی کشور و به همکاران و شاگردان او در بخشهای گوناگون، شهادت او را تبریک و فقدان او را تسلیت میگویم و علو درجات او را از خداوند مسألت میکنم.
سیّدعلی خامنهای
۸ آذرماه ۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷تصاویر دیده نشده از شهید محسن فخری زاده ( متولد قم) در دفاع مقدس
🔴️ تیتر جالب روزنامه #وطن_امروز
♦️نزنیم،میزنند...
#الوعده_وفا
#هــمــســـرجـانـانــہ 💞
🌀بيشتر اختلافات زن و شوهر به خاطر
نحوه ی بحثی است كه هر كدام دارند.
فرياد كشيدن روشی است كه ديگری را
به گوش ندادن، تشويق ميكند.💯
💗همیشه منطقی و آرام باشید.
•┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈•
چند اشتباه رایج مادران
🔸اجازه نمیدهید دیگران مراقب فرزندتان باشند (او را شدیدا به خود وابسته می کنید. بعد از یکی دوسالگی کودک را می توان چند ساعتی به اقوام نزدیک سپرد و از سه سالگی کودک باید به مهد کودک برود)
🔸فرزندتان را در سنین بالا روی تخت خود میخوابانید
🔸 برای کودکتان هزاران اسباب بازی میخرید
🔸 میخواهید از فرزندتان انیشتین بسازید
🔸کودکتان را با بچههای دیگر مقایسه میکنید.
سلام بر همراهان قرآنی بزرگوار🌹🌹🌹🌹
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
ختم قرآن داریم چه ختم قرآنی
به نیت سلامتی آقا جانمون صاحب الزمان و العصر عج العصر
✅🌸لطفا جزء مورد نظر رو در لینک زیر اعلام بفرمایید👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
@sadatemami110
🌸 ان شالله حاجت روا بشید 🌸
#توجه
💠 جزء مورد نظر رو اعلام کنید
📖🔰«««﷽»»»🔰📖
اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن،اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن
با توکلـ به نامـ اعظمتـ یا رحمانـ یا رحیمـ
﷽📖 #جزء1)🌹Yasna
﷽📖 #جزء2)🌹H.z
﷽📖 #جزء3)🌹خانم خادمی
﷽📖 #جزء4)🌹خانم خادمی
﷽📖 #جزء5)🌹H.z
﷽📖 #جزء6)🌹خانم خادمی
﷽📖 #جزء7)🌹خانم کاظمی
﷽📖 #جزء8)🌹خانم ختن لو
﷽📖 #جزء9)🌹خانم ختن لو
﷽📖 #جزء10)🌹خانم کریمی
﷽📖 #جزء11) 🌹خانم کریمی
﷽📖 #جزء12)🌹خانم کریمی
﷽📖 #جزء13)🌹خانم پودات
﷽📖 #جزء14)🌹خانم پودات
﷽📖 #جزء15)🌹خانم پودات
﷽📖 #جزء16)🌹خانم بقالچی
﷽📖 #جزء17)🌹خانم بقالچی
﷽📖 #جزء18) 🌹خانم بقالچی
﷽📖 #جزء19)🌹تسنیم
﷽📖 #جزء20)🌹تسنیم
﷽📖 #جزء21)🌹تسنیم
﷽📖 #جزء22)🌹خانم پودات
﷽📖 #جزء23)🌹خانم پودات
﷽📖 #جزء24)🌹خانم اردلانی
﷽📖 #جزء25)🌹امامی
﷽📖 #جزء26)🌹امامی
﷽📖 #جزء27)🌹امامی
﷽📖 #جزء28)🌹خانم رسولی
﷽📖 #جزء29)🌹خانم صالحی
﷽📖 #جزء30)🌹آقای امامی
🌸مهلت ختم تا20آذر🌸
❣ الّلهُــــمَّ عَجِّـــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَـــــــــرَجْ ❣
#ختم قرآن
🌴یاعلی گفتیم و عشق آغاز شد🌴
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀
هدایت شده از جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🦋🌱🦋
🌱🦋
🦋
↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
📌خاطرات قدم خیر محمدی کنعان
(همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی)
✍به قلم: بهناز ضرابی زاده
@jqkhhamedan
جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋 🖌 به قلم : #بهناز_ضرا
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱
🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹
📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋
🖌 به قلم : #بهناز_ضرابی_زاده🌱🌸
📌 قسمت: #صد_پنجم
#فصل_یازدهم
خدیجه با شیرین زبانی؛ خودش را توی دل همه جا کرده بود.
حاج آقایم هلاک بچه ها بود. اغلب آن ها را برمی داشت و با خودش می برد این طرف و آن طرف.
خدیجه از بغل شیرین جان تکان نمی خورد. نُقل زبانش «شینا، شینا» بود. شینا هم برای خدیجه جان نداشت.
همین شینا گفتن خدیجه باعث شد همه فامیل به شیرین جان بگویند شینا. حاج آقا مواظب بچه ها بود.
من هم اغلب کنار صمد بودم. یک بار صمد گفت: «خیلی وقت بود دلم می خواست این طور بنشینم کنارت و برایت حرف بزنم. قدم! کاشکی این روزها تمام نشود.»
من از خداخواسته ام شد و زود گفتم: «صمد! بیا قید شهر و کار را بزن، دوباره برگردیم قایش.»
بدون اینکه فکر کند، گفت: «نه... نه... اصلاً حرفش را هم نزن. من سرباز امامم. قول داده ام سرباز امام بمانم.
امروز کشور به من احتیاج دارد. به جای این حرف ها، دعا کن هر چه زودتر حالم خوب بشود و بروم سر کارم. نمی دانی این روزها چقدر زجر می کشم.
من نباید توی رختخواب بخوابم. باید بروم به این مملکت خدمت کنم.»
دکتر به صمد دو ماه استراحت داده بود.
اما سر ده روز برگشتیم همدان. تا به خانه رسیدیم، گفت: «من رفتم.»
🌱 &ادامه دارد....
🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱
📚 @jqkhhamedan
جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋 🖌 به قلم : #بهناز_ضرا
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱
🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹
📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋
🖌 به قلم : #بهناز_ضرابی_زاده🌱🌸
📌 قسمت: #صد_ششم
#فصل_یازدهم
اصرار کردم: «نرو. تو هنوز حالت خوب نشده. بخیه هایت جوش نخورده. اگر زیاد حرکت کنی، بخیه هایت باز می شود.»
قبول نکرد. گفت: «دلم برای بچه ها تنگ شده. می روم سری می زنم و زود برمی گردم.»
صمد کسی نبود که بشود با اصرار و حرف، توی خانه نگهش داشت. وقتی می گفت می روم، می رفت. آن روز هم رفت و شب برگشت. کمی میوه و گوشت و خوراکی هم خریده بود.
آن ها را داد به من و گفت: «قدم! باید بروم. شاید تا دو سه روز دیگر برنگردم. توی این چند وقتی که نبودم، کلی کار روی هم تلنبار شده. باید بروم به کارهای عقب افتاده ام برسم.»
آن اوایل ما در همدان نه فامیلی داشتیم، نه دوست و آشنایی که با آن ها رفت و آمد کنیم.
تنها تفریحم این بود که دست خدیجه را بگیرم، معصومه را بغل کنم و برای خرید تا سر کوچه بروم.
گاهی، وقتی توی کوچه یا خیابان یکی از همسایه ها را می دیدم، بال درمی آوردم. می ایستادم و با او گرم تعریف می شدم.
یک روز عصر، نان خریده بودم و داشتم برمی گشتم.
زن های همسایه جلوی در خانه ای ایستاده بودند و با هم حرف می زدند. خیلی دلتنگ بودم. بعد از سلام و احوال پرسی تعارفشان کردم بیایند خانه ما.
گفتم: «فرش می اندازم توی حیاط. چایی هم دم می کنم و با هم می خوریم.» قبول کردند.
🌱 &ادامه دارد....
@jqkhhamedan